eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
توی اون یک هفته طوطی خودش رو به اب و اتیش زده بود که عمه‌راضی بشه خونه ی خان عمو اینا زندگی کنن و بلاخره موفق شد. بعد از دو هفته زمانی که عمه اینا خونه رو یه کم تعمیر کرده بودن و تصمیم داشتن وسایلشون رو به خونه ی جدید ببرن همه برای کمک و چیدن خونه اونجا جمع شدیم. شوهر عمه از قبل با من بهتر شده بود و بعد از گذشت اون مدت حسابی باهام خوش و بش کرد ولی همچنان با احد قهر بود و چیزی جز جواب سلامش نگفت. تمام روز حواسم بود که شوهر عمه زیر چشمی به ما نگاه میکنه و تمام حواسش به ماست. خداروشکر رابطمون با احد بهتر شده بود و یه کم بیشتر از قبل با هم راحت بودیم و شوهر عمه تمام مدت شاهد این رابطه ی خوب ما بود.اخر شب زمانی که خسته و کوفته بعد از خوردن شام خداحافظی کردیم تا به خونه برگردیم اقا صفدر دستش رو سر شونه ی احد زد و گفت خدا به همراهت پسرم چیزی احتیاج داشتین خبر بدین. احد از این رفتار اقاش حسابی جا خورد ولی بیشتر از این نتونست بی تفاوت باشه به سمت اقاش برگشت و محکم همدیگه رو بغل کردن. عمه از خوشحالی شروع به اشک ریختن کرد و چندین بار پشت سر هم خداروشکر کرد. ما هم خوشحال بودیم که بلاخره این کدورت هارو کنار گذاشتن و همه با هم اشتی کردن. اون شب تا خونه با احد حرف میزدیم و لحظه ای نبود که لبخند از روی لب احد کنار بره. وقتی به خونه رسیدیم احد نمیتونست احساساتش رو کنترل کنه و یک دفعه بی مقدمه گفت وای گلی باورم نمیشه دیدی اقام باهام اشتی کرد؟ بعد گفت همش به خاطر تو و مهربونی های توئه اگه تو نبودی کسی کمکم نمیکرد اگه امروز اینقدر بینمون رو خوب نشون نمیدادی و یه جوری وانمود نمیکردی که حالمون خوبه اقام بازم باهام قهر میمونده و دلش باهام صاف نمیشد چون هنوز با خودش فکر میکرد که من تورو ناراحت کردم و پیشم خوشحال نیستی. گرچه فکر نکنم واقعا خوشحال باشی و انگار که به زور داری کنارم زندگی میکنی. ابرو هام بالا پرید و گفتم کی همچین حرف هایی زده؟ حتما منم که شب ها میرم تنها یه گوشه ی سالن برای خودم میخوابم و زنم رو اونطوری توی اتاق ول میکنم. احد متعجب شد و گفت من برای خودت این کارو کردم چون فکر میکردم دوست نداری کنار من باشی... شونه هامو بالا انداختم و کمی فکر کردم تا حرف هایی که عمه یادم داده بود بزنم و بعد ادامه دادم نخیر اینطور نیست من مشکلی ندارم یا این که کنار تو باشم هر چی باشه ما زن و شوهریم خواهر و برادر که نیستیم. احد خنده ای کرد و گفت نمیدونستم اینقدر بلبل زبونی میکنی خیلی بلا شدی تو گلی. خنده ای کردم و خودم رو کنار کشیدم ولی حرف های اون شب باعث شد من و احد بلاخره زن و شوهر شدیم. زندگی با احد هر روز ابعاد جدیدش رو بهم نشون میداد و انگار هر روز حس و حال بینمون عوض میشد. دیگه مثل قبل حس بد به احد نداشتم و بعد از یه مدت چیز هایی که توی جنگل دیده بودم کامل از ذهنم پاک شد. البته خود احد خیلی کمکم کرد و باهام حرف میزد تا فراموش کنم و اگر محبت های اون نبود هیچوقت اون صحنه ها از جلوی چشمم کنار نمیرفت. عمه چند روز بعد دوباره سراغم اومد و وقتی سوال کرد و خبر هارو شنید حسابی خوشحال شد و توی ده شیرینی پخش کرد. من و احد با شیرینی پخش کردنش حسابی خجالت زده شدیم ولی خب کاری از دستمون بر نمیومد به قول طوطی مادر بود و هزار تا ارزو داشت. یکی دو ماه از زندگیم با احد گذشته بود و همه چیز اروم بود تا عیسی برای دیدن خانواده اش به ده اومد و خبر هایی برامون اورد. عیسی خبر نداشت که ما عروسی کردیم و حسابی دلخور شد که خبرش نکردیم ولی عمه براش توضیح داد که عقد ما چقدر سریع پیش رفت تا بلاخره قبول کرد که ما مقصر نبودیم. عیسی بعد از کمی نشستن یه کم من و من کرد و گفت خبر های جدیدی از خونه ی حاج رمضان دارم. عمه که هنوز هم حسابی به خانواده اش فکر میکرد شاخک هاش جنبید و گفت چه خبری پسرم ؟؟ من که ننه و اقامو از دست دادم دیگه از کی برام خبر اوردی؟ عیسی‌ گلوشو صاف کرد و گفت شهناز خانم چند وقتی پیش پرس و جو کرده بود و هر طور شده بود نشونی خونه ی مارو پیدا کرده بود و برای این که از گلی پرس و جو کنه به اونجا اومده بود. با شنیدن اسم زن عموم قلبم از شدت دلتنگی هزار تکه شد و اشک توی چشم هام جمع شد. عیسی ادامه داد اتفاقا زمانی که من خونه نبودم اومده بود و یه کم با زنم و بچه ها صحبت کرده بود و رفته بود. خبر اورده بود که اقای گلی گم و گور شده و یک شبه از دست عروس های اون خونه گذاشته و رفته. سه تا برادرش هم هرچی کل شهرو دنبالش گشتن پیداش نکردن. عمه روی دستش زد و گفت ببین توروخدا سه چهار تا زن از خدا بی خبر چطور خانوادمو از هم پاشوندن و برادرهامو اواره ی کوچه و خیابون کردن.
امشب تو میایی و من بیدارم عشقم 🎈 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
6_144301008610825497.mp3
زمان: حجم: 8.9M
❤️👌🦋 چشمات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبوبم ، شبانه هایم را با تو قسمت می کنم. خواب های خوش از تو‌ ، دلتنگی اش از من. درخششِ ستاره ها از تو‌ ، تاریکی اش از من . از شوقِ تماشای تو دلربا ، در خواب و بیداری ، در قلبِ شب ، واژه واژه شعر و غزل می خوانم شبت بخیر حضرت عشق ❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
شب ڪہ می‌شـود دلـم می‌ڪَیرد دلـم می‌خـواهد در یڪی از همیـن شب‌هاے دلڪَیر بیایـد بڪَوید: "آرام بـاش مـن برڪَشتـم خـوبِ مـن... شبتون بدور از حسرت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️💙 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
اما عزیز من عشق قرار نیست آسان باشد عشق قرار است به دشواری اش بی ارزد❤️ شب بخیر عشقم♥️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تو ماه باش بر چشمان من بتاب من شب میشوم تو را درآغوش میکشم.. عزیزِ شب بیدارم... برات آرزو میکنم اون آرزوی که الان تو سرته تا چند روز دیگه به حقیقت بپیونده و رسیدن بهش رو با تموم‌ وجودت لمس کنی......🤍 شبت آروم عزیز قلبم ❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی مبتلا شوید به حال خوب،خندیدن از ته دل و آرامش 🌸🍃 سلام صبحتون زیبا و ناب ❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دستهایم برای نوشتــن از تو و قلبـ❤️ـــــم برای عاشقانـــ❤️ـــه گفتن برای تو هر روز می تپد💖 تو آغازگر تمام عاشقانه های منی...😍 تو آغاز گر صبــــح منی . ❤️صبحت بخیر و خوشی عشقم❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
تو صبح منے ... تو خورشید منے تو نور آفتاب منے تو ‌روشنایی منے ... تو یکی از مهم ترین دلایلی هستی که صبح ها ب خاطرش بیدار میشم‌..🥰🧡 صبحتون بخیر عشقم❤️      ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
سلام اَز صُبح تابستانی و صبحانه و نان گرم و چای ... سفره ی اهالی زمین پُر روزی باشه الهی... ❤️ بفرمایید صبحانه ❤️ ‌‌‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞