eitaa logo
『‌ سـٰآحـݪ‌خُـدآ ‌』
443 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
77 فایل
بهـ‌نام‌او !🌱 آدما ازش راضے بودن حالا فقط مونده بود خدآ :) #مَحبوبِ‌من :) از ¹⁴⁰⁰/⁰⁶/¹²خآدِمِـیم✋• کپۍ..؟! باذکࢪصلـواٺ‌؛نوش ِجانت^^!💜 میخوای‌لفت‌بدی؟بده‌ولی‌لطفا‌قبلش‌برای‌فرج‌آقا‌‌دعای فرج‌بخون‌وبرو...💚 https://harfeto.timefriend.net/172478796574
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان فعالیت
بچه ها لطفا زیادمون کنید🙏😔💔💔
🌹دانستنی های حضرت مهدی(عج) 🔵حضرت مهدی(عج) در چند سالگی به امامت منصوب شدند؟ ✅👈 5 سالگی 🔴غیبت صغری امام زمان(عج) چند سال طول کشید؟ ✅👈69سال 🔵غیبت کبری امام زمان(عج)از چه سالی شروع شد؟ ✅👈از سال 329 قمری 🔴اولین نشانه ظهور حضرت مهدی(عج) چیست؟ ✅👈طلوع خورشید از مغرب 🔵نمایندگان امام زمان(عج)در غیبت کبری چه کسانی هستند؟ ✅👈مراجع شیعه که عالم به فقه، روایت و کتاب خدا هستند 🔴هنگامی که حضرت مهدی (عج) به دنیا آمد بر بازوی راستشان چه نوشته بود؟ ✅👈"جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا " 🔵کدام معصوم فرموده :«زمان ظهور مربوط به خداوند است و هرکس آن را معین کند،دروغ گفته است»؟ ✅👈حضرت مهدی(عج) 🔴از جمله مواریث انبیاء(ع) که حضرت می آورند، چیست؟ ✅👈منبر حضرت سلیمان(ع) 🔵امام زمان(عج) در چه روزی ظهور خواهند کرد؟ ✅👈جمعه 🔴حضرت مهدی(عج) از کجا ظهور خواهد کرد؟ ✅👈شهر مکه 🔵اولین آیه ای که حضرت هنگام ظهور تلاوت می فرمایند، کدام آیه است؟ ✅👈" بقیة الله خیر لکم ان کنتم مۆمنین " 🔴محل حکومت ایشان پس از ظهور کدام شهر است؟ ✅👈شهر کوفه 🔵پس از ظهور جایگاه قضاوت و حکمرانی امام زمان (عج) کجاست؟ ✅👈مسجد کوفه 🔴یاران نخستین امام زمان(عج) هنکام ظهور در کجا با ایشان بیعت می کنند؟ ✅👈در خانه خدا بین رکن و مقام 🔵یاران حضرت مهدی(عج) چند نفرند؟ ✅👈313 نفر 🔴هنگام ظهور چه تعداد زن همراه حضرت ولی عصر(عج) هستند؟ ✅👈13 زن 🔵اولین شخصی که در زمان ظهور با آن حضرت بیعت می‌کند، کیست؟ ✅👈جبرئیل(ع) 🔴کدام پیامبر هنگام ظهور با ایشان نماز می گذارند؟ ✅👈حضرت عیسی(ع) 🔵در روایات آمده که برای آن حضرت خانه ای است، نام آن خانه چیست؟ ✅👈بیت الحمد 🔴نام شمشیر آن حضرت چیست؟ ✅👈سیف الله 🔵چه تعداد دعای بزرگ از طرف حضرت مهدی(عج) وارد شده است؟ ✅👈40 دعا 🔴کدام مسجد به دستور خاص حضرت مهدی(عج) بنا شده است؟ ✅👈مسجد مقدس جمکران 🔵در وجود حضرت مهدی(عج) چه ویژگی ای از حضرت نوح(ع) است؟ ✅👈عمر طولانی 🔴بزرگترین عبادت در زمان غیبت کبری چیست؟ ✅👈انتظار فرج امام زمان(عج) 🔵کدام زیارت مربوط به امام زمان(عج) است؟ ✅👈زیارت شریف آل یاسین 🔴دعای مخصوص حضرت ولیعصر(عج) چیست؟ ✅👈دعای عهد 🔵نماز مخصوص امام زمان(عج) چند رکعت است؟ ✅👈 2 رکعت 🔴کدام دعاست که از طرف آن بزرگوار توصیه شده هر روز خوانده شود؟ ✅👈دعای فرج 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلامتی و تعجیل در امر فرج حضرت صاحب الزمان(عج) صلوات بر محمد و آل محمد (ص) •┈┈••••✾•✾•••┈┈
📢دانستنی های قرآن👇 ✍آیا میدانید که … قرآن در 23 سال بر پیامبر نازل شد. ✍آیا میدانید که … بهترین نوشیدنی که در قرآن ذکر شده، شیر می‌باشد. ✍آیا میدانید که … بهترین خوردنی که در قرآن ذکر شده، عسل می‌باشد. ✍آیا میدانید که … در سوره نساء به قوانین ازدواج اشاره شده است. ✍آیا میدانید که … حضرت سلیمان نخستین شخصی بود که «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشت. ✍آیا میدانید که … سوره اخلاص به نسب نامه خداوند معروف است. ✍آیا میدانید که … سوره حمد دو بار بر پیامبر نازل شده، یک‌بار در مکه و یک‌بار در مدینه. ✍آیا میدانید که … پرنده‏ای که در دربار حضرت سلیمان (ع) خدمت می‌کرد، (هدهد) نام داشت. ✍آیا میدانید که … به حیوانی که از طرف خدا وحی شد، زنبور بود. (آیه 68 سوره نحل) ✍آیا میدانید که … صحیفه سجادیه به خواهر قرآن معروف است. ✍آیا میدانید که … رودکی، ناصرخسرو و حافظ شاعرانی بودند که در نوجوانی حافظ کل قرآن بودند. ✍آیا میدانید که … سلمان فارسی اولین شخصی بود که سوره حمد را به زبان فارسی ترجمه کرد. ♥️ ♥️ برای دوستان خودفورواردکنید🙏 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ معرفي مختصر شهيد مدافع حرم ▪️محمدرضا دهقان اميري▪️ ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ تاريخ تولد: ٧٤/١/٢٦ محل تولد: تهران وضعيت تأهل: مجرد فرزند دوم خانواده ي آقاي علي دهقان اميري 🎓دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامي امام صادق عليه السلام 🎓دانشجوي سال سوم فقه و حقوق اسلامي در مدرسه عالي شهيد مطهري ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ اعزام به سوريه در تاريخ: ١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسيجي تكاور شهادت در تاريخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤♦️ محل شهادت: سوريه، حلب محل دفن: امام زاده علي اكبر، چيذر ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ شهيد مورد علاقه: شهيد مدافع حرم، شهيد رسول(محمدحسن) خليلي❣️ ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ صفات بارز اخلاقي:👤 مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ علايق: مراسمات مذهبي به خصوص مراسمات هيأت راية العباس و ريحانة النبي، زيارت كربلا و مشهد مقدس، تفريح و گردش، كوهنوردي، پاركور، ورزش هاي هيجاني، موتور سواري، ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان یه مشکلی واسم پیش اومده بحق امروز که وفات مادر حضرت عباس هست منو دعا کنید سخت به دعاهاتون نیاز دارم 😔
به وقت رمانمون🖤🥀
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت متوجه شدم پدرشوهرم حواسش به هر سه نفر ماست. او شخصیتی جدی و محتاط داشت.همه در خونواده از ایشون حساب میبردند و او با هیچ کس صمیمی نمیشد.من از رفتارهای ایشون در این مدت پی برده بودم که مرضیه خانوم و حاج کمیل رو بیشتر از باقی بچه ها دوست دارند. به اونها سلام کردیم. حاج کمیل سلام گرمی کرد و و پدر شوهرم مثل همیشه با جدیت و ابهت همیشگی جواب سلاممون رو داد.او از دیدن نسیم در کنار ما متعجب بود.نسیم به سبک خودش سلام کرد و رو به حاج کمیل گفت: _عه..آقا دوماد شمایی؟؟ حاج کمیل جا خورد.منتظر بود تا من نسیم رو معرفی کنم ولی من جرات نداشتم اسم نسیم رو بیارم.خود نسیم پیش دستی کرد و گفت: _من دوست خانمتون هستم.اومدم امشب بهش عروسیش رو تبریک بگم. من سرم پایین بود.دستهام یخ کرده و لرزون بودند.حاج کمیل تشکر کرد و سریع خطاب به من گفت: _خوب سادات خانوم بریم؟! نسیم زیر لب خندید.با ناراحتی نگاهش کردم.او آهسته گفت: _چه زود همه چیزت تغییر کرد حتی اسمت. نمیشد جوابش رو بدم.تنها کاری که از دستم برمیومد این بود که به حاج کمیل بگم: _بریم. حاج کمیل از جمع خداحافظی کرد و من اینقدر به هم ریخته بودم که حتی نتونستم از فاطمه درست حسابی جدا بشم. 🍃🌹🍃 سوار ماشین شدیم.گفتم هر آن احتمال داره حاج کمیل درباره ی نسیم ازم سوال بپرسه. او ساکت بود.این شاید بدتر از هرچیز دیگری بود.نگاهش کردم.👀 در صورتش هیچ نشونه ای وجود نداشت فقط به خیابان نگاه میکرد.قرار بود امشب به زیارت حضرت عبدالعظیم بریم.او تا خود حرم یک کلمه هم حرف نزد.ضربان قلبم شدت گرفته بود.بدنم کوره ی آتیش بود.و گوشهام سوت میکشید..داشت کمربندش رو باز میکرد ولی من همونطوری نشسته بودم.اصلا نمیتونستم حرکت کنم.پرسید: _پس چرا نشستید رقیه سادات خانوم؟! نمیخواین پیاده شید؟ چشمم به صحن بود.گفتم: _چرا حرف دلتون رو نمیزنید؟؟چرا ازم سوال نپرسیدید؟ او به حالت اول نشست و آهی کشید. بعد از مکث کوتاهی گفت: _برای اینکه جواب رو میدونستم. با بغض وگله سرم رو سمتش چرخوندم. _جواب چی بود؟؟ دوباره آه کشید! _ایشون همون نسیم خانوم بودند. درسته؟ دوباره چشم دوختم به گنبد.با دلخوری گفتم: _شما فکر میکنید من اونو دعوت کردم بیاد مسجد یا تمایل دارم باهام ارتباط داشته باشه؟؟ او همونطور که یک دستش رو فرمون بود به سمتم چرخید!با تعجب گفت: _این چه حرفیه عزیز دلم؟!!چرا باید چنین فکری درمورد شما کنم؟😊 دوباره آه کشید.😥😍 _من فقط نگران شما هستم.میترسم خدای نکرده… اشکم در اومد.به سمتش چرخیدم و با ناراحتی گفتم: _بله میدونم…حق دارید..میترسید دوباره باهاش رفیق شم از راه به در شم… او ابروهاش بالا رفت و دست زیباش رو مقابل دهانش گذاشت.😟 _عه عه..استغفرالله..سادات خانوم..این چه فرمایشیه؟! شما همیشه برای من مورد اعتمادید.اگر نگرانی ای هست برای حال خودتونه..یعنی همین حالی که الان دارید.دلم نمیخواد استرس داشته باشید. باهاتون از در مسجد تا اینجا حرف نزدم که اضطرابتون بیشتر نشه وفکر نکنید میخوام بازخواستتون کنم. ولی ظاهرا اشتباه کردم… اینو گفت و دوباره آه کشید. دستم رو مقابل صورتم گرفتم و گریه کردم.چرا این قدر می ترسیدم؟چرابی اعتمادشده بودم.حتی به عشق حاج کمیل..اصلا چرا چنین فکری درباره ی او کردم؟! او واقعا اهل پیش داوری نبود. شرمندگیم بیشتر شد.دستم رو گرفت و نوازش کرد.با لحنی بزرگوارانه گفت: _عذر میخوام رقیه سادات خانوم. .عزیزز دل..از من نرنجید.😊 اشکم رو پاک کردم و دستش رو گرفتم. نگاهش کردم..این روزها عجیب دلم میخواست نگاهش کنم.دوست داشتم بچه مون شبیه او بشه.خندید..خندیدم!!! نیشگون آرومی از پشت دستم گرفت و زمزمه کرد:☺️ _بریم سادات خانوم پیش فامیلتون که دیره. داخل زیارتگاه که رفتم گوشه ای کنار ضریح ایستادم و نماز خوندم.اونجا پراز آرامش بود.شاید بهترین زمان برای بازیابی خودم همینجا بود!از فکر نسیم بیرون نمی اومدم. احساسهای چندگانه و مختلفی از رویارویی با نسیم در من ایجاد شده بود که نمیدونستم باید به کدومش اعتماد کنم. از یک طرف نگران مادرش شدم.مادر او جوون بود و در همون چند ملاقاتی که با او داشتم متوجه شده بودم که زن مهربون و خوش قلبیست.واز طرف دیگه با خودم میگفتم چطور نسیم از بیماری او تا این حد متحول شده؟!هرچند همه ی ما تا وقتی نعمتی داریم قدر دانش نیستیم و وقتی میفهمیم نیست یا قراره نباشه اون وقته که پشیمون میشیم وتصمیم میگیریم تغییر کنیم! 🍃🌹🍃 یک ساعتی داخل حرم چرخ زدم. یک روضه خون گوشه ای ازحرم نشسته بود و 🌸روضه ی حضرت زهرا🌸 میخوند. بی اختیار گوشه ای ایستادم و به روضه ش گوش دادم. ادامه دارد… نویسنده: