eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
سرگذشت مریم کینه پارت نوزده سلام اسمم مریمه ... اون شب تاساعت۸شب منتظررامین بودیم ولی نیومدبهش زنگزدم گفتم منتظریم چرانمیای میخوایم شام بخوریم..گفت خانواده مهسانمیذارن من بیام شام اینجاهستم بعدازشام میام دنبالت اینقدرعصبانی شدم که گوشی روقطع کردم نمیتونستم دیگه تحمل کنم بایدبارامین حرف میزدم..مامانمم فکرش درگیربودولی چیزی به من نمیگفت،ساعت یازده شب بودرامین امدمامانم تعارف کردبیادتوولی قبول نکرد..وقتی نشستم توی ماشین اصلا باهاش حرفنزدم خودش فهمید ناراحتم..گفت:چراحرف‌نمیزنی..یدفعه دادزدم گفتم تاکی میخوای بشی راننده،ومدیر خرید مهسابه توچه مگه ماازعمدبرادرت روکشتیم که هراهنگی مهسامیزنه توبایدبرقصی..فکرنکن من نمیفهمم تمومش کن مهساکارداشته باشه بابات هست برادربابای خودشم هستن میتونه به اونابگه..نه توبری شیرخشک بخری بعدبه من دروغ بگی،،الانم شدی راننده خانم رسوندیش چرادیگه شام موندی باترمزناگهانی رامین نزدیک بودباسربرم توی شیشه..گفت تودیونه شدی چی داری میگی واقعابرات متاسفم اون زنداداش منه ناموس برادرمه..داداشم بخاطرمامردشایداگرمن زنگ نمیزدم الان زنده بود نمیتونم بی تفاوت باشم... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت بیست سلام اسمم مریمه ... وقتی مادرم میگه برسونش چی بگم وقتی خانواده مهسا اینقدرتعارف میکنن نمیذارن من شام بیام چکارکنم چه خلافی کردم غیرکمک کردن خجالت بکش مریم..رامین اونشب کلی برای کارهاش من رو توجیج کردوگفت مهسازنداداشمه نمیتونم نسبت بهش بی تفاوت باشم هرکاری هم میکنم برای کمک کردنه اگرم بهم اعتمادنداری که دیگه مشکل خودته نمیدونستم بایدچکارکنم واقعاکم اورده بودم اعتراضم میکردم مقصرمیشدم به حسادت جاریگری..میدونستم پیش مادرشوهر و پدرشوهرمم بگم همین حرف های رامین روبهم میزنن،،فرداش مهسا نزدیک ساعت۳ بعدظهرامدچون ماشین مسعودتوی پارکینگ بودمطمئن بودم با اژانس برگشته..ازش بدم میومد دست خودم نبودشایدرامین توی کمک کردن بهش نیت بدی نداشت ولی حس زنانگیم میگفت کارهای مهساعمدیه..یک هفته ای گذشت نوبت دکترزنان داشتم بایدمیرفتم درمانگاه رامین اولش گفت مرخصی میگیرم میام دنبالت باهم میریم..وقتی بهش زنگزدم گفتم کی میای گفت خودت برو من کاردارم نمیتونم بیام درمانگاه...زیادازخونه مادورنبودپیاده ام میشدرفت ولی اون روزهواخیلی سردبودنم نم بارون هم میومد.... ادامه در پارت بعدی 👇
ابرهایی که در اندیشه ی دریا هستند بغض دارند ولی توی گلو می ریزند کوه من گریه نمی کرد و نمی دانستم کوهها اشک ندارند فرو می ریزند @cbufeuhdwt
نه انتظار رسیدن به هم نه داشتنت ببین چقدر غریبانه دوستت دارم... :) @cbufeuhdwt
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️عشق شاید همین است؛ همین ک چشم هایم جز چشم های تو هیچ نمی بینند و خلوت خیالم تا همیشه در تصرف آغوش پرمهر توست😍😘❤️ مهدی احمدوند ❤️ @cbufeuhdwt