eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.8هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
باورش سخت است... ولی آدمی که وعده ی «ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ» را می دهد رفتنی تر از هر کسی است...!🙌🖤 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
همـــــــــــه ميگويند: جريــــــان چه بود که او رفــــت؟!! آهاي جماعت جريان ايـــن بود: او بريــــــد..!! و مــــن نتوانستم بـــدوزم......!! همه ي قصه همين بود.. 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تلخی رفتنت را تاب آوردم اما دلتنگی غروب هر روزه  بعداز تو مرا ازپای درآورد....! 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
اونی‌ ک دوسش‌ داری‌ رو بزار کنار بچسب ب اونی‌ ک دوست‌ دارہ . اینو یک میلیون بار بخون👌❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
• شب هفتم • اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَضِیعَ الحُسَین ... 🖤 ‌
ان شاءالله روزیمون کربلا🥺❤️👐
دلم هوات کرد ارباب بطلبم 🥺😔 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دل مدام از خط و زلف یار می گوید سخن هر که سودایی شود بسیار می گوید سخن پیش رخساری که می لغزد بر او پای نگاه ساده لوح آن کس که از گلزار می گوید سخن😍❤️😍❤️😍❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_صد_شصت_هشت سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... آخه تو فامیل
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... سعی کردم مرتضی رو پشیمان کنم ولی مرتضی قبول نمی‌کرد نمی دونم چرا حس خوبی به این ماجرا نداشتم همش به مرتضی می گفتم ما که وضعمون خوبه برای چی خودتو تو دردسرهای بزرگ تر میندازی ؟؟مرتضی هم می‌گفت تو فقط دوست داری یه جا بمونی راستش بهم برخورد ..انگار از وقتی با اون دختر حرف زده بود فهمیده بود که مثلاً من بی سوادم و چیزی نمی فهمم همش میگفت زنای مردم دنبال پیشرفتن زن ما هم میگه بشین یه جا مگه من با تو کار دارم تو برو هر کاری دلت می خواد بکن بزار منم کارمو بکنم هر وقت دیدی نون تو رو کم کردم اون وقت اعتراض بکن..راستش مرتضی تا به حال این طوری با هام حرف نزده بود ولی الان داشت این طوری باهام صحبت میکرد،منم از همون موقع قسم خوردم که چه شکست بخوره چه موفق بشه دیگه کاری به کارش نداشته باشم ..برای همین به مرتضی گفتم دیگه حق نداری بیای و تو خونه از کارها و هدف هات بگی اونم عصبی شد و گفت ما رو باش که فکر کردیم یه نفر تو خونه منتظره تا به حرفام و درد دلام گوش بده ..گفتم من که هر حرفی میزدم تو قبول نمیکنی میگی فکرت کار نمیکنه دیدم انگار مرتضی حوصله ی حرف زدن نداره برای همین دیگه کلا سکوت کردم.. ادامه در پارت بعدی 👇
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... از اون روز به بعد سر مرتضی خیلی شلوغ بود تقریبا ساعت یازده شب به خونه می‌اومد و ساعت هفت صبح هم از خونه میرفت بیرون وقتی هم من چیزی می گفتم ،می گفت صبر کن ببین چه زندگی برات درست می کنم من مجبورم تا زمانی که کارگران میان سر کار من هم سر ساختمان باشم..شش ماه گذشت تواون شش ماه محسن به معصومه گفته بود که برگرده خونه و به آقاجونم قول داده بود که دیگه هیچ کار بدی انجام نده و اجازه بده که بیاد خونه ما و با من رفت وآمد بکنه که این اتفاق هم افتاد..تقریبا یک ماه یکبار خواهرم می اومد خونه ی ما یا من میرفتم خونه ی اونا همه چی خوب بود و معصومه راضی بود ،ولی نمیدونم باز چرا دلم از محسن پر بود و دوست نداشتم ببینمش.. از وقتی که مرتضی با اون خانم دکتر رفتار می کرد حسابی به خودش می رسید می گفت هر چی که باشه اون یک دکتر هست و خوب نیست که من کنارش اینطوری بیریخت راه برم..وقتی هم که من اعتراض می‌کردم و یا طعنه بهش می‌زدم می‌گفت نمیدونم شما زنا چتونه دوست ندارین شوهرتونو خوشتیپ ببینید... ادامه در پارت بعدی
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... درمانگاه ساخته شد و روز افتتاح شد مرتضی همه ی ما رو دعوت کرده بود حتی به مادر و آقاجونم زنگ زده بود و خبر داده بود که حتماً بیاد مادر خودش هم اومده بود..حدود ده نفر مهمان داشتم که من مجبور بودم ازشون پذیرایی بکنم برای همین کارم زیاد بود..روزه افتتاحیه همه با هم رفتیم به سمت درمانگاه .آقا جونم یه گل بزرگ خرید و من هم یک قوطی شیرینی فکر نمی‌کردم که خانم دکتر و مرتضی انقدر به خودشون رسیده باشند..مرتضی تا منو دید اخماش رفت تو هم منو کشید یه گوشه و گفت نمیتونستی یکم به خودت برسی و بیایی اینجا این چه ریخت و وضعیه چرا با این قیافه اومدی ؟گفتم مرتضی چرا اذیت می کنی مگه من تا به حال چند بار رفتم افتتاحیه که بدونم برای افتتاحیه باید به خودم برسم .گفت کور بودی نمی دیدی من به خودم رسیدم تو هم باید به خودت می رسیدی لااقل نزدیک من نیا دور از من باش که نفهمن تو زن منی.. واقعا به هم ریختم مگه من چیکار کرده بودم که مرتضی اینطوری صحبت می‌کرد... ادامه در پارت بعدی 👇
Reza Bahram6_144280117313672772.mp3
زمان: حجم: 8.66M
این زخمها چیزی نیست اینجا 👈❤️👉 درد میکنه... چہ قدر این آهنگ قشنگہ💙 همہ رفتن😔😔💔💔 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞