بچهها
من چند وقته هرشب سعی میکنم یه دعا از صحیفه سجادیه رو بخونم، چون عمیقا آرامش میده و امام سجاد به زیبا ترین نحو ممکن حرفاییکه میخوای به خدا بزنی ولی نمیدونی چجوری بزنی رو توی دعاهاشون فرمودن.
اگه دقت کرده باشین تاحالا چند باری از فراز های صحیفه گذاشته بودم اما الان میخوام هر شب منظم چند فراز از دعایی که میخونم رو براتون بزارم.
اگه با فرازی خیلی کیف کردین حتما برین اون دعا رو کامل بخونین، شک نکنین حال دلتون بهتر میشه، دعاها کوتاه و بسیار لذت بخشه.
ای بی نیاز بی نیازان،
این ما بندگان تو هستیم که بر درگاهت نشستهایم
و من نیازمند ترین نیازمندان به تو هستم.
پس نداریِ ما را به دارایی خودت چاره ساز
و رشته امید مارا با منع لطف خویش مگسل
که اگر چنین شود
کسی را که از تو نیکبختی طلب کرده
نگونبخت ساختهای
و آنرا که از احسان تو عطا جسته
محروم نمودهای
پس در این حال از آستان تو سوی چه کسی رویم؟
و از در لطف تو به کدامین سو روانه گردیم؟
توپاک و منرهی،
ما همان بیچارگانیم که اجابت دعایشان را واجب نمودهای
و همان درماندگانیم که گره گشایی از کارشان را نوید دادهای.
شایسته ترین امر به مشیت تو
و سزاوارترین کار به بزرگواری تو،
رحمت آوردن بر کسیاست که از تو طلب رحمت کرده
و فریاد رسی نمودن از کسیاست که تورا به کمک طلبیده است
پس بر ناله و زاری ما به پیشگاهت رحمت آور،
و اینک که خود را به درگاهت افکندهایم،
چاره کارمان ساز.
دعای۱۰صحیفهسجادیه،فراز۴تا۶
ترکها یکی از دعاهای خیرشان در حق دیگران این است:
اَلین یار بوینونا
یعنی دستت توی گردن یار باشد.
دلم میخواهد آنقدر کوچک بشوم که به قدر یک پرنده باشم. آنوقت پر بزنم و بیایم پیش تو.
_ازمیاننامههایفروغفرحزادبهپرویزشاپور
کلید برق را زد
لامپ روشن نشد.
چند دفعهی دیگر کلید را زد
آدم چه دیر میفهمد تکرار،
چیزهای خراب را درست نمیکند.
_سینادادخواه
نحن لا نترک عزیزا عمدا
نحن نغادر حین نتاذی
ما هیچ عزیزی را عمدا ترک نمیکنیم
ما فقط وقتیکه اذیت میشویم کناره میگیریم...
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه میرفت
که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
زن بیوقفه شروع به فحش دادن و بدوبیراه گفتن کرد
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد،
تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و مودبانه عذر خواهی کرد
و در پایان گفت:
مادمازل من لئون تولستوی هستم.
زن که بسیار شرمگین شده بود
عذرخواهی کرد و گفت:
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
تولستوی در جواب گفت:
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.
یکی از حرکتهای خفن آسید قاضی که هر وقت بهش فکر میکنم خندهی خوش آمدن و حیرت وجودم رو فرا میگیره اونجاست که:
یه روز داشت میرفت مراسم ترحیم یکی از دوستانش
ولی وسط راه بر میگرده.
چرا؟ چون دید کارش برای خدا نیست،
برای این بود که بگن:
سید علی قاضی اومد مجلس ما.
حالا ما بشماریم، فقط بالای ده تا مجلس رفتیم که نگن فلانی چرا نیومد، حالیمونم نبوده...