5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست براش💙🫂❤️🫀
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
کاش یه کافهی کوچیک
تو تنگ ترین و خلوت ترین پس کوچهی شهر
داشتم و تنها مشتریم تو بودی🫀💋
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_صد_شصت_دو سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... با دلهره رفتم
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_شصت_سه
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
پرستار بهم اشاره داد تا خواهرم نفهمه گفت یواش وقتی من رفتم بیرون بیا بیرون پیش من..من اشاره شو گرفتم و وقتی که رفت فوری یه چیزی رو بهانه کردم رفتم پیش پرستار..گفتم بله گفت ببین وقتی دکتر میخواست بچه رو در بیاره تو چند جای بدنش جای کبودی بود من فکر میکنم خواهرت کتک خورده و بچش مرده حتما پیگیری کن...از صبح هم شوهرش رفته و اینجا دو سه تا امضا می خوایم که نیستش ببین اگر شوهرش کتک میزنه طلاقش رو بگیر..من شوهر اولم دست بزن داشت و فقط منو میزد طلاق گرفتم و الان خودمو خودم،،غلط میکنه مگه شهر هرته که خواهرتو کتک بزنه حتما پیگیری کن..منم سر دلم باز شد و همه ی حرفا رو بهش زدم پرستارگفت بفرما من یقین پیدا کردم که شوهرش کتک زده..تمام بدنم می لرزید از تصور این که خواهرم زیر دست اون مردی که داره کتک میخوره..خونم به جوش اومده بود ولی من هیچ کاری نمی تونستم بکنم رفتم داخل اتاق گفتم معصومه راستشو بگو محسن کتکت زده و بچه افتاده،معصومه وقتی این حرف رو شنید دوباره شروع کرد با صدای بلند گریه کردن،گفتم پس پرستار راس میگه که بدنت کبوده معصومه دستشو گذاشت رو صورتش ودوباره شروع کرد به گریه کردن..
ادامه در پارت بعدی