🌹بسمـ الله الرحمن الرحیمـ🌹
اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
الهی
قلـــــــــــ💕ــــــــب منــــ تنهابایاد تو آرام میگیرد
وحس نابِ یادت و وجودت
وصف ناشدنیست ای أبْصَرَ النّاظرینــــ🌺
دراین مـــــــ🌜ـــــاه بندگی
به من نیرویی ده
تا آن باشم که تو میخواهی جانا....
#ماه_بندگی
#روزچهارمــ🌼
🦋@chaadorihhaaa🦋
#چادرانه
#منو_رفقام
من یک دختر چادریم ...🍀✨🐾
شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار...😅😃
قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم
رمان و حافظ هم میخوانم.🤓
عاشق پهلوانی های💪🏻حضرت حیدر اگر هستم،😍
یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم.😏
پای سجاده ام گریه اگر میکنم😭
خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است !😉😅
من یک عالمه دوست و رفیق دارم.😍
تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم🙄 اردوهای تفریحی ام نیز هر هفته پا برجاست ...👌🏻
ما اگر سخنرانی میرویم 😕
پارک رفتنمان هم سرجایش است ...🎡
مسجد اگر پاتوق ماست🕌
باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ...⛲️
برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده از مسجد تا خانه پیاده قدم میزنیم.🚶🚶
دعای عهدمان را اگر میخوانیم
همانجا سفره باز میکنیم و با خنده و شادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !🌯🍳
ما اگر چادر سر میکنیم☝️🏻
نقاش هم هستیم😉خطمان هم خوب است✍🏻
حرفهای دخترانه مان سرجایش🙂
شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم😛
نمایشگاه و تئاتر هم میرویم👌🏻
سینما هم اگر فیلم خوب داشت ...🎞
کوه هم میرویم 🗻
عکس های یادگاری📸
فیلم های پر از خنده و شادی😂😂
...
کی گفته ما چادری ها ...😳🤔😡
من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم !😍☺️
دنیای من و این رفیقان با خدایم💞
همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردند 😠
همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرند ول کن نیستند ،😍
همین هایی که حیاشان را نفروختند ...☝️🏻👏🏻
خوشبخت ندیده ، هرکس ما را ندیده💛
#چادرےها♥️🍃
@chaadorihhaaa✨🍃
#تفڪرانه🌱
~|فرارڪن توی تاریڪی؛وقتی دیگه هیچ نوری ندیدی، من اونجا منتظرتم!|~
#خدامون میگه ها👆🏻🙃
@chaadorihhaaa
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_سیزدهم . بابا بزرگ به طرفم می آید : الحمدالله قیزیم (دخترم ) دستم را میگیرد
.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_چهاردهم
.
مشتی به بازوے فاطمه میزنم : مگه داداشت نمیاد .
نیشگون ریزی از بازویم می گیرد : مریضی مگه میزنی ، نه نمیاد .
جای نیشگونش را میخارانم : دستت بشڪنه فاطمه .
و ساڪت مینشینم حتما بخاطر اینڪه ماموریت داره نمیاد ، احسانم مثل بابا پلیسِ و دیوونه ے شغلش دوبار تا الان حضرت آقا رو دیدهـ و معمولا بیشتـر اربعین میرهـ ڪربلا ..
بعد از خداحافظی از احسان سوار هوایپما میشویم ...
و چند ساعتی هم تو راه بودی تا بلاخره رسیدیم .
اول از همه ساڪ هامونو گذاشتیم هتل و برای عرض ادب به سمت بین الحرمین رفتیم .
همین ڪه نگاهم به گنبد حرم حضرت ابلفضل می افتد دلم میلرزد و زانو میزنم و سجدهـ میڪنم خدایا نمردم و ڪربلای حسینم دیدم...
سر از سجدهـ بر میدارم مامان نزدیڪم مینشیند همه تو حس و حال خودشان هستند فقط من بار اولم است ڪه اومدم ڪربلا . دستم را بلند میڪنم : آقا سلام ، منم همون نوڪر گنہڪارتونم ، همونی ڪه به دستان شما تعمیر شدم ، همونی ڪه چشمان اشڪ آلودم را به گنبد حضرت عباس میدوزم : آقا غلط ڪردم میشه منو ببخشید ، نمیدونستم باید اون لحظه چی بگم فقط گریه میڪردم و عذرخواهی ..
بعد از اینڪه یه ڪم آروم شدم به طرف حرم حضرت ابلفضل رفتیم و بعد از زیارت ڪردن و گوشه ای نشستم و زیارت نامه خواندم ، نگاهی به ضریح انداختم نزدیڪ شدم و پاڪت را از ڪیفم در آوردم و داخل ضریح انداختم انگشتانم را قفل ضریح ڪردمو و آرام زمزمه ڪردم : ز ڪودڪی ام مادرم یادم داد تا غلام ابلفضل و ڪنیز زینب باشم .
بزرگ شدم و فراموش ڪردم و شدم سربار خاندان علی ....
اما آمده ام جبران ڪنم اجازهـ میدهید آقا ....
بعد از ڪمی دردودل ڪردن عقب عقب رفتم و به نشانه ے ادب دستم را روی سینه ام گذاشتم : آقاجون اجازه میدید برم حرم ارباب .. اذن ورود میخوام آقای #خوبی ها
عقب عقب تا نصفه رفتم و برگشتم به سمت حرم ارباب رفتم یادم اومد ڪه هانیه گفت این شعر رو زمزمه ڪنم : از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد #حسین ...
ورودی حرم بغض را گلویم را بست دستم را روی سینه ام گذاشتم : السلام علیڪ یا ابا عبدالله ...
تا نگاهم به گنبد خورد ، تمام غم ها فراموشم شد منبع آرامش بود اینجا اصلا نمیتونستم گریه ڪنم فقط بغض ڪردهـ بودم و به شش گوشه ے ارباب خیرهـ شده بودم .
مادرم اشڪانش را پاڪ ڪرد و همراه زن عمو رفتن تا زیارت ڪنن اما من فقط نگاه میڪردم تا بلاخره از نگاه ڪردن دل ڪندم و برای زیارت قدم برداشتم پاهایم میلرزید با زحمت خودم را به ضریح رساندم و دستم را روی سَرَم گذاشتم و سَرَم را پایین انداختم : اربابم شرمندم ...
همین یه ڪلمه ڪافی بود تا نالم بلند بشه و هق هقم شـدت بگـیرد ...
ڪلی حرف دارم براتون آقا ، من بی سروپا و را سرو سامان دادید ، لیاقت آمدن به حرم را به من دادید ، آماده ام پناهم میدهی میدانم نوڪر خوبی نبودم اما تو مرا ببخش .
ڪل حرفای نگفته ام را گفتم و خالی شدم .. سبڪ شدم .
بعد از زیارت به هتل برگشتیم .
بعد از رفتن به نجف و ڪاظمین و سامرا به هتل برگشتیم تا برای آخرین بار به بین الحرمین برویم .
حس و حال دیگه ای داشتم ، نمیدونمـ دوست نداشتم برگردم این آرامشی ڪه اینجا بود هیچ جای،دیگه ای نبود ...
بعد از زیارت و زیارتنامه خواندن به سمت فرودگاهـ حرڪت ڪردیم
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
°•❀ @chaadorihhaaa
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
.
🍃
#همتا_ے_مـن
#قسمت_پانزدهم
.
چند هفتـه ای میشد برگــشته بودیم و همش تو خودم بودم ..
برای دیدن هانیه به مسجـد رفتم و سراغش را گرفتم اما گفتن از این محل رفتن و یه پاڪت برای من گذاشته بود .
به سمت میز تحریرم میروم و نامه را باز میڪنم .
«بسم الله الرحـمان الرحیم»
همتاے عزیزم سلام .
امیدوارم ڪه حالت خوب باشه ڪه قطعا باید باشه.
زیارتت قبول حق باشه عزیزم .
راستش قبل رفتن میخواستم بهت بگم اما فرصتی پیش نیومد شرمندم ڪه بدون خداحافظی رفتم .
خیلی برات خوشحالم ڪه تونستی خودتو پیدا ڪنی و همیشه شڪرگزار خدا باش .
همتا تو دوست و همدم مہربون همیشگی من خواهی بود .
خیلی دوستت دارم قشنگترینم ...
شجاع باش و قوی ...
تو وارث چادر خاڪی هستی ...
مواظب خودت باش .
امیدوارم بتونم بازم تورو ببینم ...
#جات تو قلبمه .
یاعلی مدد
.
قطرهـ اشڪی روے گونه ام میچڪـد و زمزمه میڪنم : دلم برات تنگ میشه آبجی ...
نامه را در پاڪتش میگذارم و جلوی دیدم قرار میدهم .
جایی ڪه با هر بار دیدنش یاد هانیه بی افتم .
.
.
بعد از امتحانات خرداد نفس راحـتی ڪشیدم و برای ڪنڪور حاضر شدم ، هر سرے یه جارو برای خوندن انتخاب میڪردم یه بار بهشت زهرا پیش شہـدا یه بار هم ڪه ڪتابخانه و ...
ڪل تابستونم رو تو خونه ماندم تا بتونم برای ڪنڪوری ڪه قراره سونوشتم را رقم بزند حاضر شوم ...
ڪنڪور برای وڪالت ...
یڪ هفته ماندهـ بود تا آزمون ڪه تصمیم گرفتم این یه هفته رو ڪنار خان جون و بابا بزرگـ باشم .
قرار شد بابا منو برسونه و برگردهـ...
چند،دست لباس برداشتم و داخل ڪوله ام گذاشتم وقتی بابا بزرگـ و خان جون فہمـیدن قرارهـ برم اونجا خیلی خوشحال شدن ...
از اتاق بیرون آمدم مامان همانطور ڪه با تلفن صحبت میڪرد گفت : باشه زنگ بزن اگر راهش خورد بیاد همتارم ببرهـ با خودش .
بعد از خداحافظی تلفن را قطع ڪرد و گفت : برو دم در بابات گفت ماشین خراب شدهـ نمیشه ببردت برو احسان میخواد،برهـ یه سر بزنه تورم ببرهـ .
پوفی میڪنم و بعد از به پا ڪردن ڪفش هایم از مامان و هانا خداحافظی میڪنم و به سمت خیابان عمو علی میروم سر خیابان ڪه میرسم ماشین احسان را میبینم .قصد میڪنم ڪه به طرف ماشین بروم ڪه نگاهم ڪشیده میشود به ماشینی ڪه با سرعت بالا به سمت من می آید جیغی میڪشم و خودم را به طرف دیگـر خیابان پرت میڪنم احسان هراسان از ماشین پیادهـ میشود و به طرف من می آید و با صدایی بلند می گوید : معلوم هست حواست ڪجاست ، تووهوایی یا زمین !
همانطور ڪه بلند می شوم دستم را میگیرم : اویی چته چرا سر من داد میزنی ، بمنچه .
سرش را پایین می اندازد : چیزیت ڪه نشدهـ!؟؟؟
_نه .
و بلافاصله بلند می شوم ، و به طرف ماشین می روم نگاهی بهش می اندازم : تشریف نمیارید ، بابا بزرگ و خان جون منتظر منن ..
سرش را بلند میڪند و استغفرالله ای میگوید و به طرف ماشین می اید ، در عقب را باز میڪنم و سوار میشوم ، چادرم خاڪی شده است بغض میڪنم بخاطر چادرم و خاڪش را تڪان میدهم .
بسم الله ای می گوید و راه می افتد .
بینمان سڪوت بود ڪه صدای زنگ موبایلم بلند می شود با دیدن شمارهـ ے ناشناس قصد میڪنم قطع ڪنم به خیال اینڪـه شاید هانیه باشد برمیدارمـ : بله !؟
.
✍🏻نویسنده:میمتاجافروز
°•❀ @chaadorihhaaa
←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
⭕️ #بدحجابی_از_نگاه_علم
دڪتر مایڪ ماتیوس روان شناس مرڪز مشاوره #عشق_حقیقے در هوستون آمریڪا:
"خودآگاه یا ناخودآگاه، اگر خود را از نظر جنسی، آشکار نمایش دهید، حتی بسیار خفیف، بسیاری از مردان بدن شما را برای لذت بردن طلب خواهند کرد."١
قطعا هیچ خانم و دختر خانم بدحجابے با علم به این موضوع، خودشو در معرض دید مردها نمے ذاره...
ولــــــــــــــــــے
باید بدونین ڪه اثر بےحجابے روے مغز بسیارے از مردها از نظر علمے امرے ثابت شده است!!
┈┈•✾🍃❣🍃✾•┈┈
📘١_گلپوش، ص ١٣
#پویش_حجاب_فاطمے
🔸ما مدعيان صف اول بودیم😔✋
🔸از آخر مجلس #شهــــدا را چیدند
🔻کانال شهدایی متفاوت🔻
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🌺 به رسم هر روز 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
◾️◈◆--💎--◆◈--◽️
✨السلام علیڪ یابقیة الله یا
اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن
ویاشریڪ القرآن ایهاالامام
الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ"
الامان الامان✨
🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══✼🌸✼══
💕بسمـــ الله الرحمن الرحیمــ💕
اللهــــــــ🦋ــــــــمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ
یا ارْحَمَ الرّاحِمینــــ
🍃💚خدای مهربونم
ماروی رحـــــــ🌸ــــــم توخیلی حساب کردیم.....💚🍃
#ماه_بندگی
#روزپنجمـــ🌼
🦋@chaadorihhaaa🦋