eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ دلتنگی هایتان را تایپ نکنید... دلتنگی هایتان را با پروفایل های تلخ فریاد نزنید... "کسی"که نمی خواهد شما را بفهمد به پروفایل های غمگینتان هم توجهی نمی کند و نمی خواند و نمی بیند! دلتنگی تان را قدم بزنید... آرااام آرااام... دلتنگی تان را بغض نکنید... اشک بریزید! دلتنگی تان قیچی نشود بین انبوه موهایتان... سیگار نشود بین لب هایتان... دلتنگی را باید بیدار بود... مرور کرد... دیوانه وار خندید و اشک ریخت! تو می مانی... و دلی آرام و جای خالی "او"که نیست! مانند جای خالی ابری سیاه و بارانی...! دلتنگی ها،روزی،آبی می شوند!👌 🌼🌸🌺┅═ঊঈঈ═┅╮ @cbufeuhdwt ╰┅═ঊঈ🌱🌱ঊঈ═┅╯
زیرِ بعضے از آدمایِ زندگیت باید یہ خط تیرہ بڪشی ڪہ یادت بمونہ اینا همونان ڪہ داغونت ڪردن حواست باشہ ڪہ دیگہ تڪرارشون نڪنے . . . ‌‌ 🌼🌸🌺┅═ঊঈঈ═┅╮ @cbufeuhdwt ╰┅═ঊঈ🌱🌱ঊঈ═┅╯
ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم تو حس  لذت  آور   شهناز  دارد  چشم  تو می نوازد  روح  را  دیدار  گرم چشمهات یک  نگه  شیرینی  آواز  دارد  چشم  تو✾࿐༅♥️༅࿐✾ 🌼🌸🌺┅═ঊঈঈ═┅╮ @cbufeuhdwt ╰┅═ঊঈ🌱🌱ঊঈ═┅╯
محبوبِ منے با همہ جُࢪمے و خطایی 🌼🌸🌺┅═ঊঈঈ═┅╮ @cbufeuhdwt ╰┅═ঊঈ🌱🌱ঊঈ═┅╯
ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺖ ﮐﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻏﯿﺮﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ.🥹 ▊ ▊\😎 ▊ ( (> ▊ / | ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺑﻬﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﺸﯿﻦ…😂😁 🌼🌸🌺┅═ঊঈঈ═┅╮ @cbufeuhdwt ╰┅═ঊঈ🌱🌱ঊঈ═┅╯
نوای عشــــــ♥️ـــــق
سرگذشت مریم کینه پارت شصت شش سلام اسمم مریمه ... پنج شنبه صبح رفتم ارایشگاه برای اولین بار موهای بل
سرگذشت مریم کینه پارت شصت هفت سلام اسمم مریمه ... اون شب حتی خانواده سمیراهم مهسا رو تحویل نگرفتن اخرشب که مهمونای غریبه رفتن و فامیل درجه یک موندن مردهاامدن بالا محسن کنارمهسانشست واصلابه رامین نگاهم نمیکردمیدونستم کارمهسابرام مهم نبود..ولی میشدتوی نگاه محسن به سمیرا یه حس دودلی روازانتخابش دیدکه البته دیگه خیلی دیرشدبودمراسم عقد سمیرا و عباس خیلی ابرومندانه برگزار شد و قرار بود یکسال دیگه عروسی بگیرن یک هفته ای ازمراسم عقدگذشته بودکه مهسامهریه اش روگذاشت اجرا...مادرشوهرم به رامین گفت ماشین روبفروش یه مبلغی هم خودش توی بانک داشت حق وحقوق مهساروکامل بهش پرداخت کردن..مادرشوهرم میگفت فقط بخاطرارین مجبورم مهساروتحمل کنم چون یادگارپسرمه وامیدداشت بزرگترکه بشه بیارش پیش خودش مستاجر خونه خاله ام رفت و مهسا بامحسن اسباب کشی کردن توی اون خونه وزندگی مشترکشون روشروع کردن خداروشکرارامش دوباره به من روی خوش نشون دادوداشتم باخیال راحت درسم رومیخوندم رایان بیشتراوقات پیش مامانم بودمگرزمانهای که مدرسه بودومسپردمش به مادرشوهرم سه ماهی گذشت وتوی این مدت مهساارین رونیاورده بودمادرشوهرم ببیندش... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت شصت هشت سلام اسمم مریمه ... یه روزکه مامانم مدرسه بودومن کلاس داشتم رایان رواماده کردم وبردمش پایین پیش مادرشوهرم رایان بچه ای نبودکه پشت سرم گریه کنه ولی اون روزتامیخواستم برم میومدجلوی دراپارتمان وگریه میکرد چندباری تاتوی راپله میرفتم ولی میدیدم خیلی بیقراری میکنه دوباره برمیگشتم مادرشوهرم گفت مریم یکساعتی دیرتربرو امروزقرارارین بیادپیشم اون امدتوبروباهم بازی میکنن سرگرم میشن..گفتم خودتون به مهسازنگزدیدگفت نه به محسن زنگزدم وگفتم ارین روبیارن قرارامروزبیاره اینجا ،یک ساعتی موندم دخترکوچیکه خواهرشم ستاره که هشت سالش بودم امدولی خبری ازمهسامحسن نشدبه مادرشوهرم گفتم خیلی دیرم شدبایدبرم..رایان رومادرشوهرم بغل کردکه باستاره سرگرمش کنه ولی چشم ازمن برنمیداشت میترسیدتنهاش بذارم ای کاش اون روزلعنتی هیچ وقت نمیرفتم باهرترفندی بودی امدم بیرون رفتم دانشگاه نزدیک ظهربودگوشیم زنگ خوردداشتم ناهارمیخوردم مادررامین بودصداش خیلی گرفته بودگفت مریم جان رایان خیلی بی قراری میکنه همین الان راه بیفت بیا... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت شصت نهم سلام اسمم مریمه ... ازلرزش صداش میترسیدم گفتم مامان حال رایان خوبه به زورحرف میزدگفت اره تو فقط زودبیادلم شورافتادبیخیال بقیه کلاسام شدم راه افتادم هرچی گازمیدادم مگه میرسیدم انگارمسیریک ساعت نیمه برام شده بودهزارساعت باهربدبختی بود خودم رو رسوندم خونه ولی کسی خونه نبود سریع همراهش روگرفتم مادرشوهرم جواب دادگفتم کجایدمن خونه ام ولی خونه نیستیددیگه طاقت نیاوردزدزیرگریه گفت بارامین بیمارستانیم بیابیمارستان تودلم خالی شد گفتم طوری شده گفت بیا بهت میگم..باهربدبختی بودرسیدم بیمارستان مادرشوهرم رامین ستاره بودن باندیدن رایان دلم ریخت گفتم رایان کونگاه رامین کردم گریه میکردگفت ازپله هاافتادسرش ضرب دیده توی مراقبتهای ویژه است، فعلابیهوشه،،ستاره توی حرف رامین پریدگفت نیفتادمن خودم دیدم زندایی مهساهلش دادباارین دعواشون شدبود..ستاره گفت زن دایی مهساهولش دادمن دیدم باارین دعواشون شده بودنگاه رامین میکردم باورم نمیشدمهساتااینقدرپست باشه که بخوادهمچین کاری روبایه بچه دوساله کرده باشه... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت هفتاد سلام اسمم مریمه ... گفتم رامین این چی میگه اشک چشماشوپاک کردبادستمال کاغذی گفت خداکنه این حرف دروغ باشه..گفتم بچم رومیخوام کجاست بایدببینمش گفت نمیذارن ببینیش ممنوع الملاقاته اینقدرعصبانی بودم که گفتم غلط میکنن مگه دست اوناست من بایدببینمش رفتم سمت بخش..نگهبان پایین گفت کجاخانم گفتم بایدبرم بالاپسرم بالاست گفت برگه همراه داریدگفتم نه گفت نمیشه،گفتم بایدببینمش گفت خانم بهتون گفتم نمیشه یاباید برگه همراه داشته باشید یا از بخش بهم زنگ بزنن که من بهتون اجازه بدم بری..یه نگاه بهش کردم رفتم سمت راپله هرچی گفت خانم خانم محلش ندادم..رفتم قسمت پرستاری گفتم بخش ای سی یوکودکان کجاست گفت راهروروبه رورفتم توی راهروازشیشه میشدتقریباتختهارودیدرایان رودیدم رو تخت خوابیده بودکلی بهش لوله وسرم وصل بودبادیدنش تواون وضع گفتم مادرت بمیره رایان چقدرگریه کردی که نرم لعنت به من بیادکاش تنهات نمیذاشتم تازه اشکام سرازیرشدرفتم درورودی یه ذره بازش کردم پرستارگفت خانم تو نیا و امد سمتم..گفتم ترو خدا پسرم رو از ظهر ندیدمش من نبودم که اوردنش اینجا بذاریدیه لحظه بیام ببینمش.... ادامه در پارت بعدی 👇
مـن چه خوشبختم؛ خیالم ،وجودم ،دلم همـه بہ وجود تــو آغشته شده... 🥰💞❤️❣🌹❤️❣ @cbufeuhdwt
Soheil RahmaniSoheil Rahmani - Yeki Yedooneh.mp3
زمان: حجم: 6.74M
بفرست واسه یکی یدونت🫂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @cbufeuhdwt