eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
928.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می نوشم تو را جرعه جرعه از فنجان صبح با عطر ملیح نگاهت و قند صیقل خورده ی لبهایت طلوع کن که تو را مبتلا شدم صبحت بخیرجان ودلم❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*بفرست براش🫂♥️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوست‌ داشتنت‌✨ قشنگترین‌ عادت‌ِ قلبمـه نفس🫀💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست براش ❤🥰 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
RastaakRastaak-Nescafe-128 27305.mp3
زمان: حجم: 3.28M
با اينكه زیبایی ولی تلخی اما یه تلخی مثل نسکافه هر وقت هستی با خودم میگم حتما خدا این دور و اطرافه❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕯پنجشنبه است 🥀ثانیه هایمان بوی 🕯 دلتنگی میدهد 🥀چه مهمانان ساکتی 🕯هستند رفتگان 🥀نه بدستی 🕯ظرفی آلوده میکنند 🥀نه به حرفی دلی را 🕯تنها به فاتحه قانعند 🥀شادی روح تمام اموات فاتحه وصلوات🌸🍃 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
پروفایل اسمی خان 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
پروفایل اسمی صدف شهلا 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_چهل_دو سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... آقاجونم گفت چطور
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... خلاصه قرار شد حشمت  با مادرش بیاد خواستگاری البته خواستگاری که چه عرض کنم بیشتر شبیه به عزای من بود تا خواستگاریم...مادرم هیچ کاری انجام نداد من خودم پا شدم همه جا رو تمیز کردم بی بی میگفت دخترم خودتو بدبخت نکن آخر عاقبت نداری... ‌اونقدر تکرار کرد تاآخر سر من عصبانی شدم و گفتم انقدر میگی تا آخر سر واقعا بدبخت بشم.. چون پول نداره چون بچه روستاست من بدبخت میشم بس کنید دیگه..بی بی رو هم ساکت کردم خلاصه روز خواستگاری رسید مادرم از صبح سردرد روبهانه کرده بود و رفته بود نشسته بود تو اتاق.. ‌چون نتیجه ی خواستگاری معلوم بود همون بار اول مادرش باحشمت اومد  پدرم تو خونه نشسته بود تا با خواستگار صحبت کن من تو اتاق بودم مادرم رو با هزار التماس بی بی آورد تو خونه لباس نویی نپوشیده بود می گفت بدبختی دخترم که لباس نو پوشیدن نداره..خلاصه در زده شد هیچکس تمایلی به بازکردن در نداشت..دوست داشتم خودم برم و زودتر درو باز کنم ولی بعد از پنج دقیقه که در میزدن آخرسر آقام رفت و در رو باز کرد بدون هیچ سلام و احوالپرسی اومدن داخل خونه‌گوشمو چسبونده بودم  به در تا بفهمم چی میگن ..فکر کنم ده دقیقه ی اول هیچ حرفی زده نشد و فقط همه در و دیوار رو نگاه می کردن..تا اینکه بعد از ده  دقیقه مادر حشمت گفت نیومدیم اینجا که چشم و ابروی همدیگر رو تماشا کنیم اومدیم دوتا جوان و به هم نزدیکتر بکنیم تا به هم محرم  بشن و خدای نکرده کار گناهی انجام ندن... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎