◇|🌹|◇
#تلنگر ✨
گاهی وقت ها باید دل های سپید پشت چادرهای مشکی قرار بگیرند :)
تا گرگ های وحشی دستشان به آن سپیدی نرسد🥀
[♡• @chaadorihhaaa •♡]
*[💜]*
#کلام_شهید💖
پندار ما این است که ما مانده ایم؛
و شهدا رفته اند
اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند ...♥️
#شهید_مرتضی_آوینی 🥀
~•@chaadorihhaaa•~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_زمانی 🌸💫:]
گلایه امام زمان از شیعیان عهد شکن😢
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
هدایت شده از گُـل گــُلی جــان🌸🍃
#اطلاعیه_شماره۲
🎊حول ماه ربیع الاول مبارک🎊
.
#مسابقه_کانالگلگلےجان🎉
#چالش_عید_ربیع🎊
🎊🎊
ارسال یک تصویر راجب ماه ربیع برای شرکت در مسابقه به ایدی زیر مراجعه کنید👇👇
@Khadem_alhoseinn
👆
جوایز مسابقمون😍👇
جوایز سه نفری که بیشترین بازدید و داشتن و برنده ی چالش ما شدن 😍👇
🦋نفر اول:روسری چریکی+گیره روسری+نشانگرقران 😍
🦋نفردوم:یک عدد مفاتیح جلد چرم صفحه رنگی+گیره روسری+نشانگرقران😍
🦋نفرسوم:یک عدد دفترچه جلد پارچه ای گل گلی +گیره روسری+نشانگرقران😍
.....
بنر خودتون پخش کنید تا برنده بشید😍
🌱🌸 @goollgoolii 🌸🌱
✅مهلت ارسال عکس تا فرداشب۲۸مهر
✅لطفااز پرسیدن سوالات اضافی خود داری کنید اطلاعیه ها با دقت بخونید
✅زمان اعلام نتایج در اطلاعیه بعدی گفته میشه
╚ ﷽ ╝
#رمان_من_حسین_هستم
#قسمت_سوم
••○♥️○••
☆☆☆
دفترش را باز میکند _ دفتر که نه چند ورقی که به زور چسب به هم چسبیده اند_ دفتری که روی آن نوشته: خالد پسر عاشق
و طبق قرار روزانه اش شروع به نوشتن میکند:
قبل از نوشتن به آیه ای که در پایان نامه قبلی است توجه میکند و آن را میخواند
ـ این را از پدرش یاد گرفته که پایان هر نامه را با آیه ای تمام کند ـ
نامه شماره 39
سلام بهترین و رؤیایی ترین عشق من
خودت میدانی که چقدر دوستت دارم و به تو وابسته هستم، تنهایم نگذار حتی برای یک لحظه،
ای عشقی که آرامش بخش ترین آرامش دنیا با نام تو دردلم سکنا میگزیند، دیشب که لحظه ای در خواب تو را دیدم آنقدری انرژی گرفتم که تمام وجودم را عشق فرا گرفته است ...
ـ راست میگفت هر کسی هم در صورت خالد نگاه میکرد عشق را میدید که مثل آتشفشان فوران میکند ـ
... دوست دارم اگر قرار است بمیرم در آن فضا بمیرم و دوست داشتم اگر قرار است روزی چشمانم دیگر بسته شود در آخرین لحظه تو را تماشا کنم و اگر این چنین باشد هیچ گاه حسرت تباهی عمرم را نمیخورم چون به هدفم رسیده ام.
فقط نمیدانم آن گرگ ها در این میان چه میکردند.
یک ثانیه دوباره گرگها را تصور میکند و اشکش انگار دوباره میخواهد جاری شود که در این میان نگاهش به ساعت میخورد. خیلی دیر شده است حتی برای فکر کردن به ادامه نوشتن هم وقت ندارد، سریع دفترش را میبیندد و میگذارد داخل کیف مدرسه.
_ کیف که نه چند لایه از وصله و پینه که دور آن را یک کیف کوچک تشکیل داده است _
دفتر قدیمیکنار کتاب های نو خالد که مادر با هزار زحمت خریده بود کمیغریبی میکرد. زیپ کیفش را میبندد و با خود _ بلند _ میگوید: ایندفعه برای اولین بار چند خط نامه باقی مانده را در مدرسه مینویسم.
سریع آماده میشود و تا دم در خانه میرود
_ خالد
مادر است میخواهد مهربانی اش را به کمال برساند
_ تشنه ات نیست؟
_ نه مادر. یعنی اگر هم باشد دیگر دیر شده.
مادر کمینگران میشود.
از در خانه که خارج میشود مثل همیشه یاد سخن پدر میافتد.
پسرم قصد شروع روز که میکنی بگو: اللهم انی افتتح الثناء بحمدک و انت مسدد لصواب بمنک و ایقنت انک انت ارحم الراحمین.... میدانی چرا روز خدایی ات را با افتتاح، افتتاح کن
خالد شروع میکند به افتتاح خواندن و همزمان دانه ها را از کیفش در میآورد و برای پرندهای که هر روز در خانه مینشیند، میریزد. پرنده، زیبا و ترسو است، ولی چند سالی بود که با خالد رفیق شده بود، در کنار او آرام است، خالد هم خیلی او را دوست دارد، مادر هم چند باری آن پرنده را دیده است، پرهای آبی اش مثل چشمان خالد و چشمان قهوه ای اش مثل رنگ صورت خالد است، پرنده حرف های خالد را میفهمد و خالد هم.
خالد سمت مدرسه راه میافتد، خیلی دیر شده است یک امروز را باید بدود، یعنی چاره ای جز دویدن ندارد.
...
••○♥️○••
✍ #نوشته_مهدےصابر
✍ لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود ...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
╚ ﷽ ╝
#رمان_من_حسین_هستم
#قسمت_چهارم
••○♥️○••
☆☆☆
میدود، خیلی استرس دارد اما یادش نمیرود که به سرباز «بلدیه» سلام کند و لبخند بزند. بلدیه ای که درست یک چهارراه قبل از مدرسه است، نمیخواهد دیر برسد، در راه این به فکرش میافتد: که یادش رفته از مادر پول تو جیبی خیلی خیلی اندکش را بگیرد تا در صندوق کنار قاب عکس عشقش بیندازد تا شاید بتواند روزی با آن پول ها به عشقش برسد؛ ولی دیگر دیر شده است، به خاطر میسپارد تا وقتی به خانه بر میگردد آن پول را از مادر بگیرد تا در صندوق بیاندازد، همانطور که در این فکرها است به مدرسه میرسد هنوز دیر نشده و دانش آموزان در حیاط بسیار کوچک مدرسه ایستاده اند، خالد وقتی به در قهوه ای رنگ مدرسه میرسد یک «الحمدلله» میگوید و وارد مدرسه میشود چشم میگرداند و احمد را میبیند که گوشه حیاط ایستاده، با یک دشداشه سفید نو و شیک و تمیز. به سمتش میدود و طبق قولی که بعد از عقد اخوتشان با احمد بسته بودند او را در آغوش میگیرد، این مودت بین دوستان معجزه میکند، معجزه.
احمد دوست صمیمیاش است، شاید تنها رفیقش، خیلی خوشحال است که توانسته او را نجات بدهد، عهد اخوتشان که تمام میشود، درب کلاس باز میشود تا همه به کلاس بروند.
در کلاس انگار خبرهایی است، ایاز با آن صورت کشیده اش مدام ادای بچه ها را در میآورد و حارث هم الکی میخندد ، انگار ایاز هنوز نمیخواهد بزرگ بشود...
خالد هم مثل همیشه گرم صحبت با احمد است. خالد، احمد را مثل مهدی دوست داشت.
معلم بعثی با همان اخم همیشگی و صورت گوشتی و شکم بر آمده اش وارد کلاس میشود. به میزش که نزدیک میشود یقه کتش را صاف میکند و پاپیونش را به همه نشان میدهد.
طبق عادت همیشگی اش که خیلی هم روی بچه ها موثر است قاب عکس صدام را از کیف چرم سیاه و براقش بیرون میآورد و میگذارد روی میز نه چندان محکم خود، بعد هم صدایش را میگذارد روی سرش: «به احترام سیدالرئیس، برپا»
همه بلند میشوند خالد هم طبق عادت همیشگی اش زیر لب میگوید «السلام علیک ایها المنتَظَر المهدی» و از جا بلند میشود و آرام طوری که هیچکس نفهمد دستش را روی سرش میگذارد، بعد هم که معلم دوباره صدایش را روی سرش میگذارد و میگوید: «با اجازه سید الرئیس برجا» خالد آرام میگوید « بحول الله و قوته اقوم و اقعد»
جمله خالد تمام میشود و ناگهان قاب عکس سید الرئیس هنگام برجا به زمین میافتد همه بچه ها میخندند، اما با فحش های معلم که پشت گوش همه را سرخ میکند ساکت میشوند، خالد خیره به عکس افتاده میخندد و زیر لب انگار آیه دیگری زمزمه میکند.
...
••○♥️○••
✍ #نوشته_مهدےصابر
✍ لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود ...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
••••
-به رسم هر روز
~•° السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن °•~
~•°السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح
المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامامالانسوالجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان°•~
#اللہمعجللولیکالفرج
~> دعای فرج <~
إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى ، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ..
•••
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی ⏮دعای الهی عظم البلا( دعای فرج امام زمان(عج) به مناسبت آغاز امامت ایشان[نهم ربیع الاول ]⏭ در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت اعلام و خواندن دعاها از زمان اعلام متن در کانال (اکنون) تا دوشنبه شب هفته آینده ۵/ ۸/ ۱۳۹۹
❇️به نیت تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
📣لطفا تعداددعای فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را که میخوانید به آیدی زیر بفرمایید تا آمار در حرم مطهر ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️آیدی جهت پیام دادن برای شرکت در ختم دسته جمعی دعای فرج امام زمان ( عج ) 👇👇
🆔 @ZZ3362
متن دعای فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زیر 👇👇👇👇
💖✨متن دعای فرج امام زمان ( عج )✨💖
🍃❣بسْمِاَلّلهاَلرَحْمنَاَلرَحیمْ❣🍃
💜الهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
💛 انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
💚و ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَت السَّمآءُ
❤️و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
💙و عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء
🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
🌻 اولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ
🌸و عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُم
🌺 ففَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً
🌷کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
☀️یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّد
🌟اکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ
🌙یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
🙏الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🙏ادْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🙏السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🙏 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🙏یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
🍃❣اللّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ ❣🍃
#امام_زمانی 🌸💫:]
وزیر امام زمان
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══