نقل است که روزی به بیمارستانی شد. دیوانهیی را دید که هایهویی میکرد و نعره همیزد. گفت: آخر چنین بندی گران بر پای تو نهادهاند، چه جای نشاط است؟ گفت: ای غافل بند بر پای من است نه بر دل.
_ذکرابوبکرواسطی، تذکره الاولیاء
از صوفی پرسیدند:
بخشش چیست؟
گفت:
بوی خوشی است که گلها
بعد از له شدن از خود متصاعد میکنند...
اینکه آب ندیده باشی و شنا نکنی اسمش نجابت نیست، اتفاقا باید آب دیده باشی، شناگر ماهری هم باشی، ولی یسری چارچوبا اجازه ندن تو هر آبی شنا کنی.
وَ اَنتَ القادِرُ عَلی کَشفِ ما مُنیتُ به، وَ دَفعِ ما وَقَعتُ فیه، فافعَل بِی ذلک.
تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی.
_صحیفهسجادیه
نقل است که روزی شیخ مستی را دید افتاده. گفت: دست به من ده. گفت: ای شیخ! برو که دستگیری کار تو نیست. دستگیر بیچارگان خداست.
_ذکرابوسعیدابوالخیر، تذکره الاولیاء
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
#وفاتحضرتمعصومهتسلیتباد
کاش میشد فکرم را برایت بفرستم که یک روز تمام پر از تو بوده است.
_ازنامههایآلبرکاموبهماریاکاسارس
ما نیازمند شجاعت حذف کردن هستیم
حذف جزئیات، حذف گذشته،
حذف نامه ها، حذف صداها،
حذف دلتنگی و
همچنین حذف برخی از افراد...
_جبرانخلیلجبران
و گفت: وجد زبانهیی است که در سر نگنجد و از شوق پدید آید، که اندامها به جنبش آید، از شادی یا از اندوه.
_ذکرابوالحسیننوری، تذکره الاولیاء