بسم الله
«مثل عبود»
ابوعبود همسایهمان بود. پیرمردی خردمند و روشن روان که فرزند شهیدش عبود، شب قبل شهادت به او گفته بود؛ پدرجان هم خدا من را میخواند و هم شما. به نظرتان کدام را انتخاب کنم و پدرش گفته بود:« چه بگویم، در امان خدا..» عبود رفته بود و بیست و چهار ساعت بعد، خبرشهادتش رسیده بود.
به محمد شش ماهه ام نگاه میکنم. دوست دارم مرد شود مثل عبود قدبلند و رشید و عاقل باشد و بتواند بین من و خدا، بین پدرش و خدا بین دنیا و خدا، خدا را انتخاب کند اما محمدشش ماهه د آسم داشته و این چند وقت به خاطر هوای جنگ زده، دو روز است نمیتواند نفس بکشد.باید او را به بیمارستان ببرم. بهترین و بزرگترین بیمارستان که صلیب سرخ برای فلسطین ساخته. از حق نگذریم بیمارستان بزرگ و مجهزی است.
روی دستهایم است و هرروز بیشتر زرد و زار میشود. این چندوقت خود فلسطین هم نفس ندارد و همه دارند دود و بوی فسفر و آتش و باروت، توی ریه میکشند اما ریههای محمد من، این قدرکشش ندارد که بتواند از حجم زیاد دود، اکسیژنش را جدا کند و توی ریههای چند سانتیاش بکشد.
این را دکترش گفت وقتی بالاخره میان دستهای سپید و تپل و بد رگش توانست، رگش را پیدا کند و انژیوکت کودکانه را در آن فرو کند. این را گفت و توی صورت محمد لبخند زد. ماسک اکسیژن را که روی دماغش گذاشت، محمد اول بی قراری کرد اما خدا خیر بدهد دکتر را. با صبر و بازی، بالاخره محمد من را که بعد چند روز نفسی داشت برای گریه، آرام کرد. ساعتی گذشت و محمد بعد چند شب، به خواب راحتی فرو رفت. آن قدر که ترسیدم. زل زدم به ماسک و قطرههای میعان که از تلفیق نفس گرم محمد و اکسیژن توی ماسک جمع شده بود. اما باز هم دلم ارام نشد. ماسک را ارام و با احتیاط برداشتم. قفسه سینه کوچکش را نگاه کردم که آرام بالا و پایین میرود و بالاخره خیالم کمی راحت شد.
باید سری به خانه میزدم و از سلیما و حلما و پدرشان خبر میگرفتم. همه در خانه پدربزرگ من جمع بودیم، میان این جنگ و خون، گوشیام دیروز موقع فرار روی زمین افتاده و صفحهاش شکسته بود. روی صورت محمد بوسهای کاشتم و دستهای تپل گرمش را لای دستهایم فشردم. کمی رنگ و رو به صورتش برگشته بود. اگر ازخانه میتوانستم پلیور آبیاش را بردارم و تنش کنم، حتما خیلی به چهرهاش می آمد...
راهی شدم و از میان خرابهها خانه پدربزرگ را تشخیص دادم. موقع شام رسیدم و مادربزرگ همزمان با برگرداندن مقلوبه توی سینی، گفت:«الهی به زودی جشن آزادی قدس را بگیریم». همه با هم آمین گفتیم و مادر بزرگ برای هرچند نفرمان توی یک سینی، غذا ریخت. تندتند چندلقمه خوردم. صورت سلیما و حلما را بوسیدم و توی صورت محوود خیره شدم:_دعاکن حالش زود خوب شود دکتر گفته ممکن است فردا مرخصش کنند. محمود خندید و گفت: ان شا الله.
هنوز در را نبسته بودم که صدای وحشتناکی تمام فلسطین را لرزاند. صدای هواپیماهای امریکایی بود. به سمت بیمارستان دویدم.
اما بیمارستان شده بود آورستان. دنبال دکتر بودم اما نه دکتری در کار بود نه تختی نه اتاقی نه سالنی... میان اوار بیمارستان فرو ریختم. هرکس به طرفی میدوید. هرکس دنبال تکههای بدنش م میگشت. بوی دود و مو و پوست سوخته، امانم را برید. باید آن طرف باشد، کمی سمت شرق میشد، اما.. وای خدای من! اتاق محمد من کجا بود. دکتر کجا بود. ایستگاه پرستاری چه؟؟؟
میان آوارها دنبال محمد میگشتم که دستهای تپل و انژیکوکت ابی میان دستش را دیدم. آوارهای گچ و سنگ را کنار زدم. پایین تنهاش سوخته بود اما تا صورت قشنگ و سفیدش تا شکمش سالم بود.
آه! محمد من! قشنگ من! فرشته من! من نمیخواستم از حالا شبیه عبود شوی. برای بیست سالگیات، آرزوی شهادت داشتم. برای اینکه یک روزی، نه به این زودیها، شبیه او شوی!
نیمه محمد را به آغوش کشیدم و به سمت خانه پدربزرگ دویدم اما از سرخیابان،خانه را پیدا نمیکنم همهاش دود است و فریاد. سیاهی است که ازشهر بالا میرود.سیاهی هایی که به صورت بنی بشر نشسته و با هیچ پاک نمیشود.
پس خانه پدر بزرگ کجا است؟شاید کجا بود؟!!! نه نه. نبایدفریاد بزدم. اینجا هزاران نفر مثل من،دنبال عزیزاتشان هستند. از همین جمعیتی که حالا روی آوارها ریختهاند معلوم است. همه مثل من هستند و هیچکس توی این عالم سیر نمیکند. چند وقت است ما دیگر روی زمین نیستیم، روی بال ملایکی که برای بردن این همه جنازه شهید، حتما به زمین هبوط میکنند، قدم میگذاریم.
✍محنـــــــــــــــــــــــا
#طوفان_الاقصی
#غزه
#بیمارستان_المعمدانی
@almohanaa
@chador_namaze_madaram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چالش سلام یا مهدی در تیک تاک
. خدا اگر بخواهد این روژهای تلخ قدس به شیرینی روز ظهور ختم میشود. غربالهای اخرالزمانی را جدی بگیریم.
#بیمارستان_المعمدانی
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
@almohanaa
14020726 بیمارستان المعمدانی.mp3
8.34M
📣📣📣فوری فوری
🔴در پی فاجعۀ بیمارستان #المعمدانی #غزه
سخنرانی مهم دیگری از حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی منتشر شد.
🔴شنیدن این سخنرانی برای هر کسی که قلبش از فاجعۀ بیمارستان غزه به درد اومده لازمه.
📣همین حالا گوش کنید، تا آخر هم گوش کنید و همین حالا منتشر کنید.
‼️تنگۀ احد عملیات #طوفان_الاقصی فضای رسانه است. با انتشار مطالبی از این دست، نگهبان این تنگه باشید.
#فلسطین
#عباسی_ولدی
@chador_namaze_madaram
✍️میرزا اسماعیل دولابی (ره) :
▫️بعضی سالها میشد که مزرعهی اصلی ما آفت میخورد و تمام محـصولمان از بین میرفت.
▫️یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگـری کاشـته بـودیم، بـه اصـطلاح کنارهکاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمیآوردیـم؛ اما همـهی خـرج سـالمان را همـان کنارهکاری تأمین میکرد و جبران همهی خسارت مزرعهی اصلی را هم مینمود.
▫️خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک #عمـل_مـستحب، هـر چنـد هـم کـه کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگـذارد، مثـل دسـتگیـری از یـک خانوادهی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کنارهکاری باعث نجات انسان شود.
📚مصباحالهدی، ص ۲۳۲
@chador_namaze_madaram
ولادت حضرت شاه عبدالعظیم حسنی علیه السلام مبارک🌾☘💖
#حضرت_شاه_عبدالعظیم_حسنی علیه السلام 👑
❇️ با توجه به اتفاقات قبل از ظهور و سرعت گرفتن جنگ های قبل از قیام امام زمان ارواحنا فداه مردم جهان هم خیلی زود باید آمادگی های لازم رو کسب کنند.
🌷 مهم ترین آمادگی برای ظهور، درخواست عاجزانه اکثریت مردم جهان برای ظهور هست تا جایی که از سر درماندگی و استیصال، فرج امام رو فریاد بزنند.
و خونریزیها و جنایات صهیونیست ها داره کاری میکنه با مردم جهان که همگی یک صدا امام زمان رو فریاد بزنند.
🌺 💥 ان شالله که خداوند بر ما منت بذاره و فرج امام زمانمون رو در نزدیک ترین زمان ممکن قرار بده...
دنبال یه متن خوب میگردم برای"مثبتانه"ی امروز...
دنبال یه موضوع جدید!
ولی چیزی به ذهنم نمیاد🤷🏻♀
نت رو باز میکنم و کانالها رو یکی یکی چک میکنم
بعضیا باز شعار
نه غزه نه لبنان سر دادن😒
مطمئنم به جاش برسه ایرانم فدای خودشون میکنن😐
بعضیا ساکتن!
لعنت به هرچی ساکته!🤐
خصوصا از نوع سلبریتیش!😶😑
پارسالاین موقع حنجرههاشون پاره شده بود!😵
😤
میرم کانال بعد:
بیمارستان زیر آواره!
بچه ای که داره میلرزه🥺
مادری که بی تابه🤦🏻♀😕
پدری که دخترشو...🥺
مردی که راضی نمیشه از همسر باردارش برای همیشه خداحافظی کنه😢
بچه ای که چیزی ازش نمونده😭
یکی دیگه چشماشو بسته
داره میلرزه پراز خاک وخاکستره😭😭
برادری که داره برادرشو تلقین میده😔
کی گفته مرد نباید گریه کنه؟
اونجا همه گریه میکنند!
حتی مردها!
منم اینجا گریه میکنم😭😭😭
واقعا غزه کربلاس
حضرت زینب تو کربلا چه دید؟
منم لابه لای این عکسا وفیلما وپیامها میگردم
منم دنبال یک ما رایتُ الّا جمیلا هستم
خدایا قشنگی این عکسا چیه؟😭
آدم چجوری بچه ای رو قطعه قطعه ببینه و دنبال زیبایی بگرده؟
دیگه نمیتونم😭😭
گوشی رو پرت میکنم یه کناری و گریه میکنم..
نه!
وقتی حضرت زهرا تونست
وقتی حضرت زینب تونست
منم باااید بتونم
حضرت زهرا وحضرت زینب-سلام الله علیهما-دیدن ساکت موندن؟
منم لابه لای این عکسا وپیاما میگردم
منم دنبال یک مارایتُ الّا جمیلا میگردم!
یک ما رایت الا جمیلای قشنگ!
یکی پیام داده کاش مادر ها رو بفرستن غزه!
تیک تاک نرم افزار جهانی! پرشده از پرچم فلسطین 🇵🇸
یمن
شیکاگو
ایران...
همه جا شلوغه
عراقیها که رفتن لب مرز!
فلسطین شده نخ تسبیح هممه آدمای آزاده!
فلسطین یک زبان مشترکه
عکسا حرف میزنن!
فلسطین رمزه ظهوره!
قرآن رو باز میکنم:
أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي هُوَ جُندٞ لَّكُمۡ يَنصُرُكُم مِّن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ إِنِ ٱلۡكَٰفِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ
کیست آن کس که او به جاى [خداى] رحمان، برایتان لشگرى باشد که شما را یارى کند؟ کافران جز در [غفلتِ] غرور نیستند!
باید یک بار قرآن رو باترجمه بخونم
یادم باشه خطبه فدکیه رو هم بخونم...
توهم بخون!
توهم بگرد!
توهم نگاه کن!
مارایت الا جمیلا...
#مثبتانه