┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#تــوجه #پـست_ویـژه
⭐️[ڪــــانـالـی متفـــاوت با محـوریت پـاسخـــگویی بـه "شُبـَــهـاتِ" فـضـای مـجــــازی]⭐️
⚠️کلـۍ شـبهه تو ذهـنته؟
⚠️سوالات اعتقـادی دارۍ؟
⚠️نمیـدونـی به شایعات چـطور جـواب بدۍ؟
⚠️دنبال اخـبار سـیاسی و پسـت هـای روشـنگری هسـتۍ؟
🇮🇷نگـران نباشـیـد از ما بپـرسیـــد
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1919287299Cea60f797aa
💠 عنایت ویژه اهل بیت علیهم السلام به #پدر_موشکی ایران #دانشمند_شهید سردار #تهرانی_مقدم
✍ برای دریافت موشکی فوق العاده پیشرفته به روسیه رفته بودم و از ژنرال روسی خواستم تا فناوری این موشک را در اختیار ما قرار دهند که آنان خندیدند و گفتند که امکان ندارد ، این فناوری تنها در اختیار روسیه است.
به آنها گفتم ما این موشک را میسازیم که دوباره ژنرال روسیه خندیدند و پس از بازگشت تلاش کردیم تا آن را بسازیم اما نشد .
تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که به خدمت ثامن الحجج بروم.
💠 ۳ روز تمام در حرم امام رضا (ع) توسل و توجه داشتم تا راهی به ذهنم برسد و در روز سوم عنایتی شد و مدلی به ذهنم رسید و احساس کردم گمشده خود را پیدا کرده ام.
پس از اتمام زیارت خود ، بر روی دفترچه نقاشی دخترم مدل این موشک را کشیدم و در تهران آن را عملی کردم و این موشک بهتر از مدل روسیه بود...
✍ پدر موشکی ایران ، سردار شهید حسن تهرانی مقدم
سلام عرض میکنم 🌹🍁🌹🍁🌹
کسانی که در چله شرکت میکنندولی در نماز ارامش ندارند باید موارد زیر را رعایت کنند:
۱)یک لباس جداگانه برای نماز تهیه کنید.
۲)هر موقع نماز میخونید مسواک زده باشید .
۳)همیشه عطر زده باشید.
۴)هر موقع میخواهید نماز بخونید قبلش با خدای خودتون خلوت کنید.
۵)هر موقع نماز میخواهید بخوانید به خودتون برسید مثل موقعی که میخواید بروید مهمانی.
اگر سوال دیگه ای بود درخدمتم 👇👇
@ttyyuuiioo
چادری ها
@chaadorihhaaa
تفکر انقلابی میتونه موشک بفرسته فضا
همین تفکر اگه تو صنعت خودرو سازی استفاده بشه ،قطعا میتونه خودروی باکیفیت بده دست ملت!!
#پدر_موشکی
×أین صاحبنا...؟×
@chaadorihhaaa
✨✨
✨
📝 #پارت_چهارم
#فرشته
《"خانوم کوچولو!" بعد از آن همه رجز خوانی تازه به او گفته بود «خانوم کوچولو» به دختر ناز پرورده اي که کسی بهش نمیگفت بالای چشمت ابروست!
چادرش را تکاند و گره روسریش را محکم کرد نمیدانست چرا، ولی از او خوشش آمده بود در
خانه کسی به او نمیگفت چه طور بپوشد با چه کسی راه برود چه بخواند و چه ببیند اما او به خاطر حجابش مؤاخذه اش کرده بود حرفهایش تند بود اما به دلش نشسته بود ..!!》
گوشه ي ذهنم مونده بود که اون کیه... منوچهر بود پسر همسایه روبروییمون اما هیچ وقت ندیده بودمش رفت وآمد خانوادگی داشتیم، اسمش رو شنیده بودم، ولی ندیده بودمش...
یه بار دیگه هم دیدمش... بیست و یک بهمن از دانشکده پلیس اسلحه برداشتیم من سه چهار تا ژ_سه انداختم روي دوشم ویک قطار فشنگ دور گردنم...
خیابونها سنگر بندي بود از پشت بام ها
میپریدیم ده دوازده تا پشت بام رو رد کردیم دم کلانتري شش خیابان گرگان اومدیم توی خیابان اونجا هم سنگر زده بودن هر چی آورده بودیم دادیم منوچهر اونجا بود صورتش رو با چفیه بسته بود. فقط چشم هاش پیدا بود گفت:
-بازم که تویی؟
فشنگ ها رو از دستم گرفت خندید و گفت:
-اینا چیه؟ با دست پرتشون می کنن؟!
فشنگ دوشکا با خودم آورده بودم! فکر می کردم چون بزرگن خیلی به درد می خورن...!
گفتم :اگه به درد شما نمی خورن ،می برمشون جای دیگه..
گفت:نه نه دستت درد نکنه .فقط زود از اینجا برید..
《نمیتوانست به آن دوبار دیدن او بی اعتنا باشد دلش میخواست بداند او که آنروز مثل پر کاه بلندش کرد و نجاتش داد و هر دو بار آن همه متلک بارش کرد، کیست! حتی اسمش را هم نمی دانست. چرا فکرش را مشغول کرده بود؟ شاید فقط از روي کنجکاوي... نمی دانست احساسش چیست خودش را متقاعد کرد که دیگر نمیبیندش بهتر است فراموشش کند، ولی او وقت و بی وقت می آمد به خاطرش.》
این طور نبود که بشینم دائم فکر کنم یا اداي عاشق پیشه ها رو دربیارم و اشتهام رو از دست بدم... نه، ولی منوچهر اولین مردي بود که وارد زندگیم شد. اولین و آخرین مرد.
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
••••●❥JOiN👇
🆔 @chaadorihhaaa