eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
 ❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃ 🌹باتوکل به نام اعظمت🌹
🌺 به رسم هر روز 🌺 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ ◾️◈◆--💎--◆◈--◽️ ✨السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان✨ 🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
🦋بسمـ الله الرحمن الرحیمـ🦋 اللهــــــــ💙ـــــــــــمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ. مهْربان پروردگارمـ رمضـــ🍃ـــانت را ماه بندگی ما قرار دادی تافراق عاشق ازمعشوق به سرآید... مارا از واقعی خود دراین مــــــ🌙ـــاه عسل قرار بده... یارب العالمینـــ 🌺 🦋@chaadorihhaaa🦋
✿ . در اولين ثانيه هاى ماه رمضان خود خدا را واسطه ميكنم براى برآورده شدن آرزوهايتان. . الهى هركس همانجايى باشد كه دلش آنجاست ! . الهى مرور كردن خاطرات خنده بياورد بر لبها نه غم در چشمها ! . الهى دلى،جايى بيتاب كسى نباشد،اگر مصلحت نبود و نشد،لطفا دل كندن را هم آسان گردان ! . الهى طعم عشق را با كسى بچشان كه شدنى باشد و ماندنى ! . الهى چشمان هيچكس منتظر نماند! . الهى آمدن هاى منتهى به رفتن،آمدن نداشته باشد،و اگرختم به رفتن شد از دل نيز برود ! . مبادا كسى با خيال كسى بيخيال عالم شود ! . الهى هيچ سفره اى بى نان و هيچ پدرى را شرمنده خانواده اش نگردان! . الهى هيچكس غم فردايش را نداشته باشد ! . پروردگارم اينجا زمين را بيمارى وغم بسيار فراگرفته است وصبورى عجيب سخت شده است. . تو وعده صادقى وچشم هايمان رو به وسعت آسمان بى كرانت ! . تو از رگ گردن به ما نزديكترى،در اين ماه حال همه را به بهترين حال منقلب كن و بيمارى را از زمين دور گردان ! . ●| ماه مبارک رمضان مبارک |● . 🧕|| @chaadorihhaaa
..... امروز 🎈امیرالمومنین(ع)🎈 سه خصلت موجب -محبت میشود: 1-خوش رویی🌺 2-ملایمت🌺 3-فروتنی🌺 💎غررالحکم/حدیث 4684💎 🍀@chaadorihhaaa🍀
 ✦﷽‌✦• 🌸🍃... . سیاهی اش، بلندی اش، گرمایش آرامش محض است. مشکی بودنش، آبی ترین آسمان من است همین که دارمش.. لذت دارد و نعمت بزرگیست ... زینتم را میگویم " . 💖 . ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
🌸🍃.. . |°• 🌱📸 •°| | | | ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
🌸🍃.. . |°• 🌱📸 •°| | | | ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
🌸🍃.. . |°• 🌱📸 •°| | | | ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
مسئله فقط یک #روسری است؟ امروز غرب انتهای دردناک مسیری ست که برخی از زنان ایرانی انتخاب کرده اند! #پویش_حجاب_فاطمے
. 🍃 . یا اینڪه در سورهٔ احزاب آیهٔ ۵۹‌هم اومده ڪه ای پیغمبر با زنان و دختران خود و زنان مومن بگو ڪه خویشتن را بچادر فروپوشند ڪه این ڪار برای اینڪه آنها شناخته شوند تا از تعرض و جسارت آزار نڪشند و بر آنان بسیار بہتر است و خدا آمرزنده و مہربان است . با حرف های هانیه دلم آرام میگیرد و بر تصمیمم مصمم تر میشوم ، و با خودم زمزمه میڪنم خدا آمرزنده و مہربان است ... هانیه دستم را میگیرد : همتا جان میدونم این تصمیم سخته و نیاز داری فڪـر ڪنی میدونم لابد الان داری فڪر میڪنی ڪه اگـر چادر رو انتخاب ڪنی مسخـره میشی اما بدون ما باید مسخـرهـ بشی چون یه روزی ام یه مـادر مسخـرهـ شد و ماهم بچه های همون مادریم و باید مسخره بشیم ... همـتا من تو انتخابت دخالت نمیڪنم دوست دارم چادری بشی اما دوست دارم خودت انتخاب ڪنی اون دل مہربونت انتخاب ڪنه ، بدون هر انتخابی بگیری اولین ڪسی ڪه خوشحال میشه خودتی و بعد اطرافیانت ... ڪمی فڪر میڪنم تصمیمم را خیلی وقت است گرفتم و الان دارم بیان میڪنم نفس عمیقی میڪشم : مَ من تصمیممو گرفتم ، میخوام چادر رو انتخاب ڪنم . هانیه لبخندی میزند : نمیخـوای بیشتـر روش فڪر ڪنی !؟ _شاید فڪر ڪنی دارم از روی احساسات تصمیم میگیرم ڪه انقدر سریع جوابشو گفتم اما نه ، من دو هفتست دارم فڪر میڪنم و به این نتیجه رسیدم ڪه من با چادر هم میتونم آزاد باشم ... _تولدت مبارڪ باشه پس . سوالی نگاهش میڪنم ڪه میخندد و میگوید : ڪسی ڪه متحول میشه مثل این میمونه ڪه تازهـ متولد شدهـ. لبخندی میزنم : ممنونم واقعا ازت ، شاید اگر اون روز نمیومدم اینجا و توواون ڪتاب رو به من نمیدادی الان یه حال دیگـه داشتم . _من ڪاری نڪردم اون بالایی ڪمڪت ڪرد قدردان اون باش نه بندش ، حالا حالا ڪار داریم دختـر میای فردا باهم بریم یه جا !؟ نگاهش میڪنم : اره ولی قبلش اجازه بده از پدرم و مادرم اجازه بگیرم بعد . سرش را تڪان میدهد و بلند میشود : بلند شو بریم ڪه خدا منتظرمونه . لبخندی میزنم و بلند میشوم و به طرف صف نماز میرویم چادرم را درست میڪنم و قامت میبندم . . . و تویی ڪه مـرا خواندی ! حال آمادهـ ام . راه نشانـم می دهـی!؟ . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
. 🍃 (بخش اول) . با صدای بسم الله الرحمان الرحیم پشت میڪروفون از فڪر بیرون می آیم و ڪتاب دعا را باز میڪنم و زیارت عاشورا را پیدا میڪنم . فاطمـه دستش را روی دستم میگذارد : همـتاا بازم داشتـی به گذشته فڪر میڪردی!؟ سرم را به نشانه ے مثبت تڪان میدهمو مشغول خواندن زیارت عاشورا می شوم . .... بعد از خواندن زیارت عاشورا و سینه زنی به حیاط میروم و ظرف های یڪبار مصرف را به مادرم میدهم و به طرف تاب پشت حیاط می روم و رویش مینشینم و به سه سال قبل فڪر میڪنم .. روزے ڪه با هانیه رفتم . . شالم را بر میدارم و دسته ای از موهایم را داخلش میڪنم . از اتاق خارج میشوم و به طرف مادرم می روم : مامان من دارم میرم بیرون . دستانش را خشڪ میڪند : ڪجا میری همتا ، معلوم هست داری چیڪار میڪنی !؟؟ همانطور ڪه گونه اش را میبوسم می گویم : بهم فرصت بدید میخوام یه تصمیم عاقلانه بگیرم . _سَر در نمیارم از ڪار تو ، برو زود برگـرد ، برگشتی هانا رو از خونه ے عموت بردار بیار ... به طرف جا ڪفشی میروم : چشمـ. بعد از خداحافظی از مادرم از خانه خارج می شوم نفس عمیقی میڪشم و به طرف مسجـد سر خیابان می روم با دیدن هانیه دستم را بلند میڪنم ڪه لبخندی میزنـد و نزدیڪم میشود : سلام عزیزم خوبی !؟ _سلام ممنون ت خوبی . _الحمدالله ، بریم ! سرم را تڪان میدهم ڪه دستش را برای تاڪسی بلند میڪند بعد از سوار شدن آدرس را میگوید . روبه روی درب بهشت زهرا پیاده میشویم ڪنجڪاو نگاهش میڪنم ڪه دستم را میگیرد : بزار میفهمی خودت.. شانه ای بالا می اندازم و وارد بهشت زهرا میشویم و به طرف قطعه ای میرویم ڪه بالا سر قبر ها پر از فانوس های روشن است ، خیلی زیبا بود تا حالا اینجارو ندیده بودم . ڪنار قبر شہیدی مینشیند من هم ڪنارش مینشینم ڪه دستش را روی مزار شہید میڪشد : بفرما اینم همون دختریِ ڪه گفتی ، آخر سر پیداش ڪردم . نگاهی به هانیه می اندازم ڪه متوجه نگاهم میشود و زمزمه میڪند : اینجا قطعه سرداران بی پلاڪ ، یه روز دلم خیلی گرفته بود اومده بودم اینجا گِله ڪنم آخه صبحش خیلی مسخره شدم بخاطر اینڪه چادری ام . اومده بودم از اونایی شڪایت ڪنم ڪه چادری ان و هفت قلم آرایش میڪنن شاید به من مربوط نباشه اما دلم میگیره ڪه اگر امام زمان نگاهمون ڪنه خجالت بڪشه ... تا اینڪه ڪلی گِله ڪردم برای این شهیدا و به ویژه همین شهید ڪه الان سر مزارشیم ، رفتم خونه شبش خواب دیدم ڪه یه مرد نورانی ڪه چهرش معلوم نبود اومد به خوابم ، گفت : حرفاتو شنیدم ، و ماهم مثل شما دلمون گرفته ، اون دنیا ما شفاعتتون میڪنیم اما این شمایید ڪه با یه گناهتون اون شفاعتتون رو از دست میدید ، منم فقط گریه میڪردم و همینطوری گله میڪردم ڪه گفت : یه دختری چهار روز دیگه میاد تو همون مسجدی ڪه خادمِشی حواست به اون دختر باشه اون سفارش شده ے بی بی ... ڪمڪش ڪن ، دستشو بگـیر وقتی آخرین تصمیمشو گرفت بیارش پیش ما ، و بهش بگو ڪه ما میبینیمش و حواسمون بهش هست ، دیگه از خواب بلند شدم و همش با این خواب فڪر میڪردم ڪه شاید توَهُم باشه اما صبر ڪردم تا اینڪه دقیقا چهار روز بعدش تو اومدی،پیشم و من واقعا تعجب ڪردم شاید باور نڪنی اما من بابای خودم شهید و هنوز پیڪرش برنگشته و شهید شدهـ ،برای همین دلم میگیره میام پیش شہـداے گمنام تا باهاشون حرف بزنم و آروم بشم ... . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→