سلام روز و روزگارتون بخیر و شادی 😍🖐🏾 تا الان دیگه باید کتاب پنجره های تشنه رو تمام کرده باشید😉

این سری الحمدلله خیلی از خرید گروهی این کتاب استقبال شد، ما هم تصمیم گرفتیم که کتابِ حلقه ای که در پیش رو داریم، کتابِ پنجره های تشنه باشه 😁📚

و حالا رونمایی میکنیم از پوستر جمع خوانی کتاب پنجره های تشنه😍👇🏻

#حلقه_کتاب یک خط روشنایی✨ کتاب پنجره های تشنه 📚 تاریخ: پنجشنبه، ٢٩ شهریور زمان: ساعت ١٧:١۵ مکان: ساختمان حوزه هنری اهواز اولین حضور در حلقه را مهمان ما باشید🌸 #حلقه_کتابخوانی @caffeketaaab🌱📚

البته دوستانی هم که هنوز کتاب رو به اتمام نرسوندن میتونن کنار ما توی حلقه کتاب باشند😁😉

اگر هنوز راجب این کتاب اطلاع ندارید معرفی کتاب رو مطالعه کنید😉

🌊🌙 امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من می دانم که تو از دوری خورشید چها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی 🌙 استاد شهریار @caffeketaaab 💙

امروز عصر میبینیمتون 🤓📖 دوستانی که عضو حلقه نیستن و میخوان حضور داشته باشن برای هماهنگی به این کاربری پیام بدن @nili_h 📲

برشی از کتاب پنجره های تشنه: 🌊📘 اطراف ضریح کاملا خلوت بود . مرد تعمیرکاری، که مغازه مکانیکی اش همان‌جا بود با تعجب بیرون آمد و مات مات کمی نگاه گرد و وقتی فهمید ماجرا چیست، دوید توی خیابان. صورتش را شیش تیغه کرده بود و تمام لباس‌هایش روغنی بود. خواست دست هایش را بگذارد روی شیشه های جلوی ضریح، که خودش هم متوجه سیاهی و روغن روی دست هایش شد. دست هایش را پشت کمر برد و صورت خیسش را گذاشت روی شیشه. کم کم مردم جمع می‌شوند. تعمیرکار برای اینکه مردم به لباس هایش برخورد نکنند و روغنی نشوند، عقب تر ایستاده بود، حال خوبی پیدا کرده بود، روز تعمیرکار از خیلی ها مثل من بیشتر بود آن‌روز. (این برش مربوط به رسیدن کاروان به شهر ساوه است) @caffeketaaab ✨

برشی از کتاب : آزاگان تلفن همراهش را جلو آورد و گفت:"پیامک را ببینید: الهی بنزین موتور برقتان تمام بشود!" هر شب این پیامک را میزند تا یادمان نرود بنزین موتور برق را پُر کنیم. 😂 (برای ال ای دی ها و روشنایی ضریح روی تریلی به برق نیاز بوده) @caffeketaaab ✨