cheapal.ir فروشگاه چیپ آل
🌺پیشنهاد ویژه میلاد امیرالمومنین'ع'🌺 📌 تردید ندارم که جوانان با #مطالعه این کتاب از نظر #فکری و #رو
دوستانی قصد خرید دارند و قبل از عید میخان کتاب بدستشون برسه
تا روز یکشنبه سفارش بدهند.
ایدی : @abai1376
هدایت شده از وحید یامین پور
🔺️بسیاری برای آغاز مطالعات جدی فرهنگ و هنر و سیاست سرگردان میشوند. پیشنهاد من همیشه کتابهای سید مرتضی آوینی است. به ترتیب زیر:
۱.توسعه و مبانی تمدن غرب
۲.آغازی بر یک پایان
۳.حلزونهای خانه به دوش
۴.رستاخیز جان
۵.فردایی دیگر
📚
و البته اگر علاقهمند به سینما و رسانه هستید، سهجلد "آینه جادو"
کتابها را از نشر واحه تهیه کنید.
#کتاب_خوب
#شهید_آوینی
🆔️ @yaminpour
هدایت شده از کتاب خوب 📚
📖 پویش "خانواده کتابخوان" برای همه اعضای خانواده یک کتاب خوب پیشنهاد داره و به پاس همراهی شما در این پویش ۸ کمک هزینه سفر زیارتی مشهد مقدس در نظر گرفتیم.
📚برای تهیه این کتاب ها میتونید به غرفه پویش در نمایشگاه بهشت بانو واقع در صحن فاطمی و یا فروشگاه های محصولات فرهنگی زائر در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مراجعه بفرمایید.
منتظر دیدار شما هستیم.
#کتاب_خوب
@ketabe_khoobe_man
هدایت شده از کتاب خوب 📚
در غرفه های #خانواده_کتابخوان ؛ کتابهای مخصوص رده های سنی مختلف رو به همراه جعبه های کادو و یادگاری براتون آماده کردیم تا #عیدی بدید🌺
پس فرصت رو از دست ندید!
📖«چُغُک»، اولین سینمارمان ایرانی
«چُغُک»، رمانی درباره مبارزات مردم مشهد در انقلاب اسلامی و نقش امام خامنه ای در رهبری آن مبارزات است که از زبان نوجوانی روایت می شود که در ایام مبارزات نهضت اسلامی، جای مخصوصی در بین مبارزان درجه یک انقلاب داشته و آیت الله خامنه ای، به او لقب «چغک» داده بودند.
🖋این کتاب، که مخصوص ردۀ سنی نوجوانان است، در سبک سینمارمان نوشته شده است. در این سبک، نیمی از کتاب، از نقاشی هایِ تمام صفحه ای تشکیل شده که پا به پای متن داستان جلو می آیند و خود، مستقلاً، روایتگرِ قسمتی از داستان میشوند.
چغک در گویش مشهدی به معنای گنجشک است.
#کتاب_عیدی_بدهیم
#کتاب_خوب
@ketabe_khoobe_man
هدایت شده از کتاب خوب 📚
کتاب #قصه_دلبری ؛ در جعبه کادوی زیبا به همراه یادگاری؛ آماده هدیه دادن دادن!🎁
در غرفه های #خانواده_کتابخوان واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) منتظر دیدار شماییم.
🖋این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آن هایی که شهید محمدخانی را می شناخته اند؛ چه آن ها که او را نمی شناختند!
📗در واقع این کتاب روایت عاشقانه 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است.
کتاب قصه دلبری، کمتر از یکسال با استقبال مخاطبین در ۱۸۴ صفحه به چاپ هفتم رسید.
این اثر؛ روایتی صریح، امروزی، دقیق و داستانی از زبان همسر شهید است که موجب شده طیف بسیاری از مخاطبان با آن ارتباط ویژهای برقرار کنند و خیلی زود «قصه دلبری» زبان به زبان توصیه شود.
📣 همچنین؛ محور هفتمین دوره پویش بزرگ کتابخوانی "کتاب و زندگی" باجوایز ارزنده، این کتاب است.
#کتاب_خوب
@ketabe_khoobe_man
هدایت شده از کتاب خوب 📚
👨👩👦👦خانوادگی کتاب بخوانید!
📚غرفه ی خانواده کتابخوان تا ۱۴ فروردین ۹۸ با هشت عنوان کتاب برای رده های سنی مختلف ؛ به همراه جعبه های کادو ویژه ی هدیه دادن کتاب؛ پیکسل و تخته شاسی تصاویر شهدا با تخفیف ویژه، آماده پذیرایی شماست.
📍صحن فاطمی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
#کتاب_خوب
@ketabe_khoobe_man
هدایت شده از کتاب خوب📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳وحید یامین پور:
✔عادت به مطالعه و لذت بردن از مطالعه چیزی است که قبل از ورود به عالم کتاب به طور جدی باید کسب کرد.
🔹️اولین راه علاقه مند شدن به کتاب:
خواندن رمان، ادبیات داستانی یا غیر داستانی و کلا مطالعه کتابهای جذاب است.
🔹️دوم:
کتاب باید زندگی آدم را مختل کند؛ باید جاذبه درونی داشته باشد.
🔹️سوم:
کتاب باید انسان را از زندگی درونی خودش جدا کند و به موقعیت های مرزی نزدیک کند. کتابهایی که انسان را به موقعیت های مرزی نزدیک می کند، تجربه های عمیق تری ایجاد می کنند.
📗📘📙
@ketabe_khoob
هدایت شده از کتاب خوب 📚
✍من جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِه
📝خاطره دکتر علی حائری شیرازی(فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔸مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔸در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
🔸یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔸در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔸وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔸در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»...
نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
منبع:
🆔 @snn_ir
#کتاب_خوب
@ketabe_khoobe_man
هدایت شده از کتاب خوب 📚
به مناسبت ۲۹ فروردین سالروز #ولادت_امام_خامنه_ای
📖کتاب چُغُک اولین سینمارمان ایرانی؛ ویژه نوجوانان درغرفه های #کتاب_خوب واقع درمصلی قدس قم با #تخفیف_ویژه عرضه خواهد شد.
نقش محوری مقام معظم رهبری در مبارزات مردم مشهد - دی ماه ۵۷
@ketabe_khoobe_man