#سرگذشت_هورا
#تقاص
#پارت_چهل_هفت
سلام اسم هوراست...
نزدیک غروب بودکه رضازنگزدبه خالم گفت گوشیش روتوتاکسی جاگذاشته انقدرگشته تاتونسته پیداش کنه،،خاله ام بهش گفت شب بیادخونه ی ما،رضا وقتی قطع کرد به من اس داد عشقم کجای،ازاونجای که حال حوصله نداشتم نوشتم خونه مامانم وگوشی خاموش کردم..تقریبا یک ساعت بعدش رضا امد از هیچی خبرنداشت وقتی نشست به شوخی به مامانم گفت چه خبره ما رو امشب خیلی تحویل گرفتید..مامانم گفت قراربرای حورا خواستگار بیاد با گفتن این حرف چای پرید تو گلوی رضا،انقدرسرفه کردکه خاله ام گفت مگه دنبالت کردن یواشتر...قیافه ی رضا دیدن داشت صورتش قرمز شده بودازعصبانیت گوشه ی لبش روگازمیگرفت چپ چپ نگاه من میکرد..تو یه فرصت اس داد بهم نبینم دلبری کنی همون اول بگونه..خانواده ی داییم بایه دست گل خیلی خوشگل جعبه شیرینی که دست پرویز بود امدن..پرویزحسابی به خودش رسیده بودوخیلی شانسی رفت کنار رضا نشست..نگاه رضاکردم داشت منفجرمیشد...
ادامه در پارت بعدی 👇
#سرگذشت_هورا
#تقاص
#پارت_چهل_هشت
سلام اسم هوراست...
باهمه ی بدبختی که داشتم یه لحظه که رضارودیدم خنده ام گرفت،،اون شب حرفهای مقدماتی زده شدوداییم بدون اینکه نظرمن روبپرسه داشت تاریخ عقدوعروسی رومیذاشت..زنداییم گفت بهتره پرویزوحوراباهم حرفهاشون روبزنن نگاه رضاکردم با ابروش میگفت بگو نه،به ناچاررفتم تواتاق باپرویزهم کلام شدم وبهش گفتم قصدازدواج ندارم ولی مرغش یه پاداشت گفت عجله نکن خوب فکرات روبکن چندروزدیگه بهم جواب بده،سه روز از خواستگاری گذشت رضا همش رو اعصابم بودمیگفت کشش نده بهش بگونه..این وسط حال عمومیم خوب نبود چندروزی بود خیلی بیحال بودم..حال حوصله ی خودمم نداشتم باکوچکترین حرفی عصبی میشدم حتی چندباری هم بارضادعوام شدخودمم نمیدونستم چمه
این وسط اصرارپرویزم برای اینکه ازمن جواب مثبت بگیره اعصابم روبهم ریخته بودبعدازچندبارزنگ زدن پرویز به مادرم گفتم به برادرتبگوحوراقصدازدواج نداره دست ازسرمن بردارن وگرنه یه بلای سر خودم میارم..مامانم که دیدخیلی جدی هستم وجوابم منفیه گفت لیاقت پرویز رو نداری قطع کرد.بعد از جواب ردمن به این خواستگاری میونه ی زنداییم با ما بد شد هر چند،برام مهم نبود...
ادامه در پارت بعدی
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجایی میخونه؟؟
خیلی قشنگه😍❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Meysam Sadeghloo4_5816885791946708298.mp3
زمان:
حجم:
7.57M
من عجب جای قشنگی به چشات رسیدم🫠🩷
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
زندگی چیزی نیست،
که لب طاقچه عادت
از یاد من و تو برود...
سهراب سپهری🔥☕️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
منو نکشت، ولی اون روز یه چیزی تو من مرد.
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
حالم خوب نیست فقط حواسمو پرتِ چیزایِ دیگه کردم که یادم بری:))
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
من گفتم اشکالی نداره ولی بخاطرش شب تا صبح
به سقف خیره شدم و اشکام بالشتمو خیس کرد.
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞