eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
عمه بتول که صدای مارو شنیده بود دم در اومد و گفت باز چه خبره. بعد با دیدن ما دو تا کنار هم لبخندی روی لبش نشست که شوهر عمه از این لبخندش حرصی تر شد و گفت اینجوری حواست جمع گلیه اره؟ ببین این دختر رو دست کی سپردن. پسرت وسط ده نشسته دختره رو معذب کرده و همه ی مردم میرن و میان نگاهشون میکنن پس فردا اگه یه حرفی برای گلی در بیارن چی؟ عمه حسابی جا خورد و اونم انتظار چنین رفتاری از اقا صفدر نداشت بعد با صدای ارومی گفت اقا چرا اینطوری میکنی هیچیم که نباشن دختر دایی پسر عمه ان یعنی نمیتونن دو کلام بشینن با هم حرف بزنن؟ شوهر عمه با صدای بلند گفت خیر گفتم نمیشه. من از این فرصت استفاده کردم و سریع خودم رو به اتاق رسوندم. طوطی پشت پرده ی اتاق ایستاده بود و با دیدن من گفت باز چه خبر شده؟ گل رو از توی لباسم در اوردم و گفتم بیا اینو بگیر اگه اقا صفدر اینو ببینه منو میکشه. طوطی کمی به گل نگاه کرد و گفت این چیه دیگه خب خودت نگه دار گفتم نه نه نمیشه اینو احد داده اگه اقات بفهمه بیچاره اش میکنه. طوطی گل رو لای قرانی که روی طاقچه بود گذاشت و دوباره سرکی به بیرون کشید. اقا صفدر و عمه هنوز مشغول بحث بودن و احد باز قهر کرده بود و از خونه رفته بود. دلیل کار های عمه رو نمیفهمیدم و با خودم میگفتم خب اونم یه جورایی حق داره بلاخره مادره باید دلسوز بچه اش باشه ولی خب چرا منو میخواد قربانی کنه. جر و بحث های عمه و اقا صفدر تمومی نداشت و اونم بلاخره قهر کرد و ناهار نخورده از خونه بیرون رفت. جرات بیرون رفتن از اتاق رو نداشتم و با خودم فکر میکردم عمه حسابی از دستم عصبانیه ولی همین که از اتاق بیرون رفتم عمه اشک هاشو با گوشه ی چارقدش پاک کرد و گفت بیا دخترم طوطی تو هم بیا کمک کن سفره رو بندازین مردای خونه که قهر کردن و رفتن باید ناهار رو تنها بخوریم. اون روز احد به خونه برنگشت و بعد از غروب لود که سر و کله ی شوهر عمه پیدا شد. عمه بتول حسابی باهاش سر و سنگین شده بود از طرفی نگران پسرش بود و به اتاقی که من و طوطی داخلش نشسته بودیم اومد و رو به طوطی گفت پاشو دختر پاشو برو از اقات بپرس احد کجاست. حواست باشه نگی من گفتم از طرف خودت بپرس. طوطی که دلش نمیخواست خودش رو درگیر این ماجراها بکنه نفسشو با شتاب بیرون داد و از اتاق بیرون رفت.سوالی که عمه گفته بود رو پرسید و شوهر عمه همون موقع متوجه شد که طوطی از طرف عمه سوال کرده به همین خاطر بلند جواب داد به ننه بتولت بگو خودتو به خاطر اون پسر به کشتن نده جاش امنه رفته خونه ی برادرش عسگر یه جو عقل نداره رفته زن داداششو معذب کرده گرچه اینجا باشه هم درست نیست دلم امن نیست با گلی توی یه خونه باشه. عمه اخم هاشو توی هم کشید و زیر لب گفت یه جوری حرف میزنه انگار پسر من جزامی چیزی داره اگه زن داداششو معذب کرده برو برش دار بیارش خونه. دستمو روی دست عمه گذاشتم و گفتم حرص نخور عمه جون. عمه اون شب رو کنار ما خوابید و سفت و سخت با شوهرش قهر کرده بود تا نیمه های شب زیر لب حرف میزد و میگفت اینجوری که درست نیست فردا صبح میرم خونه ی عسگر و احدو با خودم میارم ولی صبح قبل از این که عمه از خونه بیرون بره سر و کله ی عسگر و زنش پیدا شد. عمه با هول و ولا جلو رفت و گفت چی شده پسرم احد کجاست بلایی سرش اومده؟ عسگر گفت ای بابا ننه چقدر فکر بد میکنی چه بلایی سر پسر گنده اومده باشه اومدیم با اقام حرف بزنیم. عمه یه کم خیالش راحت شد و همینطور که سوال میپرسید احد کجاست از جلوی در کنار رفت تا عسگر اینا وارد خونه بشن. عسگر کنار اقا صفدر نشست و بعد از کمی سلام و احوال پرسی گفت اومدم کمی باهات صحبت کنم. اقا صفدر فکر میکرد عسگر میخواد درباره ی زمین ها حرف بزنه گفت بگو پسرم گوش میدم. عسگر شروع کرد درباره ی احد حرف زدن و گفت گناه داره اقا به حرف دلش گوش کنین میگه گلیو میخواد براش بگیرین.شوهر عمه دوباره عصبانی شد و گفت لا اله الا الله این پسر داره همه ی ده رو با این حرف هاش پر میکنه دیگه کسی هست که ندونه این میخواد گلیو بگیره. عسگر دوباره گفت چه اشکالی داره اقا پسره سرش به سنگ خورده سر عقل اومده میخواد تشکیل زندگی بده. اقا صفدر دوباره گفت نمیشه پسرم اصلا من بذارمم مگه خود گلی قبول میکنه؟ طوطی نگاهی به من انداخت و زیر لب گقت حالا حتما اقام میخواد بیاد از تو بپرسه زن احد میشی یا نه. لبمو گزیدم و گفتم من خجالت میکشم طوطی.چیزی نگذشت که زن عسگر وارد اتاق شد... میدونستم که برای چی اومده و این مسئله دلشوره ام رو بیشتر میکرد. کنارمون نشست ولی اون هم سکوت کرده بود و حرفی نمیزد. من و طوطی گه گاهی نگاهی به هم می انداختیم و منتظر بودیم تا زن داداشش حرفی بزنه که بلاخره دهن باز کرد و گفت گلی منو فرستادن نظر تورو بپرسم که میخوای زن احد بشی یا نه.
هممون میدونیم که چه چیز هایی به چشمت دیدی چه روز ها که گذروندی ولی همینطور که میبینی اقا صفدر بدجور روی لج افتاده و حسابی داره این پسره رو اذیت میکنه نه میذاره اینجا بمونه میگه نمیخوام پیش گلی باشه از طرفی وقتی خودش از خونه اومده بیرون که پیش ما بمونه هم گفته زن داداشش رو معذب میکنه. احد کار اشتباهی کرده دوستی و رفاقت با اون دختر که اینقدر اسمش بد در رفته بیشتر از هر چیزی ابروی خود احد رو کم و زیاد کرده ولی خب انسان جایز الخطاست هممون اشتباه میکنیم احد هم اشتباه کرده ولی الان پشیمونه و از ته دلش تورو میخواد میدونم حق داری باور نکنی ما که احدو با فهیمه ندیدیم باور نمیکنیم دیگه چه برسه به تو که چندین بار شاهد عاشقانه هاشون بودی ولی گلی جان بازم فکر کن ببین دلت چی میگه اگه یه کم احتمال میدی که حسش واقعی باشه و دروغ توی کارش نباشه قبول کن احد پسر بدی نیست میتونه خوشبختت کنه. خیلی مردد شده بودم توی دلم میگفتم زن عسگر راست میگه همه ی ادم ها اشتباه میکنن اگه احد واقعا پشیمون شده باشه چی؟ ولی دلم یه دله نمیشد که بگم قبول میکنم. زن عسگر بهم خیره شده بود و منتظر جواب بود. کمی فکر کردم و گفتم توی این چند لحظه که‌نمیتونم تصمیم بگیرم باید فکر کنم. عمه که پشت پرده ی اتاق ایستاده بود داخل اومد و گفت خیلی خب دخترم راست میگه باید فکر کنه ما که عجله ای نداریم صبر میکنیم تا فکر کنه ما نمیخوایم مجبورت کنیم گلی جان تا هر وقت که به نتیجه رسیدی فکراتو بکن و بیا به خودم بگو که میخوای جدا از این که دخترمی عروسم هم بشی یا نه. لبخندی به روی عمه زدم و بعد از این که چشمی گفتم بقیه از اتاق بیرون رفتن. طوطی بهم نزدیک تر شد و گفت گلی احد داداشمه ها ولی اگه نمیخوایش خب بگو نمیخوام. اخه من دوست ندارم تورو اینطوری ببینم تو انگار دیگه اون گلی سابق نیستی. نگاهی بهش انداختم و گفتم چیکار کنم طوطی نمیبینی اقات چقدر تحت فشارش گذاشته؟ از طرفی نگران عمه بتولم هر شب و روز سر احد با اقات جر و بحث دارن نمیخوام به خاطر من میونشون شکراب بشه به اندازه ی کافی شماهارو توی دردسر انداختم همین که به خاطر من خونه و زندگیتونو ول کردین اومدین ده ،تا اخر عمر بهتون مدیون میمونم نمیخوام بیشتر از این زندگیتونو سخت کنم. طوطی شونه هاشو بالا انداخت و گفت چی بگم والا هر کاری میدونی درسته انجام بده من فقط نمیخوام ناراحتی تورو بیینم. دستی به شونه اش کشیدم و گفتم چقدر تو مهربونی دختر خداروشکر که‌ من به این خونه اومدم و کنار شماها زندگی میکنم. طوطی لبخندی به روم زد و بعد از رفتن عسگر و زنش اقا صفدر هم سرزمین ها رفت و ما هم دنبال کارمون رفتیم. قبل از غروب بود که سر و کله ی احد پیدا شد و یه کم توی خونه سرک کشید و وقتی دید اقاش خونه نیست پرید توی خونه و صدا زد ننه ننه بتول.. عمه سریع از مطبخ بیرون اومد و گفت اینجا چیکار میکنی پسرم‌ مگه اقات نگفت یه مدت توی اون خونمون که خالیه بمون تا ببینیم جواب گلی چیه. احد گفت ای بابا ننه اخه من چجوری اونجا بمونم کف اتاق یه گلیم هم نیست من روی سنگ های سرد بخوابم؟ یه دیقه روی زمین میشینم بدنم درد میگیره اینقدر که زیر پام بالا و پایینه من شب رو چجوری اونجا بخوابم؟ حداقل یه دست رخت خواب به من بدین همینطور منو فرستادین اونجا میگین زندگیتو بکن. عمه دستی به سر احد کشید و گفت مادر برات بمیره پسرم من نمیدونم اقات چرا اینقدر لج کرده یه چند روزی جلوی چشمش افتابی نشو تا اب ها از اسیاب بیوفته بعد برگرد خونه و همینجا بمون. احد یه نگاهی دور و برش انداخت و گفت ننه جون یه لقمه نون داری بخورم؟ به خدا که هیچی دست پخت تو نمیشه هیچی دیگه از گلوم پایین نمیره. عمه نگاهی از پنجره به بیرون از خونه انداخت و وقتی دید خورشید هنوز غروب نکرده به مطبخ رفت تا برای احد غذا گرم‌کنه. احد توی این فرصت خودش رو به اتاقی که من و طوطی میموندیم رسوند و وقتی منو تنها دید یه نگاه به پشت سرش انداخت و تند تند به سمتم اومد. اولش ترسیدم و یه کم خودمو عقب کشیدم ولی احد وقتی این حالمو دید دست هاشو بالا اورد و گفت نترس بابا کاریت ندارم اومدم باهات حرف بزنم. سلام ارومی دادم و قاب گلدوزی که دستم بود رو پایین گذاشتم و گفتم بفرما. احد روی دو زانوش جلوم نشست و گفت گلی چیکار کنم که باور کنی دوست دارم؟به خدا اشتباه کردم سرم یه سنگ خورده میدونم دختری خانم تر و بهتر از تو پیدا نمیکنم توروخدا دست رد به سینه ام نزن میدونم میخوای فکر‌ کنی، زن داداشم بهم گفت، حق هم داری تصمیمی نیست که به این زودی بگیری ولی فقط میخواستم بدونی که از ته دل دوست دارم... از خجالت سرمو پایین انداخته بودم و حرفی نمیزدم احد اومد از جاش بلند بشه که صدای در خونه به گوشمون رسید و با شنیدن صدای در هر دومون از جا پریدیم.
‌‎‌‌‌‎ عصر است و هیچ چیز مانند شنیدن یک "دوستت دارم" از لبان تـو 💋 به همراه یک چای تازه دم نمیچسبد عصر شیرین تون کنار عشقتون ‌😍 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
استکانے بوســہ پهلو💋 از غزل آورده ام😘 بوسہ یعنـے کہ❤️ گُسل روےگُسل آورده ام💋 مهربانِ😍 لحظہ هایم عصر زیبایت ❤️ بخیـر"💋 سینے عصر را😘 باطعم بغـــل آورده ام💋 عصرت عاشقانه دلبر شیرینمم⚡️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
وقتی امام عاشقانه هایم تویی..😍                       می خواهم چشمانم💋 رو به محراب چشمانت❤️                به نیایش عشق بنشیند😘 و مروارید عشقت 💋          درون صدف قلبم پنهان بماند..‌❤️ عصر بخیر عششششششقم 💋💋💋 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
درسته خیلی گرمه ولی هنوز چایی اعتبار داره ...😍☕️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عصرتون شیرین ☺️🌺 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
خطاب به اونی که دوسش دارم : مرسی که کنارم هستی مرسی  که حواست به من هست مرسی که انقدر خوبی مرسی که اومدی توی زندگیم خیلی خیلی دوست دارم ❤️👄 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
هَماهنگ ڪردنِ نَفَس ڪشیدنت با نَفس ڪشیدنش؛وَقتی ڪنارِت خوابِه🫂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تورو داشتن یعنی آغوش خدارو همراه داشتن.. تورو داشتن یعنی یه معجزه وسط ناامیدی.. یعنی یه گوشه ی دنج واسه رفع خستگی.. یعنی یه نقطه ی امن وسط بی پناهی.. یعنی عمر دوباره.. جون اضافه.🫂💙❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
‹اون خَنده های قَشنگت غَمو از دلم میبره دلبر شیرینم😀🧿› 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
[طُ♡] مُهمِ تَرین کَشف تاریخی دَر قَلبِ مَن💍♥️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
میدونے :) زندگے خیلی قشنگه انقدر زیباییےهاش زیاده ڪه غیرقابل شمارشه اما تو دلیل قشنگ بودن زندگے منے دلبـــر... 🫂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞