eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
34 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_صد_پنجاه سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... وقتی که اینطور
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... خواهرام شاد بودن داداشام شاد بودن همه چی خیلی خوب بود اون روز حسابی بهمون خوش گذشت و من زن دائمی مرتضی شدم مرتضی همینکه عقد خوانده شد و آقایون رفتن بیرون دست منو گرفت برد وسط و شروع کرد به رقصیدن همه از این کار مرتضی متحیر شده بودن و می خندیدن..ولی من از مادرمو بی بی خجالت میکشیدم که دست مرتضی رو بگیرم وسط مجلس برقصم بی بی ازاونطرف بهم میگفت دختر برو،دستشو بگیر برو برو، اونقدر گفت تا منم پابه پای مرتضی شروع کردم به رقصیدن مادرم یک بسته اسکناس در آورد و به سر من و مرتضی ریخت... بعدش هم آقا جونم به همه شام داد دو تا آشپز آورده بود که حسابی غذاهای خوشمزه ای درست کرده بودن،خلاصه عقد انجام شد ..شب مادرم بچه ها رو با خودش برد تو اتاقش و به من و مرتضی اتاق جداگانه داد خیلی خجالت میکشیدم که پیش آقا جون برم تو اتاق خالی ولی مادرم و بی‌بی چنان با ذوق نگاهم می‌کردند که نتونستم پیشنهادشونو رد کنم ..وارد اتاق شدم دیدم مادرم یک لحاف تشک خیلی شیک وسط اتاق پهن کرده و با گل رز هایی که خودش خشک کرده بود وسط تشک برام قلب درست کرده... ادامه در پارت بعدی 👇
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... اون شب گذشت صبح شد مادرم با یک سینی که پر از خوشمزه جات بود وارد اتاق شد.من قبل از اینکه صبحانه ام رو بخورم سراغ بچه هامو گرفتم آخه هر شب ما با همدیگه میخوابیدیم ولی اون شب کنار من نبودن باعث دل تنگیم شده بود..زود رفتم و بچه‌هارو که تو خواب بودن رو بوسیدم و دستی به سرشون کشیدم و برگشتم صبحانه اموخوردم ..مرتضی بعد از خوردن صبحانه خداحافظی کرد و رفت ،موقع خداحافظی به مادرم گفت ناهار میام دوست دارم که مثل این صبحانه غذای خوشمزه برام درست کرده باشی که میگن غذای مادر زن یک چیز دیگست،بعد بلندخندید..مادرم خندید و گفت باشه مادر یه غذایی برات میپزم که دستاتم باهاش بخوری..من از اینکه مرتضی اینقدر بدون خجالت حرف میزد خجالت میکشیدم ولی مادرم ذوق خاصی تو چشماش بود خلاصه اون روزا بهترین روزهای زندگیم بود..مرتضی میومد ناهار وشام البته هر روز نمیومد ولی خوب روزهایی هم که میومد مادرم و آقاجون حسابی تحویلش می‌گرفتند حدود سه هفته بعد مرتضی آمد و گفت باید بره تهران تا الان هم که نرفته کلی از کارهاش عقب افتاده .. ادامه در پارت بعدی 👇
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... مرتضی رو کرد به مادرم و گفت خونه ی من آمدست هر وقت خواستین و وسایل تون آماده بود تشریف بیارین با پروین خانم و خونه رو تمیز کنید..بعدش گفت البته من همه چی دارم درسته مال یک پسر مجرده و شاید زیاد تمیز و مرتب نباشن ولی میتونین شما با پروین خانم بیاین و خونه و وسایل رو مرتب کنید اگر هم جهیزیه نفرستادین اشکالی نداره من در واقع همه چی دارم ...آقا جونم گفت جهیزیه ی پروین آماده تو انباری بازار هستش من همه چی خریدم یهو با ذوق به آقاجونم نگاه کردم و گفتم ممنونم آقا جون ولی کاش میذاشتی همون جهیزیه ی قبلیمو می‌بردم..آقاجون گفت اصلا حرف اونا رو نزن میخواستم بفروشمشون ولی بهم گفتن که یک دختری که تازه ازدواج کرده جهیزیه نداره اونارم به یمن خوشبختی تو دادم به اون دختر که انشالله هم تو وهم اون دخترخوشبخت بشین..مادرم باذوق گفت خدا شما رو برای ماحفظ کنه خلاصه مرتضی رفت تواون مدت کم بهش وابسته شده بودم..بعدازدوماه بامادرم رفتیم به تهران بچه ها رو بی بی نگه داشته بود.خونه ی مرتضی دوتااتاق داشت با یک حیاط کوچک که وسط حیاط یک حوض آبی بود..برخلاف حرف مرتضی همه جا تمیز ومرتب بود انگار که تو این خونه یک خانم کدبانو زندگی میکنه. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیمت جون دلم ❤️😘💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برای عشقت💙❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تو از ڪدام قبیله ای ڪه دوست داشتنت مثل خدا زیباست و عـــــاشق شدنت مثل غروب خورشید بی همتاس❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شبت بخیر رویای هر شبم😘❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوستت دارم عشق جانم یک شب     تو کنار من و حالِ دلم باش بگذار که     در سایه ی احساس قشنگِ تو بمیرم شبت بخیر عشقم❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
🌼🍃روزتون پر امید🍃🌼 صبح همان لبخندیست که خداوند ♥️🍃هر روز به دل ما می تاباند تا تلخیهای گذشته را پاک کند و نور امید در دلمان جوانه بزند 🍃♥️ صبحتون به خیر🌸 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
خوش بخند ای دل، که اینک صبح خندان می‌دمد خوش برقص ای ذرہ که اینک مهر رخشان می‌رسد روزتون زیبا❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دورتر از خیالی نزدیڪتر از نفس😍 فاصلہ‌ها رنڪَ می‌بازند وقتی من هر صبح از دوست داشتنت لبریز می‌شوم❤️ صبحت_بخیر_دلبستگیم 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞