eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از مرگم، قلب پنج دقیقه می‌تپه تا ابد و پنج دقیقه نمیبخشمت که حس زندگی رو ازم گرفتی.
این حس شیشمم زیادی داره کار دستم میده.
مزخرف ترین حس زمانیه که یکیو از ته دلت دوسش داری ولی با کاراش از چشمت افتاده.
‏کاش میدونستی چقدر گریه کردم وقتی تصمیم گرفتم ازت دور بشم.
من خودمو از دست دادم وقتی که داشتم سعی میکردم تورو از دست ندم.
‏تو هیچوقت منو دوست نداشتی، فقط زیادی تنها بودی.
من اون ناامیدی که باعث شدی تجربه کنم رو هیچوقت فراموش نمیکنم.
جوری که متفاوت میدیدمت که
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_هورا #تقاص #پارت_شصت_چهار سلام اسم هوراست... دیگه طاقت نیاوردم رفتم سمت شرکت وقتی رسیدم بچه
سلام اسم هوراست... به رضا گفتم فردا قبل ازاینکه بری شرکت بیا پارک سرکوچه ببینمت..نوشت چراپارک میام خونت خبلی پروترازاون چیزی بودکه فکرش میکردم،خلاصه فرداصبح زنگزدگفتم پارکم وقتی امدیه شاخه گل دستش بودگرفتش سمتم گفت تقدیم به حورای عزیزترازجانم..گل روازش گرفتم انداختمش زمین با پا لهش کردم،گفت دیونه چکارمیکنی،نذاشتم حرفش روادامه بده یکی خوابندم توگوشش..ازرفتارم هنگ‌ بود دستشم برد بالاکه بزنه امادوباره پشیمون شد..گفتم تویه اشغال عوضی هستی که لنگه ات وجودنداره به چه حقی توزندگی من دخالت میکنی من یه خریتی کردم گول حرفهات روخوردم تاوانشم پس دادم پاتواززندگی من بکش بیرون من اب ازسرم گذشته اگردهنم روبازکنم خیلی برات بدمیشه واگردیدی سکوت کردم فقط بخاطرخاله ام هست،،این هشدار اخریه که دارم بهت میدم هیچ وقت دیگه دور بر خودم نبینمت انقدر تن صدام بلند بود که چند نفری نگاهمون میکردن..دیگه برام هیچی مهم نبودبرگشتم خونه تاچندوقت حال حوصله ی هیچ کس رونداشتم.... ادامه در پارت بعدی 👇
سلام اسم هوراست... تاچندوقت حال حوصله ی هیچ کس رونداشتم توخونه بیکاربودم تایه روزازطریق یکی ازدوستام متوجه شدم یکی ازمراکزنگهداری بچه های بی سرپرست نیرو میگیرن،،شرایط پذیرشش خیلی سخت بودامابعدازیه کم دوندگی وسفارش دوستم تونستم مشغول به کاربشم چهارماه ازتمام این ماجرهاگذشت ومن ازکارم خیلی راضی بودم..عاشق بچه ها بودشب روزم روکنارشون میگذروندم،یه روزکه داشتم ازسرکاربرمیگشتم خونه مامانم زنگزدصداش میلرزیدترسیدم گفتم خوبی چی شده باگریه گفت بیاکارت دارم..خیلی نگران شدم سریع یه دربست گرفتم رفتم سمت خونه ی مامانم وقتی رسیدم هرچی زنگزدم کسی دربازنکردبامامانم تماس گرفتم گفت ماخونه ی پدربزرگت نمیدونم خودم روچه جوری رسوندم خونشون واردپذیزایی که شدم همه بودن یه نفس راحت کشیدم که حداقل برای کسی اتفاقی نیفتاده بعدازسلام احوال پرسی کنارمامانم نشستم گفتم توکه من رونصف عمرکردی چی شد..با بغض گفت حوراحال خاله ات زیادخوب نیست،گفتم چراچی شده کجاست؟ ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎
سلام اسم هوراست... مامانم به دراتاق خواب اشاره کردگفت تواتاق باتعجب گفتم تواتاق چکارمیکنه نکنه باشوهرش دعواش شده،مامانم باز اشکش سرازیرشدگفت کاش دعواشون میشدسرظهراقارضاازشرکت که میادبیرون بایه وانت تصادف میکنه سریع رسوندنش بیمارستان امافعلاتوکماحالش اصلاخوب نیست دکتراگفتن ماهرکاری ازدستمون برمیومده براش انجام دادیم فقط براش دعاکنید،خاله ات ازوقتی ازبیمارستان امدیم خودش روتواتاق حبس کرده باکسی حرف‌ نمیزنه به توزنگزدم بیای که باهاش حرفبزنی اخه شمادوتازبون هم‌روبهترمیفهمید..بااین حرف مامانم انگاریه سطل اب یخ ریختن روسرم همش میگفتم یعنی داره میمیره،انقدر تو فکر بودم که مامانم گفت،حوراخوبی تازه به خودم امدم رفتم سمت اتاق خواب یه تقه به درزدم واردشدم..خاله ام روتخت نشسته بودگریه میکرددلم واقعابراش میسوخت..اون لحظه ازخودم رضاواقعابدم میومد...خاله ام عاشق رضابودواقعادوستش داشت....هرچندرضالیاقت این دوستداشتن رونداشت.. ادامه در پارت بعدی