فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارتباط خارق العاده ی شهید برونسی عزیز با حضرت زهرا (س)
@sefareshe_ketabe_khoob
عزیزانی که قصد سفارش بالای #50هزار تومن دارند میتوانند با ثبت سفارش خود از طریق غرفه #سفارش_کتاب_خوب در سایت بازار اجتماعی #باسلام
شامل تخفیف #15هزار تومنی بشن
اطلاعات ببشتر مراجعه به @abai1376 🆔
@sefareshe_ketabe_khoob
کتب #نیمه_پنهان_ماه
شهید همت
شهید برونسی
شهید باکری
شهید دقایقی
شهید زین الدین
📝 ثبت سفارش: @abai1376 🆔
@sefareshe_ketabe_khoob
cheapal.ir فروشگاه چیپ آل
📛 نکته بسیار #مهم در رابطه پیشنهاد ویژه 📌 دوستانی که قصد خرید کتاب #آب_هرگز_نمیمیرد رو دارند عزیز
امروز اخرین مهلت برای بهره مندشدن از تخفیفات ویژه کتاب #آب_هرگز_نمیمیرد و کتب #دفاع_مقدس میباشد
cheapal.ir فروشگاه چیپ آل
برخی از عناوین کتب #دفاع_مقدس @sefareshe_ketabe_khoob
برای اطلاع از قیمت کتب به @abai1376 🆔 مراجعه کنید.
@sefareshe_ketabe_khoob
cheapal.ir فروشگاه چیپ آل
کتاب شهیدان دفاع مقدس و مدافع حرم @sefareshe_ketabe_khoob
برای اطلاع تز قیمت و سفارش به @abai1376 🆔 مراجعه کنید.
🌷 برشهایی از کتاب دلتنگ نباش! (بخش اول)
📙 به انتخاب سرکار خانم زینب عبدفروتن، همسر شهید روحالله قربانی
📝 «زینب عادت داشت، گلهایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر میکرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودنهای روحالله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:« عشقِ من #دلتنگ نباش!»
💰 قیمت با تخفیف: ١٧ تومن
http://eitaa.com/joinchat/1445134353Ca7e589ca0f
معرفی کتاب سقای آب و ادب
سقای آب و ادب در 10 فصل روایت شده است. فصلهای کتاب عبارتند از «عباسِ علی»، «عباسِ امالبنین»، «عباسِ عباس»، «عباسِ سکینه»، «عباسِ مواسات»، «عباسِ زینب»، «عباسِ ادب»، «عباسِ حسین»، «عباسِ فرشتگان» و «عباسِ فاطمه». نویسنده در هر فصل سعی دارد تا قسمتی از شخصیت ابوالفضل (ع) را به نمایش بگذارد. در توصیف هر فصل رفت و آمدهای بسیاری وجود دارد و به صورت سیال اتفاقات داستان روایت میشود. در روایت تمام فصول، شجاعی از مستندات تاریخی برای پیش بردن داستان خود کمک میگیرد.
@sefareshe_ketabe_khoob
با نزدیک شدن به ایام اربعین حسینی
غذای روح
#نذر_کتاب_خوب را فراموش نکنیم.
@sefareshe_ketabe_khoob
cheapal.ir فروشگاه چیپ آل
🌷 برشهایی از کتاب دلتنگ نباش! (بخش اول) 📙 به انتخاب سرکار خانم زینب عبدفروتن، همسر شهید روحالله قر
💰قیمت پشت جلد: ١٩٥٠٠ تومن
💰 قیمت با تخفیف: ١٦٠٠٠ تومن
ثبت سفارش: @abai1376 🆔
@sefareshe_ketabe_khoob
کتاب #خانم_مربی، خاطرات شفاهی معلمی است که ۳۰ سال با #عشق و #ابتکار برای تربیت نسلی مومن و #خلاق تلاش کرده است.
#سعیده_صدیق_زاده؛ راوی کتاب حاضر، روایاتی شیرین از نحوه تعامل خود با دانشآموزانش را در این کتاب شرح داده و #مرضیه_ذاکری این روایات را به رشته تحریر در آورده است.
@sefareshe_ketabe_khoob
cheapal.ir فروشگاه چیپ آل
کتاب #خانم_مربی، خاطرات شفاهی معلمی است که ۳۰ سال با #عشق و #ابتکار برای تربیت نسلی مومن و #خلاق تلا
💰 قیمت پشت جلد: ٣٠ تومن
💰 قیمت با تخفیف: ٢٥ تومن
📝 برای ثبت سفارش به @abai1376 🆔 مراجعه کنید
@sefareshe_ketabe_khoob
💠دوره طلایی مطالعه
من در دوران جوانی زیاد مطالعه میکردم. غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه میکردم و میخواندم هم کتاب تاریخ هم کتاب ادبیات هم کتاب شعر هم کتاب قصه و رمان میخواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم میخواندم. من در دوره نوجوانی و جوانی با بسیاری از دیوانهای شعر آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آنها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم. دفتر کوچکی داشتم که احادیث را در آن یادداشت میکردم. احادیثی را که دیروز یا همین هفتهنگاه کرده باشم یادم نمیماند مگر اینکه یاداوری وجود داشته باشد اما آنهایی را که در آن دوره خواندم کاملا یادم است. شماها واقعا باید دوره نوجوانی و جوانی را قدر بدانید. هرچه امروز مطالعه میکنید برایتان میماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمیشود.
این دوره نوجوانی برای مطالعه کردن و یادگرفتن دوره خیلی خوبی است. واقعا یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست.
من میبینم با اینکه درسهای موجود از لحاظ حجم و محتوا خیلی سنگین نیست اما بعضی از جوانان ما فرصتی برای خودشان نمیبینند که بتوانند مطالعات جنبی بکنند در حالی که به نظر من جوان میتواند هم درس بخواند هم مطالعه کند و هم ورزش کند.
#بخشی_از_کتاب
#من_و_کتاب
#سید_علی_خامنه_ای
@sefareshe_ketabe_khoob
💶 امروز که برای خرید، از خونه رفتی بیرون توی لیست خریدت چه چیزایی بود؟
🍞 نان
🍑 میوه
🛁 شوینده
🍩🍬تنقلات
دیگه چی؟
📖 جای #غذای_روح خالی نیست؟
#کتاب_خوب
@ketabe_khoobe_man
@sefareshe_ketabe_khoob
📚«بی حساب کتاب نذر کنیم»⚫
🔶رهبر معظم انقلاب:
«شما ببینید چقدر احسان می شود! چقدر به ایتام کمک می شود! چقدر پول و جنس و چیزهای دیگر داده می شود! آیا به همین نسبت، کتاب هم داده می شود؟! خیلی کم، خب این را ترویج کنید»
۱۳۷۴/۲/۱۸
#سخن_ولایت
#نذر_کتاب #اربعین
#هر_هیئت_یک_نمایشگاه_کتاب
@sefareshe_ketabe_khoob
📍نقاط مجهز به وای فای در پیاده روی اربعین اعلام شد
🔰فلاح، معاون وزیر ارتباطات و رییس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی لیست نقاطی که در آنها خدمات اینترنت رایگان در مسیر نجف به کربلا را به شرح ذیل اعلام کرد:
🔹موکب حضرت زهرا (نجف، ثوره العشرين، ابتدای مسیر)
🔹مسجد و مقبره الحكيم (نجف، زیر پل ثوره العشرين اول مسير)
🔹عمود ٢٠٢ موكب امام خميني
🔹عمود ٢٨٦ موكب امام رضا
🔹عمود ٣٠٩
🔹عمود ٤٦٠ موكب احباب الزهرا
🔹عمود. ٥٤٨
🔹عمود ٧٠٧ موكب امام رضا
🔹عمود ٨٢٨ موكب صاحب الزمان
🔹عمود ٩٥٣ موكب شهيد الله
🔹عمود ١١٢٠ موكب خدام الحسين
🔹عمود ١٢٢٢
◼️◾️▪️▪️◼️
〰〰💯〰〰
@sefareshe_ketabe_khoob
🔹تشر حجت الاسلام پناهیان :
چهبسا کوتاهیهای ما را در قبال اربعین، فردا به رخ ما بکشند؛ فردای پس از ظهور و فردای قیامت!
🔸 مثلاً بگویند: مگر تو ندیدی که موقع نصرت دین خدا با اربعین بود و میتوانستی اربعین را جهانیتر بکنی؛ چرا در خانه نشستی؟ چرا مرخصی نگرفتی؟ چرا اگر خودت نمیتوانستی بروی، یک یا دو نفر را جای خودت راه نینداختی که بروند؟ درحالیکه رسم بوده حتی امام معصوم، گاهی بهجای خودش، زائر به کربلا میفرستاده است!
🔸 اگر بپرسند: چرا هیچ قدمی برای حسین(ع) بر نداشتی؟ شما چه جوابی دارید؟ اگر اینطور جواب بدهید و بگویید: «خُب بر من که واجب نبود!» به تو خواهند گفت: شب عاشورا هم امامحسین(ع) به همۀ یارانش فرمود که واجب نیست اینجا بمانید، بلند شوید بروید، چرا کسی نرفت؟ چرا اصرار کردند که ما میخواهیم پیشمرگ تو بشویم!
@sefareshe_ketabe_khoob
سلام خدا قوت بر همه ی شما فرهنگ دوستان گرامی.
امیدوارم از همراهی با ما لذت کافی را ببرید.
@sefareshe_ketabe_khoob
شهید مجید قربانخانی متولد ۱۳۶۹ بود، سالها میگذرد و سربازی میرود و پس از آن سفره خانه سنتی راه اندازی میکند و در کنار آن در مغازه پدر در بازار آهن کمک کار پدرش است. در حالیکه او اهل بخشش و کمک به ناتوانان بود، قلیان هم میکشید و یک روز تحت تأثیر دوستانش بخشی از بدنش را خالکوبی میکند.
۲۳ سالگی به توصیه مادر به کربلا میرود و در بین الحرمیناز امام حسین (ع) میخواهد که او را هدایت کند. بعد از بازگشت از کربلا تحولی در درونش به وجود میآید، روزی دوستانش از او میخواهند به هیئت بیاید، مداح شروع به روضه خوانی میکند و از تجاوز داعشیان به حرم زینب (س)میگوید که مجید در همانجا میگوید: «مگر ما مردهایم که به ساحت بی بی زینب اهانت شود.» قلیان را کنار میگذارد و شروع به ورزش میکند و پس از گذشت اتفاقات مختلف به صورت پنهانی در کرج برای دوره آموزشی برای اعزام پذیرفته میشود و پس از چند ماه آموزش، خواب حضرت زینب (س) را میبیند که به او وعده شهادت میدهند.
یکی از همرزمانش درباره آخرین شب حیات شهید مجید قربانخوانی روایت کرده است: «شب آخر جورابهای همرزمانش را میشسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبیروی دستت است. مجید میگوید: «تا فردا این خالکوبی یا خاک میشود و یا اینکه پاک میشود.»
روز موعود فرا میرسد و بدون اطلاع خانواده به سوریه میرود و پس از هفت روز، ۲۳ دی در منطقه «خان طومان»، در پیکار با داعشیان بر اثر اصابت چندین گلوله به پهلویش به شهادت میرسد.
پس از گذشت سه سال، گمنامی شهید در تهران تشییع شد.
#مجید_بربری
@sefareshe_ketabe_khoob
بخشی از کتاب «مجید بربری»
قهوهخانه حاج مسعود
صدای قلقل قلیان به گوش و بوی تنباکوی میوهای به مشام میرسید. روی تختهای دو نفره و سه نفره، کنار هم نشسته، چایی میخوردند و قلیان هم کنارشان بود. گاهی دودی از یک تخت بالا میرفت و چند ثانیه بعد در هوا محو میشد. اینجا برای مجید نا آشنا نبود. بیشتر شب و روزهای جوانیاش را روی همین تختها با دوستانش گذرانده بود. مجید از راه رسید. یک دفتر و خودکار هم در دستش بود. با بیشتر آنهایی که روی تختها نشسته بودند و گپ میزدند، سلام و علیک داشت، گاهی بعضی از آنها حتی برای مجید بلند میشدند و جا برایش باز میکردند. یکی دو نفری هم نی قلیان را به سمت مجید کج میکردند و تعارفی به مجید میزدند.
- آقا مجید، طعم پرتقال، بفرما
+ نه داداش، من چند ماهی میشه که دیگه نمیکشم.
- ای بابا مجید جون بیا یه دم بزن، حالش رو ببر.
+ میگم نمیکشم، تو میگی بیا یه دم بزن.
و بیآنکه پی حرف را بگیرد کنار حاج مسعود رفت. حاج مسعود مداح هیات بود. بیشتر محرمها مجید در هیات حاج مسعود سینه میزد و گاهی میداندار هیات هم میشد. حاج مسعود در دوران بچگیاش به حج مشرف شده بود و از همان روزها حاجی قبل از اسمش مانده بود.
مجید سلام کرد و گفت:
- حاجی بیا کارت دارم.
حاج مسعود از اتاق بیرون آمد و با حوله کوچک دستانش را خشک میکرد.
+ جونم مجید، کاری داری.
- بیا داداش، بیا حاجی جون چهارتا حرف قلمبه سلمبه یاد من بده، من سواد آنچنانی ندارم، میخوام وصیتم را بنویسم.
+ مجید، این دیگه از اون حرفهاست. خودت باید بنویسی، من آخه چی بهت بگم.
بر روی لبه یکی از تختها نشست و شروع به نوشتن کرد. مجید و حاج مسعود با هم زیاد خاطره داشتند. سالهای زیادی بود که با هم بودند. اول هم صنف، بعد هم بچه محل بودنشان آن دو را کنار هم قرار داده بود. مسعود نگاهش کرد و یاد روزی افتاد که بچههای قهوهخانه خبردارشده بودند مجید قرار است به سوریه برود. دهان به دهان این حرف به گوش همه رسیده بود. خیلیها تعجب کرده بودند و میگفتند:
- نه بابا، این سوریه برو نیست. حالا هم میخواد یه اعتباری جمع کنه.
- آخه اصلاً مجید رو سوریه نمیبرن، مگه میشه، مگه داریم.
@sefareshe_ketabe_khoob