eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃.... پیامبر اکرم (ص): زنی که برای حفظ غیرت، استقامت ورزید و برای خدا وظیفه خود را به خوبی انجام داد، خداوند پاداش شهید را به او خواهد داد.😌 ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_بیست_پنجم (بخش‌پنجم) . _همتااا،بلندشو خشک شدی! چشمانم را بازو بسته کردم قصد
. 🍃 (بخش اول) . زن عمو به عمو علی زنگ‌زد و راضی اش کرد و عمو هم بدون هیچ مخالفتی قبول کرد برام عجیب بود بابا و عمو حتی خودشون مارو تا خونه های همدیگه میرسوندن اما حالا چه اتفاقی افتاده که مخالفتی نمیکنن . به هر حال عمو هم اجازه داد و همراه مریم پیش دنیا رفتیم اما بر خلاف تصورم خاله حمیده و عمو محسن اجازه ندادن بیان .. یه کم دلگیر شدم اما خب حق انتخاب با اونهاست... بلافاصله با دنیا به مسجدی که با هانیه آشنا شده بودم رفتم آدرسی که امروز مامان از جمیله خانم گرفت برای ثبت نام راهیان نور . وارد پایگاه بسیج خواهران شدیم و سلام کردیم . با لبخند تعارف کردن بشینیم . نکات لازم رو گفت و ثبت نام کرد و گفت که پس فردا زمان حرکت است . تشکر کردیم و از مسجد خارج شدیم. _فاطمه؟ به سمتم برگشت: جانم! کمی مکث کردم : باورم نمیشه دارم میرم راهیان اونم راهیانی که سالای پیش مسخره میکردم وقتی در موردش حرف میزدن . یادت میاد روزی رو که مینا دختر عمه مهلا رفته بود اونجا ؟؟ _مگه میشه فراموش کرد. نفس‌عمیقی کشیدم: میگفت توی شلمچه بودیم و من تنها بودم اونجا یه گوشه نشستم دستمو بردم تو یه خاکا و بلند بلند گریه میکردم و التماسشون که کمکم کنن بتونم با مشکلات زندگیم کنار بیام . میگفت تو همون حال یه پسر بسیجی نزدیکم شد و گفت سلام خواهرم این سربند مال شماست به بعضیا داریم میدیم از این سربندا . میگفت تشکر کردم و سربند را گرفتم همونطوری که نگاهش میکردم متوجه یه قطره خون شدم سرمو بلند کردم تا صداش کنم دیدم نبود از چند نفر پرسیدم اما گفتن کسی رو با این مشخصات ندیدن از اون موقع تا حالا میگه دلم که میگیره یا نمیتونم خودمو درک کنم یا مشکلی پیش میاد به اون سربند نکاه میکنم و دلم آروم میشه . _نگوووووو همتااااا . نگاهی به فاطمه انداختم که صورتش خیس بود آدم احساساتی بود خیلی ، حتی یادمه یه بار بخاطر یه نیازمندی که اومده بود دمه در خونشون گریه میکرد ،دستش را فشردم و آرام گفتم: دلت شکست التماس دعااا آجی . لبخندی زد . به سفری فکر کردم که قرار بود مُهر بندگیمو بزنه . سفری که سرنوشت خیلیارو تغییر داده بود و خیلیا از خاطراتشون میگفتن چند ماه پیش هر کسی چیزی میگفت حسادت میکردم که اونا رفتن و من نرفتم اما حالا قسمت و روزی خودم شده تا برم و تجربش کنم . . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
 ❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃ 🌹باتوکل به نام اعظمت🌹
🌺 به رسم هر روز 🌺 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ ◾️◈◆--💎--◆◈--◽️ ✨السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان✨ 🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ اللـــــــــ🌈ـــــــــهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرینــــــــــــ💜 خــــــــــــ🌸ـــــــــدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگانــــــــــــ🌻 💓 🦋@chaadorihhaaa🦋
🌸🍃.. . |°• ♥️📸 •°| | | | (ع) ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_بیست_ششم (بخش اول) . زن عمو به عمو علی زنگ‌زد و راضی اش کرد و عمو هم بدون هیچ
. 🍃 (بخش‌دوم) . کتابم را بستم و سرم را روی میز گذاشتم از صبح تا حالا دلشوره دارم قلبم نا آرام شده .. دلم خیلی گرفته بود . هوا هوای باریدن بود باریدن چشمان من . دیشب با کمک مامان کوله ام را بستم ؛ برای رفتن عجله داشتم اونم خیلی زیاد ... دوست داشتم قبل رفتن ؛ برم پیش خان جون و بابا بزرگ حال دلم خوب نبود و دوای درداشم حرفای خان جون بود بعد از خدا . از پشت میز بلند شدم و به سمت پذیرایی رفتم : مامان ؟ مادرم همانطور که چادر نمازش را سرش میکرد گفت : جانم؟ دستم را روی سرم گذاشتم : میشه برم پیش خان جون و بابا بزرگ ؟ _اونجا برای چی ؟! نفس عمیقی کشیدم تا بتوانم بغضم را قورت بدهم با صدایی لرزان گفتم : میخوام قبل رفتم ببینمشون . _برو ولس سریع برگردیااا ‌. چشمی گفتم و به اتاقم برگشتم پیراهن بلندی بر تن کردم و روسری ام را برداشتم و به سبک لبنانی بستم ‌.. چشمانم را باز و بسته کردم و از اتاق خارج شدم با قدم های تند از خانه خارج شدم و بعد از به پا کردن کفش هایم بلند گفتم خداحافظ و سریع از خانه خارج شدم . تقه ای به در میزنم که صدای بابا بزرگ بلند میشود: اومدم. چند ثانیه بعد در را باز میکند با دیدن من تعحب میکند : سلام بابا بیا تو . لبخندی میزنم : سلام باباجون اومدم یه خبر خوب بهتون بدم و ببینمتون . در را میبندد و پیشانی ام را میبوسد : خوش خبر باشی همتام بیا تو که خان جون خوشحال میشه ببیندت . دستش را پشت کمرم میگذارد و تعارف میکند تا وارد خانه شوم . _کی بود حاجی؟ با شنیدن صدای خان جون لبخندی میزنم : سلام مهمون نمیخواید . سرش را بلند میکند و لبخندی میزند قصد میکنید بلند شود که به سمتش میروم : قربونتون برم بشینید . دستم را میگیرد و کنار خودش می نشاند : دلم براتون تنگ شده بود خان جون اومدم هم برای رفع دلتنگی هم اینکه یه خبر خوبی رو بدم بهتون . لبخند مهربانی میزد : دورت بگرم بگو مادر . بابا بزرگ با ظرفی پر از پرتقال و سیب که محصول خودشونم هست و تو حیاط میکارد جلوی من میگذارد و کنار من مینشیند : بگو بابا جاااان خبر خوبتوو؟! نگاه خان جون و بابا بزرگ به صورت من است که شروع میکنم : راستش برای راهیان نور ثبت نام کردم فردا زمان حرکت . _وای بسلامتی بابا جاااان بری به سلامت برگردی ... اونجا کلی جوون پر پر شدن ‌.‌ خان جون لبخندی میزند و با نگاهش تحسینم میکند : قربونت برممم بهترین خبری بود که بهم دادی مادر . بابا بزرگ آهی میکشد و به هوای آب دادن به گل و گیاهان بلند میشود . میدونم از چی ناراحته یه روزی خودش اونجا با چشمش پر پر شدن بچه هارو دیده همیشه حرفی پیش میومد نگاهش رنگ غم میگرفت و آه میکشید و حسرت شهادتو میخورد .... حق داشت اون شاهد بوده اون زمان چقدر سخته برای جانبازا مرور بعضی خاطرات .... خان جون دستم را میگیرد : میزار تنها باشه این جور موقع ها... همتا چشمات پر از حرفه مادر؟میشنومم ؟؟ بازم خان جون حالمو فهمید نفس عمیقی کشیدم اما دیگه نمیتونستم بغضمو قورت بدم تلاشم بی فایده بود باید حرفای دلم زده میشد همیشه دلم میگیره خان جون میفهمه چون دردمو میدونه ... درد من با حرفاش آروم میشه ... پ.ن: سلامو‌عشق♥️شرمندم از اینکه یه پارت تقدیم نگاهتون میکنم این روزا کمی به فرصت نیاز دارم ... امیدوارم ببخشید به بزرگیتون ... . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
⭕️ 🔖 : "مي گويند بردگي در اروپا از بين رفته است اما بردگي همچنان ادامه دارد و بر زنان تحميل مي شود و نامش . اصولا ، زيبا و دلپسند است. وجاهت توام با وقار و عفت، به زن قدرتي مي دهد كه قوي ترين مردان را ياراي مقاومت در برابر او نيست، بلكه آنها را به خضوع و تعظيم در مقابل خويش وادار مي سازند." 📘حریم ریحانه، نعیمه اسلاملو، ص ٤٣ ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══ ❃🌸❃ ═══ 
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم احساس سوختن به تماشا نمیشود 🌹🇮🇷 یاد و خاطره شهدای والامقام نیروی دریایی ارتش در گرامی باد. ▪️[ @chaadorihhaaa]▪️ ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
 ❃﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ﴾❃ 🌹باتوکل به نام اعظمت🌹
🌺 به رسم هر روز 🌺 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ ◾️◈◆--💎--◆◈--◽️ ✨السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان✨ 🌾 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 اللــــــــ♡ـــــــــهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین. خـــــــــــــــــــــــــ💙💙ــــــــــــــــــدایا آگاهم نما در آن براى برکات سحرهایش وروشن کن در آن دلم را به پرتو انوارش وبکار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسانــــــــ 🌸 🦋@chaadorihhaaa🦋