eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
@Maddahionlin1_13047739690.mp3
زمان: حجم: 10.92M
نوکراتو آقا سامرا می‌بری شب شهادتت جایی جز حرم نمیرم پیرهن سیاهمو از دست مادرم میگیرم🏴 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُه🥀 (ع) 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
مَنـ‌ُو طُ بهترین ترکیبِه دنیاییم ، وقتي كنارِع همیم♡❤️😍 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
❤️ “قَلبــــــم” از دیدنِ روے ماهِ “تــــــو” ذوقِ میڪنهِ♥️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
❤️ اگه دلی که شکستیم خدا را دوست داشت چی؟ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Alireza RoozegarAlireza Roozegar - Pari Pari.mp3
زمان: حجم: 2.58M
پری پری🌹 علیرضا روزگار 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
*تنهایی یعنی او هست امّا نه برای تو... 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام اسم هوراست تویه خانواده ی نسبتاشلوغ به دنیاامدم که دخترچهارم خانواده بودم دوتاخواهریه برادربزرگترازخودم داشتم یه خواهر برادر کوچکتر از خودم داشتم،پدرم یه کارگرساده ساختمان بودمادرمم خانه دار،به سختی زندگی رومیگذروندیم اوضاع مالی خوبی نداشتیم پدرم تمام تلاشش رومیکردکه شکم ماروسیرکنه اماخب درامدش خیلی زیادنبود..من ازهمون بچگی خیلی کمبودهاروتوزندگیم تجربه کردم..همیشه درحسرت یه لباس یاکفش نوبودم امابرام نمیخریدن چون پول نداشتن مجبوربودم لباسهای کهنه ی خواهرام روبپوشم که گاهی چندسایزبهم بزرگ بودن..درکل دوران کودکی سختی داشتیم تاکم کم بزرگ شدم،،بچه ی درس خونی بودم همیشه جز شاگرد زرنگهای مدرسه بودم وتنهادلخوشیم جایزه ای بودکه مدیریامعلم مدرسه بهم میدادن..البته اینم بگم خونه ی مانزدیک مادربزرگم بود..اوضاع پدربزرگم بدنبودامامادرم همیشه پیششون ابروداری میکردازمشکلات زندگیش چیززیادی بهشون نمیگفت،،من باخاله کوچیکم تفاوت سنی زیادی نداشتم..خاله ام دوسال ازمن بزرگتربود... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎
سلام اسم هوراست خاله ام دوسال ازمن بزرگتربودولی ازنظرجثه من ازش درشت تربودم وهرکس ما دوتا رو باهم میدید..فکر میکرد خواهرهستیم من خواهربزرگش هستم..باهم خیلی رفیق بودیم اکثراوقات یااون خونه ی مابودیامن میرفتم پیشش،وقتی برادرم یه کم بزرگ شددیدپدرم ازپس مخارج زندگی برنمیاد..درسش رونیمه کاره ول کردرفت سرکارتاکمک خرج خونه باشه..برای خواهربزرگم خواستگار امد‌ همدیگر رو پسندیدن خیلی زودازدواج کردرفت سرخونه زندگیش..به فاصله ی شیش ماه بعدش پسرعموم امد خواستگاری خواهردومیم یه مختصر جهیزیه هم به اون دادن عروسی کردرفت..اون زمان من۱۴سالم بوددرس میخوندم دخترنسبتاارومی بودم سرم تولاک خودم بودوغیرخاله ام دوست صمیمی دیگه ای نداشتم...خاله ام خواستگار زیاد داشت اما شوهر نمیکرد دنبال یه کیس خوب میگشت..یه روزغروب که سرزده رفتم خونشون دیدم چندجفت کفش جلوی دراتاق..دودل بودم برم تویانه که پدربزرگم دیدم صدام کردهوراجان بیاتوبابا..به ناچاررفتم توباخجالت سلام کردم.. ادامه در پارت بعدی 👇
سلام اسم هوراست به ناچاررفتم توباخجالت سلام کردم،دوتاخانم و دوتا اقا مهموناشون بودن،یکی ازخانمهاسنشون بالابوداون یکی هم یه دخترجوان بود..یه پیرمردکه کنارش یه پسرخیلی خوشتیپ خوشگل نشسته بود..تو همون دیدار اول چند ثانیه ای نگاهمون بهم گره خورد،،سریع رفتم سمت اشپزخونه مادربزرگم داشت کمک خاله ام چای میریخت..خاله ام که اسمش رویابودگفت خوش امدی..گفتم رویا اینا کی هستن،،مادربزرگم اروم گفت خواستگارن ننه..به رویا گفتم میشناسیشون،،گفت پدره پسردوست دوران جوانی اقاجونه،،خلاصه جلسه ی خواستگاری خاله ام باحضورمن برگزارشد..ومن تودلم به رویاحسادت میکردم که یه همچین خواستگارخوشگل خوشتیپی داره...حرفهای اولیه زده شده به توهمون جلسه ی اول به توافق رسیدن وقرارشداخرهفته چندتاازبزرگهای فامیل رودعوت کنن قندبشکنن ورویارضاباهم نامزدکنن..بعدازرفتن مهمونهاخاله ام گفت هورا بنظرت چطوربودن،،گفتم خیلی پسرخوشتیپ خوشگلیه شک ندارم تمام دخترهای فامیل بهت حسادت میکنن..هرچندخودمنم یکی ازهمونابودم تودلم به خاله ام حسادت میکردم.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎
سلام اسم هوراست.. خلاصه همون شب وقتی من برگشتم خونه امارکامل اتفاقان روبه مامانم دادم..پنج شنبه شب رسیدمهمونارودعوت کرده بودن وهمه رفتیم خونه ی اقاجون،مردهاتویه اتاق بودن زنهاهم تویه اتاق..برای خاله ام یه شال چادر و انگشتر خریده بودن.‌.عموی رضاکه عاقدبودهمون اول مجلس صیغه ی محرمیت بینشون خونده تابهم محرم بشن،بعدازیک ساعت چندتاازجوانهابارضاامدن تواتاق شروع کردن به رقصیدن،یکی ازپسرهاکه قیافه ی خوبی داشت خوشتیپ بودخیلی رو سر رضا پول میریخت..کنجکاوشده بودم بدونم کیه..وقتی ازرویاپرسیدم این کیه،گفت دوست رضاباهم خیلی صمیمی هستن ومثل دوتابرادرن میمونن گفتم اسمش چیه گفت حسین، اون شب هرموقع من نگاه حسین میکردم باهم چشم توچشم میشدیم..نمیدونم چراحس بدی بهش نداشتم..حتی امدتواشپزخونه من بهش اب خنک دادم،،خیلی دوستداشتم نظرش روبه خودم جلب کنم..خلاصه اون شب نامزدی به خوبی تموم شداکثرفامیل ازخانواده ی رضاتعریف میکردن..رضا در هفته چند بار میومددیدن خاله ام واکثراوقات من اونجابودم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎
ماه من 'شب بخیر'... راستی حواست بود؟ 'امشب' آرام ترین بوسه ی شب را به تو با چشم زدم ...!😉 شب بخیرعشقم 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞