eitaa logo
چه جوری شد سر گرفت ؟
636 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
197 ویدیو
25 فایل
☆ بسمه تعالی ☆ ازدواج آسان ، آگاهانه ، بهنگام عشق پایدار 🌈 ارتباط با ادمین : 🔸🔸🔸🔶 با ما همراه باشید 🔶🔸🔸🔸
مشاهده در ایتا
دانلود
بھ سرم فڪرِ تو و بھ دلم میل تو باشد همھ صبح!💙😌
قبول دارید پنجشنبه ها از خود جمعه هم شیرین ترن 😋😇
صبح پنجشنبه تون بخیر و شادی 🌤🌈
•و أحبتك حُبّ لآ نهایة لَھ• چنآن عاشقٺ شدم کہ پایانـی براےِ آن نیسٺ♥️😍
. . در تاریخ آمدهـ است: آن هنگام کہ محمد↓ از تکذیب قریش و اذیت‌هاےِ ایشان محزون و آزرده مےشد -_- هیچ چیز جز یاد خدیجہ او را مسرور نمےکرد🌱 و هرگاه خدیجہ را مے‌دید ناخودآگاه لبخند مےزد.. :))💚
❇️ آیا میدونستید طبق احادیث بداخلاقی یکی از زوجین باعث کمی رزق میشه ... 🌱☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 📜 🔸ما جا نداشتیم و اتاق ایشان را که کارهای اداریش را انجام میداد، موقتی به ما دادند تا خودشان برگشتند. 🏡تا آن وقت من در مدرسه ای در پاوه مشغول شدم. 🌼بعد آن یکی از عملیات ها بود که ما در مدرسه مان برنامه ای گذاشتیم تا یک از برادرها بیاید درباره ی نحوه ی عملیات، موقعیت ها و شرایط آن برای بچه ها صحبت کند. 👨‍🏫مدیر مدرسه حاج همت را پیشنهاد کرد. 🧕 من چون با او مسئله داشتم، مصر بودم به جای او فرماندار پاوه بیاید. ☎️یک ساعت به شروع برنامه تلفن زدند که آقای فرماندار حالشان بد است، نمی توانند بیایند. 📞 مدیر مدرسه هم حاجی را که تازه از حج آمده بود و فرمانده سپاه منطقه بود، خبر کرد. 📚من برای اینکه با ایشان برخورد پیدا نکنم، رفتم کتابخانه ی مدرسه که یک زیر زمین بود. 👴 پیرمرد سرایدار در زیر زمین را باز کرد و گفت :« آقای مدیر گفتن بیاید ، الان برادر همت می‌خوان بیان شماهم دفتر باشید .»... 🚪 تقه ای به در دفتر زد و در را باز کرد تا بگوید : «من کار دارم نمیتونم بیام » 👀اما قبل از آنکه حرفی بزند چشمش افتاد به همت . ناخودآگاه چادرش را جلوتر کشید . اول فکر کرد اشتباه گرفته چقدر تغییر کرده . 👤همت بلند شد و گفت :« خوش اومدید . خوب کردید دوباره تشریف آوردید پاوه .» ... @chejorishod
•|برایش شعر گفتم تا رقیبم پیشِ شاعرها؛ بگوید: عاشقش‌اوراهنرمندانه‌می‌خواهد!☘🌈‌‌|•
به چه مانند کنم در همه آفاق تو را ...؟! 🤔🧡 🌱☕️
اصلا آدم عاقل نمی تونست بپذیره ... 🤯 📚 👌 @chejorishod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا