eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
34 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... وقتی از مرتضی پرسیدم که کارش چیه گفت کارم ساخت و ساز هستش ولی دلالی هم می کنم هر چیزی که گیرم بیادمیخرم یکمم خودم میزارم روش و به قیمت زیادتری می فروشم..هر وقت ازش پول می خواستم بدون هیچ منتی بهم پول می‌داد حتی بعضی روزها من پول نمی خواستم ولی خودش موقع رفتن روی طاقچه می‌گذاشت و می‌رفت..کم کم به زندگی تو اون خونه عادت کرده بودم تنها چیزی که اذیتم میکرد این بود که نزدیک معصومه بودم ولی نمی تونستم برم ببینمش..تمام ماجرا رو برای مرتضی تعریف کرده بودم، مرتضی می گفت بذار من برم با شوهرش صحبت کنم شاید به حرف من گوش بکنه،میگفتم نه کار رو از این بدتر نکن کاری نکن که محسن لجن بکنه مرتضی هم بیخیال شد..پسرمو مدرسه ثبت نام کرده بودم و همه چیز خیلی خوب بود سه ماه از زندگیمون گذشته بود تو اون مدت دو بار رفته بودم و به خانواده ام سر زده بودم مادرم همیشه میگفت خدا رو شکر که تو اومدی و به من سر زدی معصومه که اصلا نمیاد..یک روز تو خونه نشسته بودم آدرسمونو به محسن و معصومه داده بودم دیدم که در رو به شدت می زنن... ادامه در پارت بعدی
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... با دلهره رفتم به سمت در محسن پشت در بود وقتی منو دید گفت پروین زود لباس بپوش بریم بیمارستان،گفتم چی شده هنوز که معصومه هفت ماهشه الان وقت به دنیا آمدن بچه نیست گفت نمی دونم دردش گرفت بردمش بیمارستان الانم تو بیمارستانه گریه میکنه و تو رو میخواد..نمیدونم چطور لباس پوشیدم و بچه‌ها رو به همسایه امون نرگس خانم که تو اون مدت حسابی باهاش دوست شده بودم سپردم با محسن رفتیم به سمت بیمارستان..تارسیدم به بیمارستان با عجله رفتم به سمت پرستار و اسم معصومه رو گفتم گفت متاسفانه بچش مرده به دنیا آمد از صبح داشت درد می‌کشید و الان بچه مرده به دنیا آمد ..نشستم رو زمین و شروع کردم به گریه کردن پرستار گفت خانم چی شد حالا اتفاقیه که افتاده انشالله بچه ی بعدی،تو نباید اینطوری بری پیش معصومه خانم اون اینطوری تورو ببینه خودشو میبازه.. چند دقیقه بعد بود که یک پرستار وارد اتاق شد گفت چرا گریه میکنه همه ی بخش و گذاشته رو سرش گفتم بچش مرده برای همین..گفت مگه باراول که بچه مرده میبینیم اینهمه گریه زاری نداره دیگه،گفتم نمیدونم والا منم از صبح اومدم هیچ حرفی نمیزنه پرستار بهم اشاره داد تا خواهرم نفهمه گفت یواش وقتی من رفتم بیرون بیا بیرون پیش من... ادامه در پارت بعدی 👇
چڪَونه از تـღـو بڪَذرم.... وقتی بودنت ، نیازِ نفسهاے من است.. و بوسیدنت زیباترین عبادتِ من است♡ «❤️💙❤️» 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
لبِ دره شدی چترِ نجاتم ❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
مهم‌ ترین‌ چیزی‌ که‌ باید ‌یاد‌ بگیریم‌ رها‌ کردنه 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
امید نبند به آدمی که برای تو نیست . . 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تَنها زندگى‌ كُن‌ و‌ لذتشو‌ ببر! 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دیر سین کردن از تو، قطع ارتباط از من 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
چه با اینترنت و چه بی اینترنت کسی نگرانِ من نبود و تنهایی یعنی همین💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
کوردا وقتی یکیو دوست دارن بهش میگن : "مال و مینکم" یعنی خانه و زندگیم 🫂🫀 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا