eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.8هزار دنبال‌کننده
770 عکس
400 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_69 #رمان_آنلایه_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله نرگس رو توی این سن کم شوهر دادید . خوب گوشهامو تی
به قلم مثلا آقایی دست بزن داره و خانم تلاشی برای بهبود این کار نمی کنه... اسم خودشم میزاره خانم بساز بودن و آبرو داری با این کارش هم به خودش ظلم میکنه چون مرتب مورد ضرب و شتم همسرش قرار میگیره که این سکوتش و تن دادن به ظلمی که بهش میشه هم موجب آسیب جسمی میشه براش وهم آسیب روحی ، هم ناخواسته داره به بچه هاش یاد میده که دخترش تو سری خور بشه پسرشم جریح بشه فکر کنه میتونه و حقشه که مثل پدرش رفتار کنه . همسرشم که میبینه خانمش داره تن به این کار میده و اعتراض درستی نمی کنه روز به روز بدتر از دیروزش میشه . یه ضربالمثل هست که میگه تا مظلوم نباشه ظالم نیست خیلی وقتها مظلومین دارن ظالم پروری می کنن . البته این جور خانمها خیلی تقصیر ندارن چون از مادرهاشون یاد گرفتن . خانم باباها زورشون زیاده مامانا که نمی تونن باباها رو بزن نرگس جان مگه صحنه جنگه که درمقابل هم زور آزمایی کنند اتفاقا این خیلی بده که باباها بزنن بعد مادرها هم بزنن پس چیکار کنن خانم. آهان این سوال خوبیه . اولا به خود شوهرش اعتراض کنن و بهش بفهمونن که کارش بد هست اگر موفق نشد از بزرگترهاشون کمک بگیرن . مثل پدر مادر خودش ویا پدر شوهر مادر شوهرش ویا یه بزرگی که تو فامیل هست و همه قبولش دارن کمک بخواد اگر هم دید اینها تاثیری نداره به قانون مراجعه کنه. یعنی هرکاری انجام بده غیر از سکوت من شماره تلفتن همراهم رو بهت دادم اگر یک وقت گاها مسئله پیش اومد و نتونستی حلش کنی یعنی کارهایی که بهت گفتم انجام دادی و درست نشد . به من زنگ. بزن مطمئن باش بهت کمک میکنم. باشه خانم . با دو دستهاش صورت منو گرفت و با انگشهاش صورتم رو نواز داد و با محبت یه خنده مصنوعی کرد نرگس جان برات آرزوی خوش بختی میکنم. خانم شما الکی دارید خودتونو خوشحال نشون میدید. درست میگم؟ خانم جواب سوال منو نداد فقط منو بغل کردو گفت مطیعی تو خیلی باهوشی . همینطور که در آغو شش بودم گفت . همه جا و همیشه هر وقت به کمک احتیاج داشتی روی من حساب کن.در ضمن انگشترتم میای مدرسه دستت ننداز. اگر خانم ناظم ببینه بلای گوشی سرت میاد . چشم خانم **************** در حیاط رو باز کردم رفتم تو خونه مامان ، مامان چرا از تو حیاط داری داد میزنی بیاتو خونه ببینم چی میگی . گوشیمو گرفتی علیک سلام خانم . سلامت چی شد خوردیش ببخشید سلام . گوشیمو از خانم مدیر گرفتی. بله گرفتم مامان بدش نه خیر ، تو باید تنبیه بشی این گوشی یک هفته دست من می مونه . مامان ناصر ساعت شش میاد که بهم یاد بده گوشیمو بده. یه خورده بهم خیره شد . خیلی خوب اول برو لباسهای مدرسه تو در بیار یه آبی به صورتت بزن بیا بهت بدم چشم مامان نرگس تو کمدت یه لباسه امروز برات خریدم اونو بپوش باشه مامان ..... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
که?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_69 #رمان_آنلاین به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) حاج خانم گفت چرا مادر خیلی راه بوده ولی تو بیراهه رفتی _کدوم بی راهه رو، رفتم مامان پدر شوهرم گفت بیاید بریم خونه اینجا بّدِ یه وقت یکی میشنوه احمد رضا از حرف مامانش عصبانی شد، همینطوری که داریم میریم خونشون، آروم که بابا مامانش نشنون، در گوشم زمزمه کرد این مامانم یک کلمه حرف میزنه آتیش میندازه تو جون من، خودشم خونسرد کارش رو میکنه یاد حرف خاله کبری افتادم، بهم گفت، وقتی شوهرت از خونوادش پیش تو داره گلگی میکنه هیچ نظری نده، طرف هیچ کدوم رو نگیر، فقط گوش کن، منم هیچی نگفتم، رسیدیم خونشون، احمد رضا رو به مامانش گفت مامان خانم میشه بگی من کدوم بیراهه رو رفتم _پسرم اونروزی که داداشش گفت نبرش کنگاور، باید گوش میکردی، قلدری اونروزت، امروز کار دستت داد مامان مریم زنمه، مگه داشتم گناه میکردم گاهی وقتها بهتره آدم بعضی از مستحبات رو انجام نده یعنی میگی کار آقا محمود درسته نه کار اون از کار تو هم بدتره، اونم باید اگر واقعا راضی نبود، یه زنگ به ما میزد پدر شوهرم گفت دیگه شده، مقصر پیدا کردن، مشگلی رو حل نمیکنه بله حاجی الان دیگه پیش اومده، دارم میگم برای آینده اش احمد رضا کلافه سرش رو تکون داد، مکثی کرد، رو. کرد به من بیا بریم بالا چشمی گفتم، با احمد رضا پله ها رو گرفتیم رفتیم بالا، همینطوری که دارم میرم، صدای حاج خانم رو شنیدم، گفت میبینی حاج رضا، مریمم لنگه احمد رضاست، نکرد لا اقل یه با اجازه شما به ما بگه _عیبی نداره کم سن و سالن بی تجربه اند رو کردم به احمد رضا ای وااای مامانت ناراحت شد، من نمی دونستم باید ازشون اجازه بگیرم لبخندی زد ولشون کن بی خی خی با تعجب گفتم بی خی خی یعنی چی خنده صدا داری کرد _یعنی بی خیال _آهان، ولی بعدن حتما اجازه میگیرم چه جوری اجازه میگیری، اینطوری انگشت سبابش رو اورد بالا صداش رو نازک کرد، میگی حاج خانم اجازه میدی من به حرف شوهرم گوش کنم هر دو. زدیم زیر خنده... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾