eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
سرگذشت مریم کینه پارت سی دو سلام اسمم مریمه ... مادرشوهروپدرشوهرم قراربودبرای زایمان خواهرشوهرم برن پیشش،،صبح‌ راه افتادن قراربودتادوهفته بمونن..مهسا کلاسهای ارایشگری میرفت وآرین روساعتهای که نبودمیبردپیش خواهرش..خداروشکر ازوقتی رانندگی یادگرفته بود دیگه کمتربه رامین واسه کارهاش زنگ میزد خودش باماشین میرفت کارهاشو انجام میداد یه ارامش تقریبی توی رابطه من و رامین برگشته بود یک هفته ای از رفتن مادرشوهرم میگذشت یه روزصبح زود رامین بهم زنگ زد گفت مهسا کلاس داره ارین رو چند ساعتی نگهدار گفتم مگه خواهرش نیست گفت مثل اینکه مریض نمیتونه ارین نگهداره گفتم باشه بااینکه میتونست این موضوع روازخودم بخوادبازبه رامین گفته بودنیم ساعتی گذشت مهساباارین امدن ساک لوازم ارین روبهم دادگفت شیرخشکش توشه فرنی هم براش گذاشتم فقط خیلی مراقبش باش من بهت اعتمادکردم باتعجب گفتم مگه قراربلایی سرش بیارم که این حرف رومیزنی‌ارین چهاردست پامیرفت خیلی هم شیطون بودتاظهرباهاش سرگرم بودم خستم کردبوددعامیکردم زودترمهسابیادوببرش هنوزناهارنخورده بودم احساس ضعف میکردم چندتااسباب بازی گذاشتم جلوش رفتم توی اشپزخونه غذاگرم کنم یه لحظه برگشتم دیدم ارین داره دست پامیزنه سریع دویدم سمتش دست انداختم توی گلوش باهربدبختی بود ازتوگلوش دکمه لباس عروسکی روکه خورده بوددراوردم.... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت سی سه سلام اسمم مریمه ... باهربدبختی بود ازتوگلوش دکمه لباس عروسکی روکه خورده بوددراوردم رنگش سیاه شده بودگریه میکردبغلش کردم چون دکمه روبه زوردراوره بودم گلوش زخم شده بودارین گریه میکردمنم گریه میکردم ترسیده بودم اینم شانس من بوداگربلای سرش میومدچی ازشدت ترس استرس دلم دردگرفته بودیه کم براش شیرخشک درست کردم نمیتوست بخوره تواب دهنش خون بودزنگزدم رامین اونم ترسیده بودهمش میگفت حواست کجابوده راه یکساعته رونمیدونم چه جوری امدبودوقتی امدگفت ببریمش دکتردرمانگاه نزدیکمون بودبردیم نشونش دادیم گفت چیزمهمی نیست دوسه روزدیگه خوب میشه مایعات ولرم بهش بدید ساعت نزدیک چهارمهساامدارین خواب بودرامین گفت توحرفی نزن من خودم بهش میگم به جای اینکه ازمن تشکرکنه ازرامین بابت نگهداری ارین تشکرمیکردرامین گفت من امروززودامدم نتونستم سرکارغذابخورم به مریم گفتم غذاگرم کن خودمم رفتم دست صورت بشورم ارین دکمه لباس عروسکش روکنده گذاشته دهنش توگلوش گیرکردمریم متوجه میشه کمکش میکنه ودرش میاره باهم بردیمش درمانگاه دکترگفت چیزمهمی نیست مهساگفت ترخداالان حالش خوبه رامین گفت بخداحالش خوبه نگران نباش اولین باربودبعدازمدتهارامین بااین حرکتش دلم روشادکرد.. ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت سی چهار سلام اسمم مریمه ... قراربودمادرش پنج شنبه بیان نزدیک ساعت چهاربودهنوزنرسیدبودن ساعت پنج به رامین زنگزدن ورفت بیمارستان توراه برگشت تصادف کردن ومتاسفانه هنوزسال مسعودنیومدبودپدرشوهرم روازدست دادیم...متاسفانه پدرشوهرومادرشوهرم موقع برگشت ازشمال تصادف میکنن پدرشوهرم توی این تصادف فوت کردومادرشوهرم زخمی شدبود..بعد از شنیدن فوت پدرشوهرم به هممون شوک واردشدبودمردخیلی خوبی بودی حال روز رامین گفتن نداشت.. در عرض یکسال هم برادرش روازدست داده بود هم پدرش رو..مادرشوهرم بستری بوددوباره خونه شلوغ شددرددیوارپرشده بودازبنرتسلیت اقوام مراسم خاکسپاری وسوم برگزارشدیک هفته ای ازمرگ پدرشوهرم گذشته بودکه مادرشوهرم ترخیص شد..توی این مدت اینقدرمهمون رفت‌امدمیکردوماهم مجبوربودیم پذیرایی کنیم که واقعاخسته شدبودم..باامدن مادرشوهرم بازم رفت امدعیادت کننده شروع شدسعی میکردم تاجای که میتونم کمک کنم ولی بخاطرشرایطم گاهی نمیتونستم وقتی میشستم مهساشروع میکردغرغرکردن که زیاداهمیت نمیدادم مادررامین شرایط روحی درستی نداشت وبخاطراین اتفاقات افسردگی گرفته بود.... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم درس_عبرت پارت سی پنج سلام اسمم مریمه... یک‌ هفته ای به زایمانم مونده بودکه مامانم خیلی بی سرصدابرام سیسمونی اوردهمه چی خریدبود..ولی بخاطرفوت پدرشوهرم مامراسم سیسمونی دیدن روبرگزارنکردیم سیسمونی پسرمم مثل عروسی مادرش توی سکوت برگزارشد..هفته بعدکه میخواستم برم برای زایمان رامین مرخصی گرفت بامادرم رفتیم منوبستری کردن وبعدازسه ساعت من توی بخش بودم که یه فرشته کوچولو رودادن بغلم گفتن این پسرته باورم نمیشدخیلی خوشگل وبامزه بودازقبل بارامین اسمش روانتخاب کرده بودیم قراربوداسمش روبذاریم رایان،وقتی ترخیص شدم مادرم خیلی گفت بریم خونه خودمون ولی قبول نکردم..نمیخواستم رامین روبامهساتنهابذارم تازه داشت رابطه امون خوب میشد..وقتی امدم خونه هیچ کس منتظرمون نبودالبته مادرشوهرم شرایط روحی خوبی نداشت ازمهساهم که توقع چیزی نداشتم همین که کاری به کارم نداشته باشه ازش ممنون میشدم همون شب مادررامین امددیدنم دلش خیلی شکسته بودپسرم روبغل کردبوسیدتبریک گفت:دو روز از زایمانم گذشته بودکه مهساتازه بامادرشوهرم امدن دیدن بچه..رامین مامانمم بودن مهساپسرم روبغل کردشروع کردگریه کردن ((البته من میگم اشک تمساح ریختن برای خودشیرینی کردن))که جای عموش وبابابزرگش خالی کاش بودن بغلش میکردن باگریه مهسامادرشوهرمم زدزیرگریه مثلا امده بودسربزنه!! ادامه در پارت بعدی
سرگذشت مریم کینه پارت سی شش سلام اسمم مریمه ... باگریه مهسامادرشوهرمم زدزیرگریه مثلا امده بودسربزنه!!مهسا رفت نشست رومبل روبه روی رامین گفت راستی اقاارمین اسمش روچی میخوایدبذارید..رامین گفت چندتااسم بامریم ازقبل انتخاب کردیم تاببینم چی میشه..مهسا گفت کاش اسمش روبذاری مسعودبه یادبرادرت یه نگاهی به مادرشوهرم کردگفت یابذاریدسهراب به یاد پدرت!! مادرشوهرم گفت نه بذاریدمسعوداون پسرم جوان مرگ شد اسم اون روبذارید روش من فقط نگاه رامین میکردم ازعصبانیت پتوروفشارمیدادم..بعدازپیشنهادمهسابرای گذاشتن اسم مسعودروی‌ پسرم فقط نگاه رامین میکردم پتوروفشارمیدادم ازحرصم منتظربودم ببینم رامین چی میگه مامانم پیش دستی کردگفت خدارحمت کنه جفتشون رو روحشون شادمطمئنایادوخاطرشون همیشه باهمه ماهست ولی مهساجان صبح اقارامین رفتن برای گل پسرشون شناسنامه گرفتن واسمشم گذاشتن رایان البته پیشنهادمریم بودواقارامین چون عاشق همسروپسرش هست احترام گذاشت به نظرمریم جون ورفت به همین اسم براش شناسنامه گرفت... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت سی هفت سلام اسمم مریمه ... رامینم سریع گفت اره مامانم اسمش گذاشتیم رایان مادرش گفت به سلامتی نامدارباشه ولی مهساازعصبانیت وجواب به موقع مامانم به خودش میپیچیدهیچی نمیگفت اون لحظه تودلم قنداب شدقربون صدقه مامان میرفتم مامانم برای مهساومادرشوهرم شیرینی چای اورد مادررامین برداشت تشکرکردولی وقتی جلوی مهساگرفت گفت ماتازه خرماحلواروازتوخونمون جمع کردیم نمیتونیم شیرینی بخوریم مامانم گفت این شیرینی پسربرادرشوهرته که الان حکم برادرت روداره بردارتورودربایستی یدونه برداشت گذاشت توبشقاب ولی بازم نخوردش ده دقیقه ای نشست جلوترازمادرشوهرم رفت بعدازاینکه مادررامین هم رفت نگاه مامانم کردم یه لبخندبهم زدخیلی خوشحال بودم ولی جلوی رامین به روی خودم نمیاوردم..رامین احترام مامانم روخیلی داشت ویه جورای مثل داداشم عباس وعمادم ازمامانم حساب میبرد..مامانم روکردبه رامین گفت صبح برودنبال شناسنامه رایان روبگیرگفت چشم حتما،،رامین وقتی رفت برای رایان شیرخشک بخره مامانم گفت مریم این جاری توهمیشه اینجوریه یاالان ازمرگ پدرشوهرش ناراحته واینجوری رفتارمیکنه واسه اولین باربامامانم راحت نشستم درددل کردم وکم بیش کارهای مهسا رو بهش گفتم... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت سی هشت سلام اسمم مریمه... مامانم دعوام کردکه چراتاالان چیزی بهش نگفتم دستاشوگرفتم گفتم چون میترسیدم بهم سرکوفت بزنی چون شماازاولشم بااین ازدواج مخالف بودی..مامانم گفت بایدسنجیده رفتارکنی تواون مدتی که مامانم پیشم بودتازه متوجه رفتارهای مهسا میشد و میدید چقدر به رامین برای هرکاری زنگ میزنه فاصله خونه مابامامانم تقریبادوربودمامانم گفت خونه رومیخوام بدم اجاره وبیام نزدیک شمایه مدت یه خونه اجاره کنم بهترین خبری بودکه بعدازاون همه غم غصه میشنیدم..میدونستم مامانم باشه خیلی کمک میکنه مخصوصاتوی بزرگ کردن رایان چون من خیلی بی تجربه بودم ومادرشوهرمم ازوقتی پدرشوهرم فوت کرده بودخیلی داغون شده بودومثل قبل حال حوصله نداشت..نزدیک چهلم پدررامین بودکه یه شب مادرش ماروصداکردبریم پایین مامانم اون شب پیش مابودمن ورامین رفتیم رایان رو گذاشتم پیش مامانم وقتی رفتیم پایین مهساهم بودمادرش تامنودیدگفت نوه ام کوگفتم پیش مامانم..مادرشوهرم تامنودیدگفت نوه ام کوگفتم مامانم بالاست گذاشتمش پیش مامانم گفت بگومامانتم بیادغریبه نیست رامین رفت دنبالشون اوردشون پایین مادرشوهرم روکردبه رامین وگفت برای مراسم چهلم پدرت میخوای چکارکنی مهساجای رامین گفت به نظرمن یه بعدظهرسرخاک بگیریدفامیل درجه یک هم برای شام‌بگیدبیان خونه.... ادامه در پارت بعدی 👇
نوش نگاهتون عاشقا😘😘😘
‌ و من بند بند تنم محتاج آغوش توست :)♥️❄️ ‌‌‌@cbufeuhdwt
‌ کاش می‌شد لینك بدم بیای بغلم !🫂 ‌@cbufeuhdwt
‌ ‌ از لحاظ روحی به" تو، دستات، بغلت، بوسات و یه مجموعه‌ی کامل ازت" نیاز دارم.🫂♥️ ‌@cbufeuhdwt
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این آهنگ واقعا زیباست❤️ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎ @cbufeuhdwt ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌