#برشی_ازیک_زندگی
#سرگذشت_ماه_بیگم
#پارت_سی_دو
خدیجه ابرویی بالا انداخت و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت....
من اما با ذوق به دخترم زل زده بودم و برام مهم نبود قباد و خدیجه خانم چه فکری میکنن....همینکه میدونستم دیگه از تنهایی در اومدم و کسی هست که از گوشت و خون خودم باشه برام کافی بود......قابله چند ساعتی اونجا موند و وقتی خیالش راحت شد حالم خوبه، خداحافظی کرد و رفت.....
ظهر بود و از شدت گرسنگی در حال بیهوش شدن بودم.....از توی حیاط بوی کباب میومد و شکمم رو مالش میداد....کمی که گذشت در اتاق باز شد و قباد با بشقابی پر از کباب داخل شد چشمم که به کباب ها خورد دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و با ولع شروع به خوردن کردم.......جوری غذا میخوردم که انگار مدت هاست لب به چیزی نزدم.....قباد کنار بچه نشسته بود و بهش نگاه میکرد.....نمیدونم چرا از اینکه بغلش نمیکرد ناراحت شده بودم ..... انتظار داشتم بدون لحظه ای درنگ بغلش کنه و از اینکه خدا بعد از سال ها بهش بچه ای داده شکر گذاری کنه.....هرباری که دخترم گریه میکرد و من مجبور بودم به تنهایی و سختی بهش شیر بدم یاد مادرم میفتادم و اشک تمام صورتم رو پر میکرد.....اوایل اصلا بلد نبودم بهش شیر بدم و همیشه گرسنه بود و گریه میکرد، اما کم کم یاد گرفتم و سیرش میکردم....
دو روز بعد از به دنیا اومدن دخترم به پیشنهاد پدر قباد که بزرگ خانواده بود اسمشو طوبی گذاشتیم و اینجوری بود که طوبی شد همه ی زندگی من و رفیق تنهایی هام....
قباد که اوایل اصلا به طوبی نزدیک نمیشد و حتی گاهی شب ها هم توی اتاق نمیخوابید و گریه کردن طوبی رو بهانه میکرد، اما همینکه طوبی چله اش گذشت و قیافش شکل گرفت کم کم بغلش میکرد و میبوسیدش....قبادی که اوایل بخاطر پسر نشدن طوبی اصلا بهش محل نمیداد ،حالا همه ی زندگیش شده بود طوبی....جوری بهش محبت میکرد که حتی دهن خدیجه خانم هم باز میموند.....
انقد از مرضی میترسیدم که جرئت نداشتم برای لحظه ای طوبی رو توی اتاق تنها بذارم وقتی میخواستم کهنه هاش رو بشورم اونو توی پشتم میبستم و وقتی میخواستم توالت برم اونو به دست خدیجه خانم میسپردم.......طوبی سه ماهه بود و انقدر چاق و تپل شده بود که به زور می تونستم اون رو توی بغلم بگیرم.. گاهی در طول روز می رفتم پیش خدیجه خانم تا هم توی اتاق نمونم و هم برای گرفتن طوبی کمی کمکم کنن.......یک روز غروب که طبق معمول پیش خدیجه خانم نشسته بودم و کمکش سبزی پاک میکردم در خونه به صدا در اومد گلبهار بلند شد تا در رو باز کنه و من هم از فرصت استفاده کردم و سراغ طوبی رفتم تا بهش شیر بدم...
با خودم گفتم حتماً سلطنته و با اومدنش من باید توی اتاق خودم برگردم، اما وقتی در باز شد زن غریبه ای رو دیدم که تا حالا چشمم بهش نخورده بود.....اول گفتم شاید از آشناهای خدیجه خانم باشه و برای سر زدن اومده، اما وقتی توپ پر اون زن رو دیدم فهمیدم که حتماً چیزی شده......
خدیجه خانم با دیدن اون زن خشکش زد،سبزیهای توی دستش رو روی سفره انداخت و از جا بلند شد.....
اولین بار بود که خدیجه خانم رو انقد ترسیده میدیدم.....
زن نگاهی به دور و بر خونه انداخت و گفت جمعتون که جمعه، پس دختر من کجاست؟
خدیجه خانم باهول گفت سلام جهان خانم خوبی الحمدالله؟بفرما داخل،مرضی هم همینجا بود ،یک ساعتی هست رفت خونه ی اقات، گفت میخوام برم یه سر بزنم و بیام.....
زن که حالا فهمیده بودم مادر مرضیه و اسمش جهانه، ابروهاشو بالا انداخت و گفت من بخاطر دیدن دخترم خونه آقام نرفتم ،فک کردم اینجاست.....
خدیجه خانم گفت بفرما داخل بشین میاد حالا.....
جهان خانم گفت نه میرم همونجا سراغش....همینو گفت و بدون حرف دیگه ای از خونه بیرون رفت....
خدیجه خانم سر جاش نشست و گفت خدا خودش بهمون رحم کنه، مادر فولاد زره دوباره پیداش شد.....
لب باز کردم و گفتم آدم بدیه؟
خدیجه خانم زود سرشو سمت من برگردوند و گفت این مدتی که این زنه اینجاست اصلا اینجا نمیای ها.....
ִֶָ ⊳ ࣪ ˖لحظه به لحظه زندگیم وصله بهـ
قشنگیه چشمای تو ، به گرمےٖ بوسههاتـ ،
به شیرینےٖ بغلت ، به خوش عطریِ بوی تنتـ ،
به نگاهات که توش عشق موج میزنهـ ،
همه اینا ..
خوشبختےٖ و زندگےٖ مننـ!❤️💋
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
با خَبر باش فَقط محض تماشای تـُو بود
ضربان دل من خواست،که تکرار شود:😘
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوستت دارم. نه برای زیباییت، نه برای مال و دارییت بلکه فقط برای ارزشت.♥️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
هی رد شو از این کوچه و هی دل ببر از ما
تو فلسفه ی بودن این پنجره هایی..(: ❤
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
صــــد دل
تـــــو را
بــیــتــابــــم ،
یـــڪ دل مــــرا مــشــتـاق بـــــــاش ...👌❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تو مثل هیچکس نیستی!
نگاهت
لبخندت
چشمان دل فریبت
تو قشنگ ترین
عشق تاریخی
برای من❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
لمس نفس هایت
ضـربانـ قلبـ❤️ـم را
به شماره مے اندازد
تو آرامـ نـفـس بڪش
من لحظه لحظه
دیوانه ات مے شوم... ♥💋
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
اَمَن یُجیبِ قلب من❤️
چشمان بی همتای توست...😍
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
بهترین انتخابه قَلب منی تـــــوُ...❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞