eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام بدنم رو عرق خیس کرده بود و نفسم به شماره افتاده بود....حالم بد بود اما توی همون حال بد هم توی فکر طوبی بودم و مدام سراغشو از خدیجه خانم می‌گرفتم..... اینبار دردام زیاد طول نکشید و قبل از اومدن قباد و بقیه زایمان کردم.....وقتی قابله بچه رو توی بغلم گذاشت و گفت مبارکه اینم دختره نمی‌دونم چرا یک لحظه حالم بد شد،خدایا حکمتت رو شکر خودت شاهدی که من دختر و پسر برام مهم نیست اما بخاطر قباد دوست داشتم این یکی دیگه پسر باشه..... خدیجه خانم دوباره اخم هاش تو هم رفت و زیر لب غر میزد.....قابله که متوجه غرهای خدیجه خانم شد با خنده گفت غصه نخور خدیجه این دختر که سنی نداره همین که اجاق قباد کور نموند باید خداروشکر کنی انشالله بعدی دیگه پسر میشه... خدیجه خانم آهی کشید و گفت والا چی بگم،پسرم دیگه سنش داره می‌ره بالا پشت میخواد پسر میخواد.....والا چی بگم حالا سومی رو هم جا داره اگه بعد هم دختر بشه چاره ای ندارم بجز اینکه یه زن دیگه واسه قباد بگیرم...... با این حرف خدیجه خانم نفسم توی سینه حبس شد و برای لحظه ای حس کردم روح از بدنم جدا شد‌‌‌‌‌....خدایا من تحمل اینو ندارم خودت میدونی چقد به قباد وابسته ام و دوستش دارم اگه قرار باشه بجز من با کس دیگه ای زندگی کنه میمیرم.....اگه منو هم مثل مرضی بندازه پشت گوش، چه بکنم....تازه مرضی خانوادش و داره و همه جوره پشتش هستن ،من چی بگم که مادرم حتی براش مهم نیست بدونه دخترش مردست یا زنده.... جوری از حرف خدیجه خانم دلم شکسته بود که بی محابا گریه میکردم..... غروب که قباد اومد و فهمید اینم دختره مثل دفعه ی قبل نبود و اومد توی اتاق کنار دخترمون نشست.....قباد کنار بچه نشسته بود و من با بغض و ناراحتی بهشون زل زده بودم.....قباد که نگاه های خیره و غمگین من رو دید آروم گفت چی شده بیگم چرا انقد ناراحتی؟نکنه مامانم گفت حرفی زده؟ اب دهنمو قورت دادم و گفتم قباد اگه تو بری زن بگیری من میمیرم بهت قول میدم خودم برات یه پسر به دنیا میارم فقط توروخدا فکر زن دیگه رو نکن.... قباد‌ با چشم‌های گرد شده نگاهم کرد و گفت چی داری میگی بیگم؟من تو کارای مرضی موندم و نمی‌دونم چکارش کنم بعد تو داری حرف زن دیگه میزنی؟حالت خوبه اصلا؟سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم حرفی نداشتم که بزنم......میدونستم که اگر خدیجه خانم بخواد برای قباد زن بگیره حتی خود قباد هم نمیتونه جلودارش باشه.... چند روزی گذشت و حسابی سرگرم بچه ها بودم انقد درگیر بودم که گاهی حتی فراموش میکردم نهار یا شام بخورم‌‌......به پیشنهاد قباد اسم دختر دوممون رو مهریجان گذاشتیم......طوبی و مهریجان تمام وقتم رو گرفته بودن و دیگه فرصتی برای فکر های بیهوده و آزار دهنده نداشتم‌‌..... یه شب که توی اتاق خودمون نشسته بودیم و من مشغول غذا دادن به طوبی بودم گل بهار پشت در اومد و گفت پدر قباد باهامون کار داره و گفته هر دوتامون بریم...‌.. قباد طوبی رو برد و منهم مهریجان رو بغل کردم و دنبالش توی اتاق رفتم.... مرضی گوشه ی اتاق کز کرده بود و با نفرت بهم زل زده بود..... نمیدونستم قضیه از چه قراره و پدر قباد چرا مارو خواسته‌.....قباد کنار پدرش نشست و من هم همون نزدیکی ها جایی برای خودم پیدا کردم و نشستم...... پدر قباد که میدونست منتظریم حرف بزنه گلویی صاف کرد و گفت بهتون گفتم بیاید اینجا چون اتفاق مهمی افتاده که شمام حتما باید در جریان قرار بگیرید......راستش مرضی الان پیش من اومد و موضوعی رو باهام درمیون گذاشت.... قباد ابرویی بالا انداخت و گفت چی شده ،مرضی چشه؟ مرضی از اون طرف گفت مگه واسه تو مهمه که من چمه؟اگه مهم بود، که خودم بهت میگفتم از وقتی که این زن رو گرفتی من یه روز خوش خواستم همش تو اتاق این سرمیکنی،انگار من زنت نیستم...... پدر قباد دستش رو بالا گرفت و گفت بسه دیگه، اگه میخوای من کارتو بندازم این حرفها رو بذار کنار‌‌‌‌..... مرضی ایشی گفت و ساکت شد،انگار تهدید پدر قباد کارساز بود..... قباد گفت بگو آقاجون چی شده؟ پدرش گفت مرضی میخواد طلاق بگیره، میگه من نمیتونم با این شرایط زندگی کنم ،میخواد برگرده بره خونه اقاش.... چی؟چی گفت؟درست شنیدم؟مرضی میخواد طلاق بگیره ؟ باورم نمیشد گوشام درست شنیده و مرضی میخواد برگرده خونه اقاش..... انقد خوشحال شده بودم که حس میکردم همه از قیافم متوجه حال و روزم شدن........ قباد کمی فکر کرد و بعد گفت من حرفی ندارم، خیلی وقته خودم میخواستم این پیشنهاد و بدم ولی از عکس العمل مرضی میترسیدم، حالا که خودش میخواد من حرفی ندارم،والا من دیگه حوصله ی جرو بحث های اینارو ندارم....... مرضی دوباره از کوره در رفت و گفت دیدین گفتم؟این از خداشه من طلاق بگیرم و برم اصلا انگار نه انگار من جوونیمو توی این خونه هدر دادم،مگه دست خودم که بچم نمیشد؟
«هَل يمكنك أن تكون عالماً آمناً لِشخص ما ألذي عاد مِن الحروب؟» می‌توانی دنیای امن کسی باشی که از جنگ برگشته است؟ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
آسمان گریه اش گرفت ابر خنده اش گرفت قطره ای کوچک از دل ما اینک بیهوده دلهره اش گرفت ... 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
هجرت و غم در دل است و بهجت دل ، در زبان که زبان آدمی هست در وجود دلها... 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
چشمانت مرفین است و دست هایت مخدر و صدایت همان داروی آرام بخشی که چون به گوشم می رسد دلتنگی نداشتنت فراموشم می گردد ‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
رغبتم به سیاهیِ چشمانت در قلبم از نورِ عالم بیشتر است🪽 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست گوش کن، نبضِ دلم زمزمه اش با تو یکیست❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تصویر تو را ماه‌ تر از ماه کشیدم، با عشوه‌ ی بسیار به دلخواه کشیدم🌘 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
در زندگے هر مردے مخدرے هست بہ نام زن ، زنے ڪہ دوستش دارد، نبودنش ،قهرش ،دورے اش، خمارے مے آورد ، آب مے ڪند ابهت مردانہ اش را.... ‌‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌ ‌‌‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
یک سو تویی و حادثه چشم سیاهت یک سو منم و حسرت یک لحظه نگاهت 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
عاقبت قلب تو را با شعر راضی میکنم با ردیف و قافیه دیوانه بازی میکنم میروم در مجلس مشروطه ساکن میشوم یک سخنرانی علیه حزب نازی میکنم...❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
‌من دوستت دارم هزار هزار پس بگریز از من از آتشم ! از دودم ! که در دنیا ندارم چیزی جز چشم های تو و غم های خویش ...!❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞