eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
34 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاهم رو ازش گرفتم و گفتم:عشق دختر فقیر و پسر پولدار مال قصه هاس آقا خسرو، بین من و شما هم چیزی نبوده که من بخوام دلبسته بشم و شما چشم انتظار...اگرم کوچکترین چیزی بوده دیگه نیست... تموم شد... خسرو فریاد و با صدای بلندی فرامرز رو صدا زد،از شدت خشم کل صورتش قرمز شده بود. آقا فرامرز که اومد تو حیاط با عصبانیت گفت :چه خبرته خسرو؟ چرا هوار میکشی؟ نمیگی در و همسایه میشنون؟ خسرو به سمتش حمله ور شد، یقه ی دایی اش رو گرفت ... فهیم جیغی کشید و سعی کرد میونه رو بگیره.. صدای فریاد خسرو لرز مینداخت به جونم... +بهت گفتم امانت دستت... گفتم جون تو و جون این دختر... مشتش رو به دیوار کوبید و فریادش گوش فلک رو کرد کرد:اینجوری امانت داری میکنی دایی؟ از امانت من اینجوری نگه داری میکنید؟ تو و بهرام کجا بودید وقتی این دختر داشت بله میداد به هاشم؟ وقتی به زور کتک نشوندنش تا بله بگه؟ فهیم با خشم نگاهم کرد، فکر میکرد من حرفی زدم، سریع گفتم:من به زور بله نگفتم، باور کنید یا نکنید من خودم خواستم زنش بشم... به سمتم برگشت،انگشت اشاره اش رو به سمتم گرفت و با خشم فریاد زد:تو ساکت... به خدمت توی نادون به وقتش میرسم، فعلا وقت تسویه حساب با آدم های دیگه ایه... بعدم یقه ی دایی اش رو ول کرد و گفت:این رسمش نبود دایی... اینو گفت و عقب عقب رفت، لحظه ی آخر نگاهش رو بهم دوخت، میتونستم قسم بخورم اشک تو چشم هاش رو دیدم... دلم براش سوخت، دلم برای جفتمون سوخت. ... در خونه رو که محکم بست ،انرژی ام ته کشید، ناخودآگاه زانوم سست شد و روی زمین فرود اومدم... فهیم با گریه نزدیکم شد، زیر بازوم رو گرفت و بلندم کردم:قربونت برم آبجی... ببخش... ببخش که مجبورت کردم باهاش حرف بزنی ... فرو رفتم تو بغلش و گریه ام تبدیل به هق هق ضعیفی شد، به خودم که نمیتونستم دروغ بگم، من آرزوم بود با خسرو ازدواج کنم، چطور میشد همچین آرزویی نداشته باشم، خسرو همه چیز تموم بود، جوون بود، خوش قیافه بود و از همه مهمتر ادعا میکرد من رو دوست داره. اما سرنوشت قرار نبود به میل من بچرخه... با کمک فهیم رفتم داخل سالن، فرامرزم سریع دوید دنبال خسرو ... فهیمه لیوان آب قندی به دستم داد و با غصه گفت:کاش به من میگفتی فرشته خانم میخواد بیاد خواستگاریت... من نمیذاشتم، میاوردمت اینجا و نمیذاشتم بهش بله بگی... تو خودم جمع شدم و زمزمه کردم:مدت صیغه که تموم شد همه چی تموم میشه آبجی، مگه نه؟ دیگه بله... نمیگم... فهیم سرم رو بغل گرفت و بوسه ای به موهام زد و گفت:غصه نخور قربونت برم. برو یکم استراحت کن، تا شب چند ساعتی وقت هست.... منو برد تو اتاق و مجبورم کرد استراحت کنم، اما چطور میتونستم بخوابم ... چشم بستم و سعی کردم بخوابم ‌.. نمیدونم چند ساعت چشم بسته بودم که صدای بحث به گوشم رسید، نیم خیز شدم و گوشم رو تیز کردم، صدای هاشم بود... +حوری زن منه.. به چه حقی نمیذاری ببینمش؟ فهیمه با عصبانیت گفت:کدوم زن؟ زن زوری؟ زنی که به زور ازش بله گرفتید؟ شما جای پدرشید... چطور همچین ظلمی در حق خواهر من کردید؟ +خواهر شما پدر داشته، پدرشم راضی به این وصلت بوده، فکر نمیکردم لازم باشه از تک تک فامیل اجازه عقد بگیرم. حوری زن منه، منم میخوام زنم رو با خودم ببرم شهر... فرامرز سعی کرد میونه رو بگیره :هاشم جان... اجازه بده صحبت کنیم، آخه شما جوون هجده ساله نیستی که درگیر احساسات بشی، حوری جای بچه ی شماست! این عشقی که شما ازش دم میزنی عشق سر پیریه... بیا و مردونگی کن، صیغه رو پس بخون. بذار این دخترم بره سر درس و مدرسه اش... به خدا ثواب داره، از مردونگی به دوره این دختر رو تو این سن مجبور کنید باهاتون زندگی کنه... با ترس تو خودم جمع شدم، با خودم گفتم حتما هاشم قبول میکنه، اما اشتباه میکردم... آقا هاشم با صدا خندید و گفت:ببین کی داره این حرف رو به من میزنه! گلی به جمالت آقا فرامرز! تو که بدتر از من کردی! من اگر اومدم خواستگاری این دختر ،نه زن دارم نه بچه، اما تو چی؟ با زن و دو بچه عین دسته ی گل، سر پیری به فکر تجدید فراش افتادی؟ زن جوون گرفتن واسه شما ثوابه واسه ما گناه؟ شما دیگه منو نصیحت نکن که آدم خنده اش میگیره ... آقا فرامرز حق به جانب گفت:من هرکاری کردم، لااقل انقدر مرد بودم که رضایت طرف مقابلم رو بگیرم، نه که به زور ازش بله بگیرم... +نه... شما انگار حرف حساب سرتون نمیشه... فهیمه با خشم گفت:اصلا میدونی چیه آقا هاشم، من اجازه نمیدم حوری با شما بیاد. چه سند و مدرکی دارید که ثابت کنه حوری زن شماست؟بخواید داد و بیداد کنید هم آژان خبر میکنم حساب کار رو بده دستتون... +خیلی خب... پس میخوایید مانع من بشید... باشه.. بعد این هر اتفاقی بیفته باعث و بانی اش خود شماید. یادتون نره. من اومده بودم با عزت و احترام زنم رو ببرم، شما نذاشتید...
نگاهم کن نگاهت با نگاهم قصه‌ها دارد🤗🖇❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
کار من نگاه کردن به تو و دوست داشتن توست، یک کار واقعی، تمام وقت.بدون خستگی🫂❤💋 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
بارون بیاد منو و تو باشیم🥲 ی جاده که تمومی نداره و ی رانندگی طولانی شبانه تو سکوت🫂❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
درستش این بود الان تو یه سانتی صورتت زل زده بودم به قشنگیِ چشمات  👀🤍 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
شاید بتونی ستاره های آسمون رو بشمری اما هیچ وقت نمی تونی حد و مرز عشق من نسبت به خودت رو شماره کنی چون قلب من از عشق تو لبریزه شبت بخیر عشقم❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
وقتــی" تـــ❤️ـــو" "قشنـــگ ترین" گل احســاس " منــــی، " "در هر ارتفــاعی کـــه باشـــم، " حجــم آبشـــار" بوســـــه هایــم، " "مهـــر پیــشانی تـــوســت" شب بخیر قشنگم   ♡‌‌ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
قبل خواب فقط اسم تو توی ذهنمه آخه کی بهتر از تو؟ تو که با بودنت دلمو بردی شبت بخیر جانِ دلم.❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❲بَغلت❳🫂 یہ سیاره‌ےِ ڪوچیڪہ          ڪہ مَن توش آرومم. شبت بخیرعشق جانم♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‎‎‎‎‎  💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
امشب یه جوری اینجا پست میزارم که انکار آخرین شبیه که زندم🥹🙌 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو خونه منی قشنگترین منظره ام چشماته .😎 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞