eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙🌟 با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو❤️ بر سر رحم آیے و امشب بگویی شب بخیر 💞 #مرتضی_پاکدامن #شب_بخیر_یارا🌹💫 @Chaadorihhaaa❣
(ع) در چنین روزگارى بر حذر باش، و براى درخواست نجات از خدابه خدا متوسل شو و بدان که مردم در چنین روزگارى غرق در سخط الهى هستند👇👇 ❗️پس هر زمان که دیدی حق مرده و اهلش از بین رفته اند و جور و ستم همه جا را فرا گرفته و قرآن کهنه شده و چیزهایى در آن پدید آمده که در آن نیست ‼️و دیدى که قرآن طبق هوا و هوسها توجیه و تفسیر مى شود و دیدى که دین وارونه شده، آن چنان که کاسه وارونه مى شود ⁉️و دیدى که اهل باطل بر اهل حق آقایى و سرورى مى کنند و دیدى که شر ظاهر گشته و از آن نهى نمى شود بلکه از اهل شر دفاع مى شود ‼️و دیدى که فسق علنى شده و مردان با مردان و زنان با زنان اکتفاء مى کنند و دیدى که مؤمن سکوت کرده، چون گفتارش پذیرفته نمى شود ‼️و دیدى که فاسق دروغ مىگوید و پذیرفته مى شود و کسى دروغ و افتراى او را رد نمى کند و دیدى که صغیران بزرگتران را تحقیر مى کنند ‼️و دیدى که قطع رحم همگانى شده و دیدى که وقتى کسى را به فسق مى ستایند خود او مى خندد و سخن گوینده را رد نمى کند ‼️و دیدى که به پسر همان را مى دهند که به زن مى دهند و دیدى که زنان با زنان ازدواج مى کنند @chaadorihhaaa
#ریحانه چادر مشکی که می پوشد😍 چه زیبا می شود☺️ ماه کامل در شب تاریک😇 پیدا می شود😉 🖊 @Chaadorihhaaa ❣
مــــــــــا چــ💓ـــادریا قد یه دنیا احساس داریم...😍 فقط ⛔️ یکم زرنگیم⇦ برای هرکسے و هرجایے خرجش نمیـــــکنیم⇨! ツ 🍃 @chaadorihhaaa
⚠️صرفا جهت تلنگر ... امروزه با مشکلات فراوانی😓 در زمینه 💍ازدواج مواجه هستیم. ازدواج به یکی از معضلات 😱مهم و اساسی جامعه امروز ☝️مواجه شده است . متاسفانه ❌هر چه بیشتر پیش میرویم دقت و توجه کمتری را در این زمینه 😞شاهد خواهیم بود. عوامل مختلفی 📖💸📞در موانع ازدواج مقصر هستند👌 اما بیشترین سهم را ممکن است خودمان 👨👩👧👦👨👩👦👦دارا باشیم 👈خودمان چقدر برای تسهیل در امر ازدواج 💍انرژی میگذاریم⁉️ 👈خودمان چقدر😐 در برنامه هایی که در این راستا 💍انجام میشود همکاری میکنیم⁉️ 👈خودمان چقدر دغدغه💍 ازدواج دوستانمان👥👥 را داریم⁉️ 👈خودمان چقدر برای از بین ❌بردن سنت های غلط 😱در ازدواج تلاش میکنیم⁉️ بهتر ست👌 بپذیریم که سهم ما دختران و پسران👨👩👧👦👨👩👦👦 جوان در تسهیل امر ازدواج 💍اگر بیشتر از موارد اقتصادی و اجتماعی نباشد کمتر❌ نیست . از قدیم 🗣گفته اند ''از هر دست بدی،از همون دست پس میگیری '' 👈ما چقدر برای ازدواج 💍و آسان شدن آن تلاش کرده ایم ⁉️ ✍قطعا اگر ما از صمیم قلب 😌دغدغه و نگرانی در راستای امر💍 ازدواج داشته باشیم قطعا از دست دیگری نتیجه اش😁 را هم پس خواهیم گرفت. بیایید با همکاری 👬👭هم ، خودمان زمینه ساز ازدواج موفق👏 باشیم. 🆔 🖊 @Chaadorihhaaa
⚘ ﷽ ⚘ 🍁نماز عشق میخوانم قنوت یارب اش با تو دعای وصل بر لب ها و آمین گفتنش باتو🍁 #نـماز_اول_وقـت 💞✨💞✨💞✨💞✨💞 🍃 @chaadorihhaaa
✨✨✨✨✨✨ ____ @Chaadorihhaaa _____ چشماش از تعجب از حدقه در آمد با بهت گفت: - به خدا شما اشتباه می کنین من اصلاً منظورم این نبود که خونواده شما... - لطفاً نگه دارید. - اجازه بدید توضیح بدم - به حد کافی شنیدم، حداقل احترام عمه مرحومتون را داشتید؟! - عمه چیه؟ من اصلاً نمی فهمم شما چی میگن؟ من چیکار به اون خدابیامرزها دارم. - شما همین الان تمام فامیل من رو مسخره کردین! - من؟! - آره شما! - من چیکار به فامیلاي شما دارم؟ - تمام انتقادات شما از من و بستگانم بخاطر حسادته! با ناراحتی که در کلامش موج می زد گفت: - حسادت به چی؟ خب معلومه حسادت به ثروت و موقعیت اجتماعی اونها، که شما ندارین! بـا ایسـتادن ناگهـانی ماشـین متعجـب شـدم و بـا نگرانـی بـه علیرضـا نگـاه کـردم. از فکـر ایـن کـه مـی خواهد مرا با لگد بیرون بی اندازد وحشت زده گفتم: - چرا نگه داشتین؟ سرد وخشک و بی روح گفت: - رسیدیم. با دلخوري از ماشین پیاده شدم و به طرف باغ رفتم. صدایش به من رسید که گفت: - اگه فکر می کنیـد مـن بـه شـما و خونوادتـون تـوهین کـردم، همـین جـا ازتـون عـذرخواهی مـی کـنم . مـن از بسـتگانت انتقـاد کـردم ولـی قصـدم تـوهین نبـود. مـن کـی باشـم کـه بخـوام راه و رسـم زنـدگی کردن را به دیگران یاد بدم. - دیدم. شما خیلی بی انصافید! از برخـوردم بـا علیرضـا نـادم و پشـیمان بـودم. احسـاس دختـر بچـه ي کلـه شـق و لجبـازي را داشـتم که مدام پایش را بر زمین می کوبید و فقط حرف خودش را تکرار میکرد! همـه در آلاچیـق جمـع شـده بودنـد. عمـه فـرنگیس و فتانـه و پسـرکوچک فـرزین؛ دانیـال! زن جدیـد فرزین هم کماکان در فرانسه مانده و هنوز در قهر بسر می برد! عمه فروغ هم بـه اتفـاق پسـر و عـروس و دختـرش آمـده بودنـد طبـق معمـول همسـرش کـار را بهانـه کرده و نیامده بود. علاوه برآنها خواهر زریـن خـانم بـا دو دختـرش نونـا و آنـا آمـده بـود . یـک بـه یـک احوالپرسـی کـردم و همان طور با مانتوي کتان زیتونی و شال مشکی ام در آلاچیق کنار عمه فروغ جاي گرفتم. - راستی چرا پسرها نیومدن؟ قبل از اینکه جواب زن عمو را بدهم. صداي فرزین بلند شد! - سهیلا با ما نیومد. رفتیم دنبالش، اما افتخار همراهی ندادن! فرزین لبخند زنان به جمع ما پیوست. و خطاب به من ادامه داد: - حالا دیگه ما غریبه شدیم جناب پسردایی فامیل! بعد هم دستش را به طرفم دراز کرد و با صمیمت گفت: - خوبی؟ بـا تردیـد بـه دسـتش کـه بـرا ي فشـردن دسـتم در هـوا معلـق مانـده بـود و سـپس بـه چشـمانش نگـاه کردم او هم گیج و حیرت زده با چشمانی پر از سؤال نگاهم می کرد. از دســت دادن منصــرف شــدم و فقــط لبخنــد ملیحــی زدم! فــرزین متوجــه نیــتم شــد . دســتش را انداخت و ابروهایش را بالا برد و گفت: - اینجورایاست؟! ** ✨ 🖊 @Chaadorihhaaa ✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨ ____ @Chaadorihhaaa ___ در زیــر نگــاه کنجکــاوش در حــال ذوب شــدن بــودم کــه خوشــبختانه صــدا ي ســلام رهــام، فــرز ین را متوجه او کرد و مرا از آن برزخ نجات داد. زن عمـو بـا دیـدن رهـام کـه سـوت زنـان و سـرخوش بـه طـرفش مـی آمـد چهـره درهـم کشـید و بـا عتاب گفت: - کجا بودي؟ - رفتیم دنبال ننه سهیلا، اما ایشون نیومدن بعد هم شروین را رسوندیم دیر شد! - باز با این پسره معتاد گشتی؟ - معتاد چیه؟ اول صبح پاچه می گیري مامان! - برو لباسات رو عوض کن بوي سیگار میدي. - خیلی خب کمی استراحت کنم می رم. رهام کنارم نشست و با طلبکاري گفت: - چرا نیومدي؟ هنـوز جـوابش را نـداده بـودم کـه متوجـه نیشـخند فــرزین شـدم. نمـی دانسـتم علیرضـا بـه آنهـا چــه گفته بود. براي همین یک چیزي پراندم: - جا نبود. ماشین به اون بزرگی کجا جا نداشت؟ با طلبکاري گفتم: - جلو که شماها بودین، عقبم که اون پسره بود لابد توقع داشتی برم ور دل اون بشینم؟! فرزین در حالی که همان نیشخند مسخره اش را حفظ کرده بود به رهام کرد و گفت: - سهیلا از دست رفت. رهام متعجب گفت: - چی؟ - حالا می فهمی! رهام که از حرفهاي فرزین سردر نمی آورد رو به من گفت: - فرزین چی می گه؟ ایـن بــار پــرمیس مــرا از شــر آن دو نجــات داد. ظـاهراً ایــن خــواهر و بـرادر بـرخلاف همیشــه امــروز ندانسته لطف بزرگی به من کرده بودند. - سهیلا برو تو عمارت لباسات رو دربیار! با سرخوشـی از جـام پر یـدم و از آن مهلکـه جـان سـالم بـدر بـردم وگرنـه حـالا حالاهـا بایـد سـین جـیم می شدم و کلی مورد تمسخر قرار می گرفتم. مشــغول در آوردن مــانتو و شــالم شــدم . خــودم هنــوز از دســت نــدادن بــه فــرزین متعجــب بــودم ! احساسـی پشـت پـرده بـود کـه مـرا ترغیـب بـه ایـن کـار کـرده بـود بـا رضـایت از کـارم لبخنـد ي روي لـبم جـا خـوش کـرد. جلـوي آیینـه مشـغول شـانه کـردن موهـایم بـودم کـه صـداي احوالپرسـی از بـاغ بلنـد شـد ! فکـر نمـی کـردم بـه جـز مـا عمـو مهمـان دیگـر ي داشـته باشـد . امـا صـدا ي زن بـرایم بسـیار آشنا بود. ناگهان چیـزي مثـل جرقـه در ذهـنم زده شـد . ایـن صـدا شـبیه بـه صـداي شـهین مـادر بهـزاد بود. امـا ایـن ممکـن نبـود آنهـا اینجـا چکـار مـی کردنـد؟ از اینکـه لحظـه ای فکـر کـردم اینجـا هسـتند خنده ام گرفـت . امـا لحظـه ای بعـد صـدایی بلنـد شـد کـه مـاه هـا بـا بندبنـد وجـودم عجـین شـده بـود و سـالها در حسـرت شـنیدنش بـال بـال مـی زدم. ایـن صـداي بهـزاد مـن بـود ! بلافاصـله بـه پشـت پنجـره رفتم. احسـاس مـی کـردم قلـبم هـر لحظـه از حرکـت بـاز مـی ایسـتد . هـر چـه نگـاه مـی کـردم چیـزي نمـی دیـدم گـویی تمـام حـواس پنجگانـه ام از کـار افتـاده بـود . یـک لحظـه بـا دیـدنش تمـام وجــودم خالی شد. باورم نمـی شـد خـودش بـود بهـزاد مـن هـم آنجـا بـود! چنـد لحظـه مـات و مبهـوت نگـاهش کردم. دلم بـرایش تنـگ شـده بـود بـرا ي صـداي گـرمش بـراي خنـدهایش بـراي قربـان صـدقه گفـتن هــایش، حتــی بــراي ســالک روي ابــرویش! دهــانم خشــک شــده بــو د. دلــم مــی خواســت کســی کــه روزي تمـام هســتی ام تمــام قلــبم تمــام زنــدگیم بــود را بــی قــرار خــود ببیــنم امــاراحــت و خونســرد، گـرم صـحبت بـا زن عمـویم شـده بـود. بـا دیـدن چهـره عـادي اش یکبـاره تمـام عشـق و علاقـه چنـد لحظه ي پیشم که وجودم را آتش زده بود خاموش شد! مطمــئن بــودم مــی دانســت مــن اینجــا هســتم ایــن بــی تفــاوتی اش از درون داغــونم کــرد. او خــودش مرا پس زده بود دلیلـی نداشـت بـی قـرار دیدنم باشـد . ایـن دوري فقـط بـرا ي مـن عـذاب آور بـود نـه او! از خــودم متنفــرم شــدم. از ایــن همــه شـوري کــه ســراپاي وجــودم را بــه خــاطر د یــدن دوبــاره اش فـرا گرفتـه بـود حـالم بـه خـورد . خـودم را بخـاطر حمـاقتم شـماتت کـردم. ** ✨ 🖊 @Chaadorihhaaa ✨✨✨✨✨✨
گوش کن خواهر!☝️ قرار نیست ⛔️ چون من و تو چادر به سر داریم☺️ نگاهمان به هم جنس هایمان رنگ غرور داشته باشد😠 جنس برتری و خود بینی بگیرد😠☝️ قرار نیست ⛔️ چون من و تو حجابمان (فقط حجابمان) برتر است تماما و از همه نظر برتر باشیم😒 قرار نیست ⛔️ دید خودمان به وضعیتمان را بالا و بالا تر ببریم☝️ مامور شده ایم که با خلق و خوی خوبمان☺️ خواهرهایمان را هم تشویق کنیم قرار نیست ⛔️ چون خودمان روی یک تار مو حساسیم😕 با آنهایی که هنوز(درک نکرده اند فلسفه ی حجاب را) قطع رابطه کنیم😥 قرار نیست دوستمان را رها کنیم🙁 مامور نشدیم که⛔️ مغرور شویم 😠 مامور شدیم که ✅ اگر لایق بودیم پند دهیم👌 مامور نشدیم⛔️ که قاضی شویم و حکم صادر کنیم 😯 مامور شدیم✅ که از عواقب بد بگوییم👌 نکند میان پند و اندرزهایی که به خواهرت میکنی😳 اخم بر چهره بیندازی و صدایت را کلفت کنی و دم بزنی😠 این جور اگر عمل کنی خدا لیاقتِ هدایتِ دیگران را به ما نمیدهد😏 یادت نرود خودت هم از همان اول چادر به سر نداشتی☝️ واقعه ای رخ داد و درونت انقلاب کرد☺️ چه قدر زیبا میشود اگر❗️ زمینه ای فراهم کنی برای یک انقلاب جدید انقلابی از جنسِ اسلامی با رنگ و بو و منشِ یک بانوی ایرانی☺️👌 🍃🌸🍃〰〰🌸〰〰🍃🌸 🍃 @chaadorihhaaa
👆👆👆 💢 فرق نگاه 😒 بزرگترین روانشناس غرب 💓 و اسلام به #زن‼️ #اشتراک_بگذارید❤️ 🆔🖊 @chaadorihhaaa 🍃🌸
#متاهلانه😍❤️ آب🌊،باد🌬،آتش🔥،خاک🍂 به ایـــن ها میگوینـــــد عناصـــــرِ پنج گانـــــه حیـــــات آخری را خــ😌ـــودم کشـــ🔎ـــــف کـــــردم۰; تـــــ💓ـــــو #جانم_به_جانت_وصل_است💞 @Chaadorihhaaa 🎈
#چادرانہ •چادر بهانہ ایسٺ ڪہ دریایےٺ ڪنند😌☄ • معصوم باش تا پُرِ زیبایےٺ ڪنند😍🌸 •چادر بدونِ حُجب و حیا تڪہ پارچہ سٺ👌✨ •این سہ قرار هسٺ ڪہ زهرایےٺ ڪنند😇♥️ 🖊 @chaadorihhaaa