eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی به خدیجه خانم گفتم ،اول مخالفت کرد ،اما وقتی گفتم طوبی هیچ لباس و کهنه ای نداره و نمیتونم تا فردا صبر کنم قبول کرد و گفت برو و زود برگرد، غذامو بار بذارم میرم طوبی رو میبرم پیش خودم..... سریع لباس هارو برداشتم و راهی شدم... فاصله ی خونه تا چشمه زیاد نبود و خیلی زود لباس هارو شستم و برگشتم..... با خودم فکر کردم خدیجه خانم رفته و طوبی رو پیش خودش برده ،اما وقتی توی اتاقش رفتم انگار تازه یادش اومده باشه گفت وای یادم رفت ،این مرضی اومد این پارچه رو برام آورد گفت ننش از شهر آورده حواسم پرت شد..... اینو که گفت سریع به سمت اتاق خودمون رفتم ،اما با دیدن طوبی که روی پاهای گل بهار خواب بود نفس راحتی کشیدم..... خدیجه خانم هم پشت سرم اومد و گفت خیالم راحت شد، ترسوندیم که دختر..... کنار گل بهار نشستم و گفتم چی شد کسی داخل اتاق نیومد؟ زود گفت چرا جهان خانم یه لحظه اومد، اما کارمون نداشت، اتفاقا طوبی رو هم بوسید و رفت، فقط یه لحظه دستشو کرد تو دهن طوبی گفت ببینم دندون داره یانه..... همین جمله کافی بود که تا سر حد مرگ برم و برگردم...... خدیجه خانم گفت من یه هفتست گلوی خودمو پاره کردم میگم این زن بده، بعد تو گذاشتی دست بزنه به بچه؟ گل بهار با ترس گفت مامان بخدا خواستم صدات کنم ،اما وقتی دیدم زود رفت و کاری هم نکرد چیزی نگفتم.. خدیجه خانم گفت ساکت شو گل بهار، وای به حالت اگه بچه چیزیش بشه، من میدونمو تو..... گل بهار که انگار فهمیده بود قضیه جدیه، زد زیر گریه و از اتاق بیرون رفت..... از همون لحظه حتی برای یک ثانیه هم از کنار طوبی تکون نخوردم، کاش هیچوقتم برای شستن اون لباس ها نمی‌رفتم....هردقیقه دستمو جلوی دماغ طوبی می‌گرفتم تا خیالم راحت بشه که نفس می‌کشه....خدایا این قوم ظالم از جون من چه میخواستن....اینها کی بودن که حتی به بچه ی کوچیک هم رحم نداشتن..... کمی بعد طوبی از خواب بیدار شد و حالش خوب بود.....دست و پاهاشو تکون میدادم، باهاش حرف میزدم و وقتی دیدم مشکلی نداره کمی خیالم راحت شد ،اما هنوز هم ته دلم ترسیده بودم..... غروب که قباد اومد زود قضیه رو براش تعریف کردم ،اما دوباره خندید و گفت ول کن ماه بیگم، توهم حرفای مامانم روت تاثیر گذاشته؟شاید از حس کنجکاویش اومده بچه رو دیده و رفته، الآنم که خداروشکر دخترم خوبه و مشکلی نداره .. چیزی نگفتم و مشغول شیر دادن به طوبی شدم......شب موقع خواب بود و حس میکردم طوبی کمی بی قراره،گریه میکرد و شیر نمی‌خورد.....ساعت ها سر پا میگردوندمش اما فایده ای نداشت و نمیخوابید..... قباد وقتی صدای گریه هاشو شنید از خواب بیدار شد و گفت چی شده بیگم چرا نمیخوابه؟ گفتم نمیدونم قباد بچم خیلی بی قراره.... قباد بلند شد و طوبی رو توی آغوش کشید،انقد نازش کرد و سر پا تابش داد تا خوابید.....باورم نمیشد طوبی خوابیده با خوشحالی از قباد گرفتنش و توی رختخوابش گذاشتم، خودم هم انقد خسته بودم که تا سرمو روی بالشت گذاشتم خوابم برد....نیمه های شب بود که با صدای ناله ای از خواب پریدم.....کمی طول کشید تا متوجه اطرافم شدم....خدای من این صدای طوبی بود؟سریع از رختخواب برش داشتم و بغلش کردم، اما دخترم انقد داغ بود که انگار داشت توی آتیش میسوخت‌....بلند جیغ زدم و قباد رو صدا میزدم....بچه بودم و بی تجربه اولین باری بود که توی این شرایط قرار می‌گرفتم و نمی‌دونستم باید چکار کنم...... قباد با ترس و وحشت بیدار شد و گفت چته بیگم چی شده؟دخترم خوبه؟ با صدایی که انگار از ته چاه بیرون میومد گفتم بچه داره توی تب میسوزه قباد،توروخدا یه کاری کن بچم از دست رفت.... قباد زود دستشو روی بدن طوبی گذاشت و سریع از جاش بلند شد و بیرون رفت....چیزی طول نکشید که در اتاق باز شد و خدیجه خانم داخل شد‌‌‌‌‌...... خدیجه خانم با هول کنارم نشست و طوبی رو از دستم گرفت.... من از ترس به خودم میلرزیدم و نمی‌دونستم باید چکار کنم..... خدیجه خانم دستشو روی شکم طوبی گذاشت و گفت خاک تو سرم این بچه داره تو تب میسوزه ....پاشو دختر برو یه تشت آب برام بیار، نه سرد باشه نه گرم، یه پارچه هم بیار بچه رو خشک کنم..... برام سخت بود جدا شدن از طوبی اما زود بلند شدم و دست به کار شدم.....آب توی مخزن که سرد سرد بود، سریع توی قابلمه ریختم و روی اجاق گذاشتم تا از سردی در بیاد....آب رو برداشتم و با پارچه ی تمیزی توی اتاق رفتم......ناله های طوبی ضعیف تر شده بود و دلم رو خون میکرد.... قباد از خونه بیرون رفته بود تا بلکه طبیبی پیدا کنه.....خدیجه خانم سریع لباس های بچه رو درآورد و توی تشت گذاشت،بدنش رو با اب میشست و زیر لب چیزی می‌گفت.....من گوشه ی دیوار کز کرده بود و از خدا التماس میکردم بچم رو صحیح و سالم بهم برگردونه.....
. یک سال 12 ماه 365 روز 8760 ساعت 525600 دقیقه 3153600 ثانیه هر روز هر شب هر موقعی دوست دارم . . .❤️ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
کاش وقتی که دارم باهات بحث میکنم بگی: هیس! بیا بغلم🫂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
بودن تو حالیست شبیه معجزه ناب و دوست داشتنی کافیست که باشی همین حضورت در کنارم ، در دلم در فکرم  دریایی از آرامش را به  قلب کوچکم سرازیر میکند تویی که از تمام دنیا مرا میفهمی💋 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دور ترین نقطه ی دَنیا هم که باشم ، خودم را به آغوشت می رسانم "هیچ جا خانه یِ خودِ آدم نمیشود💋 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
چه خوش خیال است فاصله را می‌گویم به خیالش تو را از من دور کرده نمی داند جای تو امن است اینجا در میان دل من💋 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
خدا تو را برای دل من نگه دارد...😍❤️ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
توصدای خودت رو نشنیده ای 👄😊 وگرنه درک میکردی که یک جانم🤗 تو 😘چگونه جانم را به لب میرساند😍 💕عزیزدلم عاشق جانم گفتن هات هستم😍یه بار دیگه میگی جانم😋 تا عاشق تر بشم😍💋 ‌‎‎‌‌‎💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
برای تو مینویسم عشق جــااانم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ برای تـ♡ــویی که قشنگ ترین قسمت سرنوشتمی😍 از وقتی شدی همه زندگیم، دنیام محدود شده به تـو عزیزترینم❤️‍🔥 تو جبران همه نداشته هامی... تو آرامش دلم شدی تا بفهمم، زندگی اونقدرا هم سخت نیست😘 اتفاقی وارد زندگیم شدی؛ و همـه ی دنیام شدی بهترینم🫂 تو اولین و آخرین کسی هستی که اینجوری عاشقش شدم❤️ تو فراموش نشدنی ترین خاطره منی ! میخوام بدونی که؛ خیلی خیلی دوست دارم نازنینم💋 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
_ موفق با همسرانتان مهربان و باادب باشید؛ هیچکس بیشتر از همسر شما مستحق مهربانی و ادب نیست ؛ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Mehdi Ahmadvand4_5771411640289334136.mp3
زمان: حجم: 3.21M
🍃❤️مهدی احمدوند آتیش پاره❤️🍃 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
3.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست براش ❤️😍 عشق زمانی هست که کنار کسی میشینی و هیچ کاری انجام نمیدی با این حال عمیقا احساس خوشبختی ميکنی. 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞