eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
34 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
.. 😂 خانمه از شوهرش می پرسه؛ موقع ازدواج چه کسی منو به تو معرفی کرد... شوهره میگه؛ چه میدونم والا آدم دشمن زیاد داره😂😂 l👈❤️😂😂😂😂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
مرد باید خوشتیپ، خوشگل، و خوش هیکل باشه وگرنه اخلاقش که با اجرا گذاشتن مهریه درست میشه!!😉😉😂😂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
من بهترم یا ثروت😍 ثروت رو انتخاب کردید نه؟ از این به بعد هم به ثروت بگید براتون پست بزاره😒😔❌❌😂 😡😩😝 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش میشد🖤 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا جای حق نشسته! کلیپ دلی🖤 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چقدر باشی عزیز ایام خارت میکند! کلیپ دلی🖤 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی قماره! کلیپ دلی🖤 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
زمان: حجم: 559.7K
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_سی_شش سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... مادرم زود گفت نه
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... حشمت و کشید تو و در رو بست و گفت پسر بی آبرو برای چی اومدی و داد و هوار می کنی من جنازه ی دخترمم به تو نمیدم حشمت گفت ولی دخترت راضیه برین از دختر خودتون بپرسید ببینید که آیا به من علاقه داره یا نه به حرف شما نیست که منو پروین همدیگرو دوست داریم و می‌خوایم که با هم ازدواج کنیم ...یه لحظه دیدم که آقام نشست روی زمین و دستشو گذاشت روی قلبش ..مادرم دوید سمت آقام و گفت  چی شد برید یه لیوان آب براش بیارین داداشم از گوش حشمت گرفت انداختش بیرون..گفت یه بار دیگه این طرفا ببینمت تقاص ریختن خونت پای خودته.. حشمتم داد میزد من باز هم برمیگردم..داداشم درو بست اومد نشست پیش آقام گفت آقا شما چرا اینقدر به هم ریختی ما که میدونیم این مردیکه دروغ میگه..مامانم شروع کرده بود به گریه کردن و می‌گفت  روم سیاه اگر من مخفی کاری نمی کردم کار به اینجا نمی رسید..داداشم گفت جریان چیه و مادرم تمام جریان رو به جز اون قسمتش که گفته بود دختر خودت گفته بیایم خواستگاری..مو به مو تعریف کرد داداشم عصبانی شد و دوید سمت خونه من که دیدم داره میاد به طرفم..رفتم داخل اتاق و اتاق رو از پشت قفل کردم تا به حال یادم نمیومد که تو خونه ی ما کسی بلند حرف زده باشه چه برسه به جنگ و دعوا و کتک کاری .. ادامه در پارت بعدی