eitaa logo
چشمه جاری
522 دنبال‌کننده
724 عکس
143 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 مظلوم تر از جواد بغداد نداشت 🖤 آن مظهر داد تاب بیداد نداشت 🖤 می خواست که فریاد کند تشنه لبم 🖤 از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت ▪️ شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام تسلیت باد.
❌👈 شرايط ذبح ‏ 🔶 وقتى كه مى‏ خواهند گوسفندى را ذبح كنند، بايد شرايطى فراهم باشد: بايد رو به قبله باشد. وسيله‏ ى بريدن آهن باشد. ذابح بايد مسلم باشد. و به نام حق كشته شود. براى حق و در راه حق كشته شود، نه در راه بت‏ها و هواها و هوس‏ها. 🔶 ما در اين هستى يا صبر مى‏ كنيم تا بميريم و مى‏ گذاريم گذشت زمانه خاكمان كند و يا اگر بنا شد از خودمان بهره بگيريم، قبله ‏اى نداريم. 🔶 جهت‏ هاى ما و قبله‏ هاى ما، ما را مردار مى‏ كنند؛ قبله ‏هايى كه ما خودمان را در آن راه ذبح كرديم و عمرى را از دست داديم، يا ثروت‏ها بوده و يا قدرت‏ها و شهرت‏ها و يا فرزندها. خودمان را براى آنها فدا كرده‏ ايم. 🔶 و خودمان را براى آنها مردار كرده ‏ايم و آنها هم ما را به هيچ هم نگرفته‏ اند. و ما هم جز حسرت چيزى به دل نگرفتيم. و با آن همه ضربه‏ اى كه مى ‏خورديم، بيدار نشديم. 🔶 آنهايى كه بناى ذبح خودشان را دارند و بناست ذبيح شوند، بايد ذبيح اللَّه باشند. اين است كه اسماعيل‏ هايى كه ذبيح حقند، پايدار باقى مى ‏مانند. 🔶 كسى كه ذبيح او نباشد و با دست ابراهيمى كشته نشود و در هنگام كشتنش تمام رگ‏ها را قطع نكند و تمام پيوندها را نبرد، مردار است. ذبيح نيست؛ جيفه است. مرده است. حياتى ندارد. 📚 حقیقت حج، ص ۱۱۷ 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 حيات انسانى ‏ 🔷 ما بايد در فاصله‏ ى تولد و مرگمان، حياتى را به دست بياوريم. و بعد از اين، نگذاريم كه زندگى در چاله‏ ى مرگ بيفتد و طعمه ‏ى لاشخورها شود. بعد از اينكه به حيات رسيديم، خودمان را ذبح كنيم. 🔷 تمام درس‏ها در همين يك جمله خلاصه مى‏شود. تمام حركت‏هاى پر زير و بم، در همين يك مسأله خوابيده است. يكى از بزرگان كه به او گفته بودند به من درسى بده، گفته بود به تو درسى مى‏ دهم كه اگر تو، همه ‏اش را در كتابى جمع كنى، كتاب‏ها آن را نمى‏ تواند در خود بگيرند و اگر بخواهى خلاصه ‏اش كنى پشت يك ناخن مى ‏توانى بنويسى. 🔷 آنچه كه در همه كتاب‏ها هست اگر در يك خط خلاصه بشود و آن خط در دو كلمه خلاصه شود و آن كلمه را بتوان در پشت ناخن نوشت، چيزى نيست جز «ذبحُ النفس». 🔷 ذبح شرعى يك چيز هنگامى صورت مى‏ گيرد كه از مرده ‏ى چيزى بخواهيم بهره‏ بردارى كنيم. بخواهيم زندگى او را با بهره‏ هاى بعدى مرتبط كنيم. از مردار شدن او جلوگيرى كنيم. 🔷 ذبح نَفس، از بين بردن و هدر كردن نفس نيست. ذبح نفس، معنى ‏اش اين نيست كه انسان خودش را ول كند. تن را رها كند و بهره ‏ها را رها كند. نه، مهم اين است كه بهره ‏ها را تزكيه كند، پاك كند. 🔷 و اين پاكى و تزكيه، هنگامى تحقق پيدا مى‏ كند كه ذبيح رو به قبله باشد و حربه ‏ى ذبح آهن باشد و تمام رگ‏ها قطع شده باشد. ذابح مسلم باشد و اين قطع شدن‏ها با ياد حق باشد. 📚 حقیقت حج، ص ۱۱۸ 🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مى‌رساند. 🔶 مى‌گفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مى‌گيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مى‌شود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مى‌برد. مى‌گفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مى‌شتافت. 🔶 در نهايت هم در همين راه و زيارت حضرتش با وقوع سانحه ‏اى در سحرگاه ۲۲ تيرماه 1378 جام حق را سركشيد و به لقاء و ديدار دوست شتافت و روح بلند و آسمانيش از زمين رخت بر بست كه او گمنام در زمين و مشهور در آسمان بود. 🖤 ۲۲ تیر ماه، سالروز رحلت استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه گرامی باد. 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 اين دو سؤال مطرح است؛ چگونه حيات پيدا كنيم و زنده شويم؟ و چگونه از زندگى‏ ها و مرگمان بهره‏ مند شويم؟ ✅ زندگى ‏اى كه زمانه مى‏ گيرد و زمين مى ‏پوساندش، اين زندگى را ذبح كنيم تا مردار نشويم. و اين اصلى ‏ترين مسأله است براى كسانى كه يافته‏ اند و فكر كرده ‏اند كه بى‏ ريشه خشك مى‏ شوند و با ركود مى‏ ميرند. ✅ ما تا حياتى به دست نياورده ‏ايم و ريشه ‏هايى پيدا نكرده ‏ايم تا از خاك‏ها نيرو بگيريم و ريشه بدوانيم و از بارش‏ها رويش پيدا كنيم، يا بى ‏ريشه‏ ايم و يا هنگامى كه ريشه پيدا مى‏ كنيم و رشد مى ‏كنيم و حيات پيدا مى‏ كنيم، باز ذبيح‏ نمى ‏شويم. مرداريم. و اگر ذبح شويم با شرايط ذبح همراه نيستيم و باز هم مرداريم. تازه اگر از ما بخواهند بهره ‏بردارى كنند و ما را نگهدارى كنند، گوشت يخ زده ‏ايم و به كارى و به جايى نمى ‏آييم. ✅ اين دو سؤال است كه هر كس كه يافت در ركود مى‏ گندد و بى‏ ريشه مى ‏خشكد، مجبور است به اين دو سؤال فكر كند كه چه كند تا بتواند از اين گنديدن و مردار شدن نجات پيدا كند. و چه كند كه تا قبل از اين مرحله، به حيات دست پيدا كند؟ ✅ آن هم نه حياتى كه فقط در حدّ نفس كشيدن باشد؛ چه بسا كسانى كه با نفس كشيدن‏شان مرده‏ اند. آنهايى كه مرده ‏ها را انتخاب كرده ‏اند، حتى هنگامى كه نفس مى ‏كشند، مرده ‏اند. و آدم‏هايى كه زنده‏ ها را انتخاب كرده‏اند، حتّى با مرگشان زنده ‏اند؛ كه انسان، در انتخابش زنده است. ✅ حيات انسانى ما وابسته به انتخاب ماست؛ گرچه ما رشد و نمو سلول‏ها را داشته باشيم و از احساس و عاطفه و غريزه برخوردار باشيم اما اين حيات انسانى ما نيست. اين زندگى و جانى است كه هر بزغاله ‏اى دارد و هر سگى بارش را به دوش مى‏ كشد. ✅ اين جانى نيست كه ارزش داشته باشد. جان و حيات انسان در انتخاب اوست. آنهايى كه مرده ‏ها را انتخاب كرده ‏اند، مرده ‏اند هر چند نفس بكشند. حقیقت حج، ص ۱۱۹ 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 حيات دل ‏ ✅ مرحله‏ ى ديگرى از حيات، حيات قلب و دل انسان است. اين حيات در برخوردها و ديدارها به وجود مى ‏آيد. «تَزاوَرُوا فَانَّ فی زِيارَتِكُمْ احْياءاً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحادِيثِنا». ✅ در برخوردهاست كه جرقه‏ ها سر مى ‏گيرد و با اين نور است كه دل‏ها راه زندگى خودشان را پيدا مى‏ كنند و به حيات مى‏ رسند. با شناخت‏هاست كه مغزها و فكرها به حيات مى ‏رسند و با يقين است كه عقل براى سنجش، راهى را پيدا مى‏ كند. و با وسعت‏هاست كه روح به حيات مى ‏رسد. ✅ و در قرب اوست كه انسان به مراحل بالاتر و حيات‏هاى متعالى‏ترى دست پيدا مى‏ كند. «أِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه». كسانى كه دل‏ها را و مغزها و قلب‏ها و عقل‏ها را و روح‏ها را به مرگ نمى ‏توانند برسانند، بايد بدانند كه؛ زمينى كه بدن انسان را از بين مى ‏برد و تبديل مى‏ كند و تلّى از خاك از آن به جاى مى‏ گذارد، دل او را نمى‏گيرد؛ چون خدا بين انسان و دلش فاصل و حائل است. ✅ و آن حيات دل، چيزى نيست كه حتى با مرگ از بين برود. «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛ آنهايى كه زنده را انتخاب كرده ‏اند، حتى اگر بميرند، زنده هستند. «أَحْياءٌ» زنده هستند. حيات دارند. «عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». ✅ چرا حيات دارند؟ چون آنها ذبح شده ‏اند و مردار نيستند. گوسفند وقتى ذبح مى ‏شود درست است كه خونش را از دست مى‏ دهد، ولى حياتى پيدا مى‏ كند و در جزء عالى‏ ترى، در مجموعه‏ ى بدن متعالى‏ ترى راه پيدا مى‏ كند. ✅ انسان با آن گسستن از غير حق، به روح مى‏ رسد و با ديدارها، دل زندگى پيدا مى‏ كند. دل مردگى ‏هايش از بين مى ‏رود و با شناخت و يقين، حيات برترى پيدا مى ‏كند. و اين حيات، حياتى است كه حتى با مرگ از بين نمى ‏رود و دوام دارد. حقیقت حج، ص ۱۲۴ 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 مراحل حيات انسانى ✅👈 مرحله اول ‏ 🔷 بايد از اين گفت و گو كرد كه چگونه ذبح كنيم. چگونه قبله ‏ها را پيدا كنيم. چگونه جهت‏ گيرى‏ ها را مرتفع كنيم و بالاتر ببريم. 🔷 چگونه از قبله‏ ى قدرت، ثروت، شهرت، رياست، اعتبارها و عنوان‏ها، هواها و هوس‏ها و جلوه‏ ها، هواهاى دل، حرف‏هاى خلق و جلوه ‏هاى دنيا آزاد شويم؟ 🔷 چگونه از قبله ‏هاى زر و زور و تزوير آزاد شويم؟ نباشيم از آنهايى كه مى‏ گويند: «نسائهم قبلتهم»؛ همسرانشان قبله‏ شان هستند. رو به آن جهت دارند. در آن راه ذبح و مردار شده ‏اند و از استفاده مانده ‏اند. 🔷 مرحله‏ ى اول، پيدا كردن قبله‏ ها و جهت‏ گيرى ‏هاست. تا انسان قبله ‏اش را نيابد نمى ‏تواند گوسفند بُكُشد. رو به چه كسى بياوريم؟ زندگى و مرگ ما و حركت و سكون ما براى چه كسى باشد كه كاسته نشويم، افزوده بشويم. 🔷 كسانى كه زندگيشان از زندگى عادى بالاتر آمده و به حياتى كه محمّد و آل محمّد دست يافته بوده ‏اند، دست يافته. و آن حيات را تقاضا كرد كه؛ «اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتِی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».» 🔷 زندگى و مرگشان در اين حد و در اين اوج قرار گرفته باشد؛ كه زندگى آنها در اوج است. جهت‏ گيرى شده و قبله دارد. و قبله‏ اش كعبه است. و قبله‏ اش اللَّه است. «إنَّ صَلاتِى وَ نُسُكِى وَمَحْياىَ وَ مَماتِى للَّهِ رَبِّ الْعالَمين». 📚 حقیقت حج، ص ۱۲۵ 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 مرحله دوم 🔶 در مرحله ‏ى بعد، مسلم باشد. انسان به حد تسليم رسيده باشد. ابراهيم باشد كه اسماعليش را ذبح مى‏ كند. كسى كه مسلم نيست، هر چند ذبح كند و رو به قبله هم ذبح كند، اثرى ندارد. 🔶 كسى كه رو به قبله هست، ولى تسليم نيست، ابراهيم نيست؛ از ذبحش بهره ‏اى نمى‏گيرد. حتى اگر ابراهيم براى حق نگويد و با علامت او ذبحش را علامت نزند و آن مارك را بر روى آن گوشت نكوبد، خريدار ندارد. 🔶 بسم اللَّه مى ‏خواهد. بسم اللَّه؛ يعنى به آن علامت و به آن اسم خودم را علامت گذارى مى ‏كنم. «اتَوَسَّمُ بِبِسْمِ اللَّهِ»؛ من مارك او را بر خود بزنم. چرا؟ 🔶 چون او رحمان است، مى‏ دهد. ديگران مى‏ گيرند؛ دهنده نيستند، رحمان نيستند، بلكه گيرنده ‏اند. بت‏هاى ديگرى كه من مى‏ خواهم براى آنها باشم و قبله‏ هاى ديگرى كه مى‏ خواهم رو به آنها بياورم، به من نمى‏ دهند. رحمان نيستند. اخّاذ هستند. از من مى‏ گيرند. 🔶 خدا با رحمتش، پرورش دهنده و رب است. دوستى خاله خرسه نيست كه‏ از من كم كند. رحمان و رحيم است. رب است. پرورش مى ‏دهد، آن هم نه در يك محدوده و نه يك نفر را، كه رب العالمين است. همه را پرورش مى‏ دهد و همه را براى مجموعه‏ ى راه پرورش می دهد. 📚 حقیقت حج، ص ۱۲۶ 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ كسانى كه خودشان، رو به خودشان ذبح مى‏ شوند و كسانى كه خودشان را رو به قبله خودشان ذبح مى‏ كنند، باز هم مردارند. هر چه فكر كنند، چاره ‏اى جز اين ندارند كه بروند و گوشه بگيرند تا حياتى بيابند و حركت كنند، وگرنه ركودها گند آنها را بالا مى ‏آورند و مردار مى‏ شوند. ✅ درس اول همين است كه پيش از آن كه بميريم، پيش از اين كه مردار شويم، به حيات برسيم. پيش از آن كه بميريم ذبيح شويم؛ كه اسماعيل ذبيح، نمرده است؛ چون رگ‏هايى كه در انسان بريده مى‏ شود، غير از رگ‏هايى است كه در ديگران بريده می ‏شود. ✅رگ‏هاى چهار گانه كه در انسان هست و بايد بريده شود:هواهاى دل و حرف‏هاى خلق و جلوه ‏هاى دنيا و وسوسه‏ هاى شيطان است. ✅ كسى كه رگ‏هاى چهار گانه را قطع كرد، قبل از اين كه حتى سر از تنش جدا شود، ذبيح است. چقدر هماهنگى است بين ذبح و ذابح و بريدن رگ‏هاى چهار گانه، كه تا اينها بريده نشود، شرك هست. و تا شخص مشرك است، ذبيح نيست. مردار است. به همان نسبت مرده است. به همان نسبت از دست رفته است. 📚 حقیقت حج، ص ۱۳۰ 🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 ابراهيم نمى‏ گذاشت حتى اسماعيلش مردار شود. نه تنها خودش را ذبح كرده و خودش، رو به او آورده و از هر چه غير اوست بريده، حتى اسماعيلش را هم ذبح كرده. «إِنّى أَرى‏ في الْمَنامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ»؛ من مى‏ بينم كه مأمورم تا تو را ذبح كنم. نگذارم تا تو بگندى. 🔷 تو اين هستى كه با سُم اسبى، آوار ديوارى، يا يك تصادف سطحى، تو را به مرگ مى ‏رساند و نابودت مى ‏كند، من باشم كه به تو حيات بدهم. «فَانْظُرْ مَا ذا تَرى‏»؛ نگاه كن، ببين رأى تو چيست؟ چه مى‏ توانى تصميم بگيرى. 🔷 «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرْ»؛ آنچه كه تو به آن مأمورى انجام بده؛ چون مأموريت تو، نجات من است. «سَتَجِدُنِى إْن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرينَ»؛ مى ‏يابى كه من در اين ذبح، نه عاجز، كه صابر هستم. 🔷 كسى كه فهميده كيست و به خودش علاقه دارد. و به هستى خودش اعتقاد دارد و خودش را دوست دارد، بايد به خودش بها بدهد. هستى‏ اش را ادامه بدهد. 🔷 و بداند آنچه كه پيش ما مى ‏ماند، آن نفس و آن دوستى و دشمنى كه به خاطر خودمان است، آنچه كه رگ‏هايش به ما وصل است، مردار است. فانى است؛ «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ»؛ آنچه كه پيش ما بماند، همه ‏اش خاك شده است. 🔷 «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ و آنچه كه به او رسيده، باقى مى ‏ماند. «كُلُّ شَي‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»؛ هر چيزى هلاك است، مگر آنچه كه براى او و به خاطر او و در وجه و در جهت اوست. 📚 حقیقت حج، ص ۱۳۶ 🆔👉 @cheshmeyejarie
🎁 تخفیف ویژه ‌ ◼️ به مناسبت بیست و دومین سالگرد رحلت استاد علی صفایی رحمة الله علیه کلیه آثار استاد با ۲۰٪ تخفیف عرضه می شود. 🗓 برای بهره‌مندی از تخفیف ویژه از ۲۳ تیر الی ۱ مرداد به سایت انتشارات مراجعه نمایید.👇🏻 🌐 www.einsad.ir 🚛 ارسال توسط پست به سراسر کشور 🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 اگر ما همراه هجده ‏هزار يار نماز بگذاريم و پس از نماز، حتّى آشنايى در شهرهاى غريب دعوت، نداشته ‏باشيم و در ميان جفا و حماقت و جنايت و خيانت گرفتار شده ‏باشيم، چه حالى خواهيم داشت و با مشكلات چه خواهيم كرد. 🔷 مسلم به ما آموخت كه با هدفى در سطح حكومت علوى و حسينى، و با تنها ماندن در چنگال دشمن، و ناكامى در مأموريت و شكست در ارزيابى، مى ‏توان شبى روشن و آرام و قلبى مطمئن و محكم و ضربه ‏هايى كمرشكن داشت، تا آن‏جا كه نيروهاى محدود دشمن نتوانند از نزديك برخورد كنند و جز سنگ و آتش و خستگى و تنهايى مسلم، پناهى نداشته باشند. 🔷 من از كودكى هر وقت كه داستان مسلم را شنيده‏ ام، سر و گردن گرفته ‏ام و سينه‏ ام از عزت مسلم پر از رفعت و مناعت گرديده. آدمى و اين‏قدر محكم و سرافراز⁉️ 🔷 راستى‏ كه تو در كدام آسمان ريشه دارى كه اين‏قدر سرفرازى؟! اين استقامت بدون اين ريشه‏ هاى محكم ممكن نيست. 🔷 ابن ‏زياد هنگامى‏ كه در شرايطى مناسب‏ تر از شرايط مسلم بود و فقط از شام بريده شده بود، نتوانست در برابر گروه‏هاى پراكنده ‏ى توّابين دوام بياورد، فرار كرد و به خانه‏ ى مسعود رفت و لباس خانواده‏ ى او را پوشيد و امان خواست. 🔷 و حتى روزى را در برابر دشمن دوام نياورد و حتى شمشيرى نكشيد. چون اين‏ها مردان مكر و سياست و فريب بودند و همچون عمروعاص در هنگام گرفتارى از عورت خود سپر مى ‏ساختند و ذلّت را مى ‏پوشيدند و خود را ملامت نمى‏ كردند. 📚 وارثان عاشورا، ص ۲۶۶ 🆔👉 @cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈استاد صفایی رحمة الله علیه: لااقل از عرفه بهره داشته باشیم‼️ 🆔👉 @cheshmeyejarie
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه: خدای ابراهیم نمی خواهد اسماعیل ها کشته شوند، می خواهد ابراهیم ها آزاد شوند. 📚 حقیقت حج، ص ۱۲۹ 💐🌷 عید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک. 🆔👉 @cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 تو براى محدوده هفتاد سال نيستى، تا فقط براى همين محدوده حاكم بخواهى! اين‏جاست كه حكومت و حاكم تو، معيارهاى انتخابش متفاوت مى‏ شوند. 🔶 لذا حكومت تو براى هفتاد سال نيست و با هدف پاسدارى يا پرستارى، آموزش يا بهداشت هم نمى ‏تواند باشد. تو حكومتى را مى‏ خواهى كه به تو بينش‏ بدهد. و حاكمى را مى‏ خواهى كه به تمامى راه تو واقف‏ باشد و از تمامى‏ جاذبه ‏ها فارغ. 🔶آگاهى و آزادى‏، تركيبى است كه‏ عصمت‏ را به وجود مى ‏آورد. يعنى تو حاكمى را مى ‏خواهى كه اين عصمت را داشته باشد. با اين ديد است كه تو به حضرت على علیه السلام گره مى‏ خورى. 🔶 چون اساس‏ نگاه شيعى‏ به قضيّه هم، از همين‏ جا اتّخاذ و انتخاب مى ‏شود، كه من‏ ولىّ و حاكمى‏ را مى‏ خواهم كه نه تنها مرا در دنيا و در اين جامعه و در اين جهان، بلكه تا حضور خدا ببرد؛ يعنى براى تمام عوالم، جلودار من باشد. 🔶 و هدف حكومت‏ هم، حتى در حدّ رفاه و امن نيست. حتى در حدّ آزادى و عدالت و عرفان هم نيست، كه چيزى بالاتر از اين‏هاست. رشد است كه؛ «أرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدَاً»، «انَّا سَمِعْنَا قُرْآنَاً عَجَبَاً يَهْدِى الَى‏ الرُّشْدِ». 🔶 هدف، حتى تكامل نيست؛ چون كه رشد با كمال فرق دارد. تكامل اين است كه نيروهايى در تو شكل بگيرد، اما رشد اين است كه اين نيروى شكل گرفته، در راه و در جهت هدفى و در سمت و سوى هدفى بالاتر به كار گرفته بشود. 🔶 كمال، با شكوفايى نيروهاست ولى رشد، جهت بهتر دادن به اين نيروهاست؛ يعنى اين‏ها را در راه بهترى خرج كردن است؛ آهن‏ها مى‏ شوند وسيله و اين وسيله وقتى كه كامل شد، مى‏ شود ماشين و هلى‏كوپتر و چه و ... حالا تو با آن چه مى ‏كنى؟ و در چه جهتى بهره مى ‏گيرى؟! 🔶 رشد و خسر، دو بُعد تكامل آدمى هستند. و تو حاكمى را مى‏ خواهى كه‏ تا اين مقطع تو را پيش ببرد؛ چون هدفت بالاتر آمده است. معيار اين حكومت هم، آزادى و آگاهى‏ است؛ آزادى از تمامى جاذبه ‏ها و آگاهى به تمامى راه، كه به اين در زبان شيعه‏ عصمت‏ مى ‏گوييم. 🔶 پس معيار انتخاب هم عصمت است. و همان‏طور كه رسول را با اين معيار انتخاب مى‏ كنيم، امام على علیه السلام را هم همان‏گونه انتخاب مى‏ كنيم. هر يك از حكّام بعد از آنها را هم با همان معيار انتخاب مى ‏كنيم. 🔶 به عنوان وراثت و اين كه آن‏ها از تبار فلان هستند، به اين چيزها نيست؛ چون ما مى ‏بينم كه حضرت على علیه السلام هم چند فرزند داشت و هر كدام از ائمه هم چند فرزند داشتند، ولى اين طور نبود كه به فرزندان آن‏ها برسد! به كسى مى‏ رسد كه آن لياقت‏ها و آن وقوف و آگاهى را دارد، آن آزادى را دارد، آن توانايى‏ ها را دارد. 📚 فوز سالک، ص 250 کانال:👈 چشمه جاری
✅ تعبيرى است از حضرت فاطمه سلام الله علیها در مورد رسول خدا كه مى ‏فرمايند: «انّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الارْضِ وابِلَها»؛ مثل اين كه زمين بارش بى‏ امانش را از دست داده باشد، تا چنين افتقار و از دست دادنى را احساس نكنيم، به ولايت ولى نخواهيم رسيد. ✅ نكته‏ ى اساسى در مساله ‏ى ولايت و وحى و توحيد همين نكته است. بحث از اثبات خدا و رسول و نبى و ولى نيست كه صحبت از اضطرار به ولى و احتياج به خداست. ✅ من نياز به رسول و وصى او دارم. اگر فرضم بر اين باشد كه در اين زندگى با اين شرائط موجود، مى ‏توانم مسائل را خودم حل و فصل كنم ديگر به خدا چه نيازى دارم⁉️ ✅ بر فرض هم كه‏ خدا باشد به رسول او چه احتياجى دارم؟! به ولىّ او چه احتياجى؟! اما وقتى اين معنا در انسان شكل مى‏ گيرد كه هم وجودش محدود است و هم امكاناتش ناتمام و ناقص هستند و حتى علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفانش كفاف او را نمى ‏دهند. ✅ اينجاست كه خدا و رسول و ولى ضرورت پيدا مى‏ كنند و اضطرار به آنها مطرح مى ‏شود. و با اين معنا از اضطرار و احتياج، مسأله شكل جديدى به خود مى ‏گيرد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۲۶ 🆔 کانال: چشمه جاری
🔷 حقيقت ولايت در اولويت ولى و رسول نسبت به من است. و اين بر اساس تعبيرى از حضرت رسول است كه در غدير مطرح مى ‏كنند؛ كه: «أَلَسْتُ اوْلى‏ بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ». اين اساس ولايت است؛ يعنى رسول و وصى از من به من سزاوارترند. 🔷 چرا؟ چون هم از من به من نزديك‏تر و هم مهربان‏تر و هم آگاه‏ترند. و اينجاست كه تو رسول و وصى را انتخاب مى‏ كنى. اين معناى از ولايت، نه با نفى تو همراه است و نه با هويت و انسانيت تو در تعارض؛ چون با انتخاب تو همراه بوده است. 🔷 چرا؟ چون به آگاهى بيشتر، به رحمت واسعه‏ ى حق و محبت و عنايت و بينه‏ ى روشن او دست يافته ‏اى. حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه، آن جا كه از حقوق ولايت مى‏ گويند، نكته ‏ى خيلى لطيفى دارند كه به دست مى‏ آيد حق ولايت زمنيه ‏هايى دارد. 🔷 اين زمينه‏ ها آگاهى است. آزادى است و رحمت واسعه و محبّت ولى است. كسى كه آگاهى به تمامى راه ندارد، و آزادى از تمامى تعلق‏ها ندارد، و اين محبت و رحمت واسعه را به انسان‏ها ندارد، كه از آن‏ها به آن‏ها نزديك‏تر باشد و آن‏ها را بيش از خودشان دوست داشته باشد، ولى نخواهد بود و ولايتى را بر انسان نخواهد داشت. 🔷 با اين معناى از ولايت و با توجه به محدوديت امكانات آدمى؛ چه در حوزه‏ ى علم و تجربه‏ اش و چه در حوزه ‏ى عقل و فلسفه‏ اش و چه در حوزه ‏ى قلب و عرفانش و با توجه به محدوديت وجودى اوست كه خدا و رسول و وصى او ضرورت پيدا مى‏ كنند و انسان، محتاج و مفتقر به خدا و مضطر به رسول و ولى او خواهد بود و دنبال آن‏هاست و از آنها مى‏ خواهد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۲۷ 🆔 کانال:👈 چشمه جاری
✅ تو براى محدوده هفتاد سال نيستى، تا فقط براى همين محدوده حاكم بخواهى! اين‏ جاست كه حكومت و حاكم تو، معيارهاى انتخابش متفاوت مى ‏شوند. ✅ لذا حكومت تو براى هفتاد سال نيست و با هدف پاسدارى يا پرستارى، آموزش يا بهداشت هم نمى ‏تواند باشد. ✅ تو حكومتى را مى‏ خواهى كه به تو بينش‏ بدهد. و حاكمى را مى‏ خواهى كه به تمامى راه تو واقف‏ باشد و از تمامى‏ جاذبه‏ ها فارغ. ✅ آگاهى و آزادى‏، تركيبى است كه‏ عصمت‏ را به وجود مى ‏آورد. يعنى تو حاكمى را مى‏ خواهى كه اين عصمت را داشته باشد. با اين ديد است كه تو به حضرت على علیه السلام گره مى ‏خورى. 📚 فوز سالک، ص 245 🆔 کانال:👈 چشمه جاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 همان طور كه من وقتى مى‏ يابم كه فلان مكانيك آگاهى و دلسوزى دارد، تمام اجزاء ماشين را تحت اختيار او مى ‏گذارم و تمام مسايل را از او مى ‏پرسم و از او مى‏ گيرم. 🔷 آنها كه ولايت را قبول كردند، آنهايى هستند كه يافتند ماشين پيچيده‏ ى وجود آنها را امام و ولى بهتر از خود آنها رهبرى مى‏ كند و در اين راه شلوغ هستى كه اعمال و افكار انسان غوغايى بپا كرده، او بهتر انسان را به مقصد مى‏ رساند و نجات مى ‏دهد. 🔷 توضيح ولايت و سرسپردگى در آگاهى نهفته است. وجود ما، جسم ما، جان ما، براى خداست و از اوست. هر كس كه اينها را بهتر به كار بگيرد، در اينها حق تصرف دارد. 🔷 و همين است كه رسول خدا و پيشوايان اولويت دارند. به تصرف در هستى ما، سزاوارتر از ما هستند. و همين است كه پدر بر فرزند و بر اموال فرزند ولايت دارد و حق تصرف دارد. 📚 غدیر، ص 20 🆔👈 کانال: چشمه جاری
🔶 حكومت‏هايى كه مى ‏خواهند پاسدار امنيت باشند، و حكومت‏هايى كه مى‏ خواهند پرستار رفاه و خدمات باشند، مى ‏توانند با شورا و انتخاب ملت مشخص شوند. 🔶 اما حكومت‏هايى كه مى ‏خواهند به آدمى بياموزند كه چگونه با حواس، با احساس، با فكر و عقل و قلب و وهم و خيال خود برخورد كند، و مى‏ خواهند به او هدايت و فرقان و ميزان ببخشند، و او را براى تمامى رابطه‏ هاى محتمل و يا مظنون و يا متيقن، آماده سازند، بايد به آگاهى و آزادى رسيده باشند. 🔶 آگاهى از تمامى اندازه و راه و روابط انسان و آزادى از تمامى كشش‏ها و جاذبه ‏ها. و تركيب آگاهى و آزادى، همان عصمتى است كه در فرهنگ سياسى شيعه مطرح است. و عصمت ملاك انتخاب حاكمى است كه مردم به آن راه ندارند. چون نه از دل‏ها آگاهند و نه بر فردا، مسلط هستند. 🔶 آدمى كه بيش از هفتاد سال است و حكومتى كه قلمرو آن وسيع‏تر از خانه و جامعه و دنياست، حاكمى مى ‏خواهد كه بر اين مجموعه آگاه باشد و بر اين مجموعه مسلط باشد. 📚 وارثان عاشورا، ص 34 🆔👈 کانال: چشمه جاری
🔷 روز عيد غدير امسال، در كردستان، در سقز بودم، در جمع دوستانى كه مهربان و متدين و منصف بودند. يكى از دوستان مى ‏پرسيد كه آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشته ‏ايد و آيا دليل بر خلافت بلا فصل حضرت على فقط همين «مَنْ كُنْتُ مَولاه» و يا «تارِكٌ فِيكُمُ الثِّقَلَيْنِ» است؟ اگر دليل همين‏هاست، چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد. 🔷 من گفتم در موضوع ولايت و خلافت «مثل موضوع رسالت» من از نقل و روايت شروع نمى ‏كنم. من از اين نقطه آغاز مى‏ كنم كه روابطى دارم، با خودم، با اشياء، با افراد و با ملت‏ها. من در اين روابط امكاناتى دارم: علمى و تجربى، عقلى و فلسفى، قلبى و اشراقى، و احساسى و غريزى. آيا اين امكانات، كفاف روابط من را مى‏ دهد؟ 🔷 اگر به اين نتيجه رسيديم كه آرى، پس ديگر نه رسول مى‏ خواهيم و نه خليفه. آدمى مى ‏ماند و خودش و رها مى‏ شود و به خود واگذار مى‏ گردد. اگر به اين نتيجه رسيديم كه خير، اين‏ها كفاف نيازهاى آدمى را نمى‏ دهد، آن وقت هم رسول مى‏ خواهيم و هم پس از رسول به كسى محتاج هستيم كه همان خصوصيات آگاهى و آزادى را داشته باشد و ارتباط با غيب و شهود اين عالم را داشته باشد و آدمى را در تمامى راهش امام و جلودار باشد. 🔷 با اين نگاه ملاك انتخاب رسول و خليفه و شكل انتخاب اين دو، مثل هم خواهد بود و همان طور كه رسول خدا را با اجماع مردم و يا اجماع اهل مدينه و يا اجماع اهل حل و عقد انتخاب نمى ‏كنند، همين طور خليفه را نمى ‏توان با اين روش‏ها شناسايى كرد و نمى‏ شود كه رسول خدا به فكر سرپرست امت و خليفه‏ ى پس از خود نباشد و براى پس از وفات كسى را مشخص نكرده باشد و مثل ابوبكر و عمر و يا تمامى خلفاى بعد دلسوزتر از او باشند. 🔷 اكنون كه ملاك خلافت و رسالت هم پاى هم گرديد، بايد تعيين سرپرست و وظيفه با نص و با همان ملاك مشخص گرديده باشد. 📚 از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص 17 🆔 کانال: چشمه جاری