دم غروب، میان حضور خسته ی اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را میدید؛
و بوی باغچه را، باد، روی فرش فراغت، نثار حاشیه صاف زندگی میکرد؛
و مثل بادبزن، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد میزد خود را
مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
“چه آسمان تمیزی! “
و امتداد خیابان غربت او را برد.
غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش میآمد...
#سهراب_سپهری
من نوح روزگارم، از گریه غرق توفان
کو همدمی که گویم درد هزار ساله؟
@Cheeese
بیست سؤالی!
نان گران است؟ ما نمیدانیم
نرخِ جان است؟ ما نمیدانیم
گُردهٔ ما برای بعضیها
نردبان است؟ ما نمیدانیم
سهمِ ملّت فقط از این سُفره
استخوان است؟ ما نمیدانیم
در خبر گفت: "میم-الف" دزد است!
چیستان است؟ ما نمیدانیم
گوسفندی که دکترا دارد
نکتهدان است؟ ما نمیدانیم
شهرِ هِرْت است و دزد، همدستِ
پاسبان است؟ ما نمیدانیم
مش حسن از ادارهٔ گاوش
ناتوان است؟ ما نمیدانیم
راهزنها شبیهِ هم هستند
این همان است؟ ما نمیدانیم
هر بلایی که میشود نازل
امتحان است؟ ما نمیدانیم
رُتبهٔ ما از انتها اول
در جهان است؟ ما نمیدانیم
پایِ چیزی به جز منافعِ ما
در میان است؟ ما نمیدانیم
شاعرِ شعرِ فوق بعد از این
در امان است؟ ما نمیدانیم!
#شروین_سلیمانی
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در کفّه ی دو دستم ، امشب دو جام بگذار
ای ساقی سبکدست! سنگِ تمام بگذار!
بر سفرهای که آمد با خون دل فراهم
نان حلال داریم ، آب حرام بگذار!!
🍻 #خدایا_من_کلا_حالیم_نیست 😐