#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_دویست_سه
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
از مرتضی خداحافظی کردم و سوار ماشین شدیم حدوداً دو سه ساعت اول نه آقاجونم صحبت کرد و نه من ،ولی از به هم ریختگی آقاجونم کاملا معلوم بود که اونم یه چیزهایی فهمیده ولی نمی خواد بگه ،تا اینکه من سکوت رو شکستم و گفتم آقا جون چرا اجازه ندادید من پی ماجرا رو بگیرم و ببینم چه اتفاقی داره میوفته؟؟گفت دخترم اگه تو روش بایستیم و دعوا کنیم اونم تو روی مایسته و دیگه کاملاً روش باز می شه و از این به بعد هر کاری که دلش خواست انجام میده و خجالت نمیکشه ..من با حرفهایی که بهش زدم خجالت زدش کردم مطمئن هستم که اگر اشتباهی هم کرده باشه میتونه از اون اشتباه برگرده حالا تو هم زیاد به این مسائل فکر نکن شایدم واقعا ما الکی داریم به بنده خدا تهمت میزنیم..تو دلم خندیدم و گفتم چقدر آقاجون من ساده است آنقدر خودش مرد باوفایی هست که فکر میکنه همه ی مردها هم اینطوری هستن.. وقتی رسیدیم خونه همه ی ماجرا رو برای مادرم تعریف کردم مادرم تو فکر فرو رفت و گفت نمیدونم چی بگم باید صبر کنیم ببینیم چه اتفاقی میافته..مرتضی هی رفت و آمد میکرد و تند تند برای بچه وسایل میخرید میآورد...اینم بگم مرتضی وقتی برای بچه ی خودش وسایل می خرید برای بچههای من هم میخرید و این باعث خوشنودی آقاجون میشد و میگفت من فکر نکنم واقعا همچین مردی بتونه به تو خیانت بکنه....
ادامه در پارت بعدی
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_دویست_چهار
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
آقاجونم میگفت من فکر نکنم واقعا همچین مردی بتونه به تو خیانت بکنه..بچه ها لباس و وسایل به حد کافی داشتند ولی نمیدونم چرا واقعاً به مرتضی حس پدرانه داشتن و هر چیزی که مرتضی براشون میخرید ،خیلی براشون خوشایند بود و چون بچه هام خوشحال میشدن این باعث میشد من بیشتر از پیش به مرتضی علاقه مند بشم چون واقعاً به بچهها محبت میکرد،ولی باز ته دلم به مرتضی شک داشتم و می دونستم که داره یه کارهایی می کنه آخرای ماه نهم بود که دردم گرفت و مادرم و آقاجون من و فوری رسوندن به بیمارستان بعد از بیست وچهار ساعت درد کشیدن که واقعاً داشتم میمردم و زنده می شدم ،تازه خانم دکتر فهمید که من نمیتونم طبیعی زایمان کنم چون بچه بیشتر از چهار کیلو بود و سرش نچرخیده بود..اتاق زایمان رو آماده کردن و من رفتم به سمت اتاق عمل،واقعاً خیلی برام سخت گذشت... سخت بود که هم درد زایمان طبیعی رو تحمل کنی و هم سزارین بشی..خلاصه تمام این دردها با به دنیا اومدن پسرم تموم شد وقتی برای اولین بار بغلش کردم تمام دنیا برام رنگ دیگه گرفت.. من دوتا بچه داشتم ولی خوب تمام مادرها سر تموم بچه هاشون یه حس دیگه دارند.
ادامه در پارت بعدی 👇
آمدم گره ی زلف تو در دَست نهَم
گره در کار اُفتاد و همانجا ماندَم
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تو یه لحظه
این همه عشق
بین ما
یهویی چشم خورد...
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوستت دارم ؛
و چقدر توضیح دادنِ
حرفهایِ ساده سخت است!
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
گیتار عصر را
برمی دارم
می نوازم
با سرانگشتان قلبم
نُتِ زیبایِ
دوست داشتن را
با شعر دلنشین شروعی دوباره
خواهم ساخت
موسیقی
بی تکرار "عشق" را 👌❤️
عصر بخیر عششششششقم 💋😍😘
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
🫧•°🫧•°🫧•°🫧•°🫧
عــصـــر ڪہ مــیــشــود
دلــم بــہ قــشــنــڪَے دنـــجــتــریــن ڪافــہے آغـــوشــتــ
آغـــوشــے ڪَرم را مــیــخــواهـد
ڪہ در پــایــان هرڪدام از
"دوســتــتــدارمــهایــتــ"
مـــن بــاشــم و
تـــو بــاشــے و
قــهـوهاے ڪہ بــا شــیــریــنــے لــبــهایــتــ
خـــوردن دارد...
عــصــــردونــفــرتــون شــاد❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بستنی میوهای رژیمی😋😋
مواد لازم :
۴ تا موز
توت فرنگی ۳ لیوان
۱ الی ۲ ق غ عسل
آب انار ۱ لیوان
۱ لیوان شیر
آلبالو
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞