✴️ بعضى ها، ارزشها را در نعمتها و داده ها جستوجو مى كنند و بعضى ها كه از نعمت و دارايى برخوردار نيستند، ارزشها را در عمل و كار انسان مى دانند، كه مى تواند به نعمتها و دارايى ها جهت بدهد و از آنها بهره بردارد.
✴️ اعتقاد اوّل، انسان را دنياپرست و اعتقاد دوم، انسان را خودپرست مى سازد. و آنجا كه دنيا و توان انسان تمام مى شود، بن بست و پوچى و حسرت براى او باقى مى ماند. و نارضايى و اندوه و افسوس و حسرت، كاسه ى دل او را پر مى كند.
✴️ اما اگر سعى را ملاك ارزش بدانيم، نه عمل را؛ اگر نسبتِ داده ها و بازدهى را در نظر بگيريم؛ آن وقت، از دنياپرستى و خودپرستى نجات مى يابيم؛ همانطور كه از غرور و يأس آزاد مى شويم.
✴️ كسى كه از يك تومان، يك ريال سود آورده يا كسى كه از هزار تومان، ده تومان بهره گرفته، مساوى نيست؛ چون او يك دهم سود آورده و اين ديگرى يك صدم. پس اگر اين ديگرى از هزار تومان، صد تومان بهره مى آورد، تازه با هم مساوى و برابر بودند.
✴️ اينگونه، حسرت و افسوس و غرور و يأس شكسته مى شود و خوشنودى و رضا، در دل تو خانه مى كند؛ كه تو بر نعمتها و قدرتهاى بيرون و درون خودت تكيه ندارى؛ و مى دانى كه داده ها، بازدهى مى خواهد. و هنگام حسابرسى، نسبتها را در نظر مى گيرند و اينگونه پاداش مى دهند و يا بازخواست مى كنند.
📚 نامه های بلوغ، ص 116
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ استدراج خدا و به تدريج در دام انداختنِ بنده اين است كه نعمتها را بر او سرشار بريزند و سپاسگزارى را از او بگيرند.
✅ آدمى در نگاه اول نعمتها را علامت كرامت مى شناسد و گرفتارى ها را دليل اهانت مى گيرد، در حالی كه دادنها و گرفتنهاى خدا، فقط و فقط آزمايش و ابتلاء است نه اكرام و اهانت و يا افتخار و ذلّت.
✅ نوسان دل آدمى و شادى ها و رنجهاى او نشان تعلق و وابستگى و نشان ضعف و حقارت و عامل رهايى و جدا سازى است. همانطور كه باعث انكسار و دل شكستگى و ذلّت باطنى و جدايى از غرور و يأسهاست.
✅ اين وابستگى به نعمت و چشم پوشى از ابتلاء و فراموشى آزمايشها، چه بسا آدمى را به غرور و استكبار برساند و نه تنها منعم را فراموش كند كه خلق خدا را هم وسيله ى بهره بردارى و جزء منافع خود قلمداد نمايد.
✅ استدراج همين است كه تو منعم را نبينى و به سپاسگزارى روى نياورى، اينجاست كه تو با آنچه دارى و آنچه بدست مى آورى به تدريج در شعله هاى آتش مى سوزى و پله پله در دام مى نشينى و اسير و گرفتار مى شوى.
✅ انكار منعم و يا فراموش كردن او، انكار حكمت و انكار مسؤوليت و باز خواست و يا فراموشى اينها تو را در دام مى اندازد تا آنجا كه تو به غرور گرفتار مى شوى و تو برگ فرتوتى كه بر سر شاخه اى متزلزل هستى خود را خداى جنگل و جهان و آسمان مى شناسى و مى گويى هر آنچه هست از علم من و قدرت من برخاسته است: «انَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدى»، در حالی كه تو مالك هيچ نيستى و گرفتار باد پاييزى و خوراك مورها و موريانه ها مى باشى.
📚 چهل حدیث، ص 148
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 آدمى اگر نعمتها را افتخار خود بداند، به حرص و بخل و طمع و حسد گرفتار مى شود، جمع مى كند و مصرف نمى نمايد و از ديگران مى خواهد و بر دارايى آنها رشك مى برد و اين طبيعىِ اين مرحله از آگاهى است.
🔶 آنجا كه آدمى فهميد كه داده ها بازدهى مى خواهد و نعمتها مسؤوليت دارد، فهميدى كه آنچه به تو (صاحب باجه) داده اند، حواله هايش در راه است، نمى توانى باجه را تعطيل كنى و با دارايى مردم مشغول عشق بازى شوى.
🔶 آنجا كه آدمى تا اين مرحله آگاه مى شود، به صبر و شكر روى مى آورد، برايش نعمتها و دارايى ها و يا فقر و تهيدستى ها برابر مى شود كه از هر دو راه مى توان رفت و با هر دو پا مى توان آمد.
🔶 آدمى كه مسؤوليتها را در برابر نعمتها مى بيند اگر راحت طلب و عافيت طلب باشد امكانات كمتر را انتخاب مى كند و با پاى صبر مى آيد .چون اين پا و اين راه، از غرور و مسؤوليت بدور است، در حالی كه مزد را به نسبت مى دهند و بر اساس سعى مى پردازند.
🔶 پس چه فرق مى كند كه چقدر دارى، اين مهم است كه چه مقدار از چقدر را داده اى.
🔶 اگر پير زالى چند روز بر خود سختگيرى كند و به ساختمان معبدى و يا منزلى كمك كند و ثروتمندى هم تمامى ثروتش را بدهد و چند روز هم گرسنه بماند، تازه اينها برابر هستند و يك پاداش دارند.
🔶 كه پاداش بر اساس نعمت و بر اساس عمل نيست، بر اساس سعى است و سعى نسبت عمل با سرمايه و نعمت توست، كه: «لَيْسَ لِلانْسانِ الاَّ ما سَعى».
📚 چهل حدیث، ص 200
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ نعمتها خود عنوانى ندارند و ابتلا هستند، پس داشتنشان افتخار نيست و نداشتنشان ننگ نيست، كه دارايى شكر مى خواهد و ندارى صبر.
✅ دارايى مصرف در راه مى خواهد و ندارى ايستادگى بر راه، كه منحرف نشوى و به پفيوزها دخيل نبندى و از غير او نخواهى.
📚 تطهیر با جاری قرآن، ج ۲ ص 162
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ از آنجا كه نعمت همراه مسئوليت است و داده هاى حق بار تو را سنگين مى كند، ديگر مطلوب تو فقط ازدياد نعمتها نيست، كه مطلوب تو، درست و سالم به مقصد رساندن است و بار مسئوليت را به سلامت بردن.
✅ در يك مرحله، انسان به هر نعمتى چشم مى دوزد و اگر بتواند هر نعمتى را جمع مى كند و با آن به افتخار و خودنمايى هم مى پردازد ولى در يك مرحله ى بالاتر كه مسئوليت نعمتها و بلندى عقبه ها و سنگينى گردنه ها را شناخته، به كار گرفتن و به مقصد رساندن و درست و سلامت بار را نهادن، اين، مطلوب و حاجت و خواسته ى او مى شود.
✅ و رسول هم همين نكته را تعليم مى دهد كه در شب قدر، عافيت را بخواهد، نه زيادتى نعمت را؛ چون نعمت زيادى كه به سلامت به مقصد نرسيده باشد، باعث وبال و گرفتارى است و نقمت و عذاب و بلا و رنج را به دنبال دارد و انعام و احسانى را با خود نمى آورد.
📚 تطهیر با جاری قرآن، ج ۲ ص 340
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ سرمايه ها و سودها هيچ كدام ملاك افتخار نيستند. مرا مدح نمى كنند كه چقدر عقل، علم، كمال، قدرت، ثروت و ... دارم؛ چون اينها به من مربوط نيست.
✅ و مرا مدح نمىكنند كه چند نفر را هدايت كرده ام و برايشان چراغ درست كرده ام و دستشان را گرفته ام و به آنها كمك كرده ام، بلكه اين سودها را به سرمايه ى من مى سنجند و با اين نسبت(نسبت سود به سرمايه) به من نمره مىدهند و به اندازه ى كوششى كه كرده ام به من مزد مى دهند.
✅ و تازه خودِ اين كوشش و خود اين عمل عنوانى ندارد و ملاك نيست. ملاك، جهت عمل و انگيزهى عمل من است.
✅ عمل را با جهت آن، با نيت آن نقد مىزنند و اينگونه حساب مىكنند؛ كه:«انَّمَا الاعمالُ بِالنيّاتِ» و گفته اند «حاسِبُوا انفُسَكُم».
📚 فقر و انفاق، ص 61
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 جوانی به استاد صفایی رحمة الله علیه گفت: هر جوری با خودم ورم می رم نمی تونم وجود خدا را قبول کنم.
🔷 استاد صفایی گفت: دردت چیه چی می خوای؟
🔷 می خوام بفهمم خدا هست. می خوام برام خدا و وجودش رو اثبات کنید.
🔷 حاج شیخ اشاره به قوری چای جلوی خودش کرد و گفت: توی این قوری چاییه و ساکت ماند.
🔷 او که با سکوتش منتظر ادامه صحبت ادامه حاج آقا بود، متوجه شد که باز هم حاج آقا اشاره می کند که: توی این قوری چاییه!
🔷 باز هم جوان که متوجه نمی شد حاج آقا منظورش چیست، هاج و واج حاج شیخ را نگاه می کرد.
🔷 حاج شیخ با صدای بلند گفت: آقا جون من دارم به تو می گم توی این قوری چاییه، چرا ساکتی⁉️
🔷 جوان که می دید حاج شیخ منتظر جواب است، گفت: خب، توی اون قوری چاییه که چی⁉️
🔷 حاج آقا که درست به هدف زده بود، ادامه داد: خب که چی؟ خدا هست، همه جا هم هست که چی؟! من چکار کنم؟!
🔷 هست که هست، چایی تو اون قوری هست که هست، به من چه ارتباطی داره؟! که چی؟!
🔷 فرض کن من الان خدا رو برات اثبات کردم. نه اثبات (دست جوان را در دست گرفت) اصلاً دست خدا را توی دست های تو بگذارم، خب با این خدایی که الان دست هاش توی دست های تو است، چه کار داری؟
🔷 می دونی این جواب تو که گفتی:«که چی»، منشأش چیه؟ آیا منشأش این نیست که درون تو اصلاً طلبی نیست؟ تو در حال حاضر طالب چای نیستی، تشنگی نداری، اگه برات اثبات کنن که اونجا چاییه، نه که اثبات کنن، اصلاً به تو نشون بدن، باز هم جوابت اینه «که چی». حالا چه کار کنم؟ ولی اگه تشنه باشی به مقدار تشنگی ات طلبت هم بیشتر می شه.
🔷 توی این حالت، کسی که عطش داره و پدرش داره در می آد، دنبال اثبات وجود آب نیست که حتی با احتمال یک در صدیِ وجود آب، اون هم چند کیلومتر اون طرف تر، حرکت می کنه.
🔷 اینجا دیگه حتی احتمال هایی با درصدهای پایین هم با ارزش می شه و حرکت میاره.پس آدمی اگه هم می خواد به خدا برسه باید به طلب، عطش و تشنگی برسه نه اثبات وجود خدا.
🔷 که خیلی ها نه تنها به خدا رسیده اند که حتی اثباتش هم می کنند ولی چون با اون کاری ندارند، می گن خدا منو ساخته، عقل هم به من داده، خب دستش درد نکنه، به خاطر این محبتی هم که به من کرده یک روز در هفته را می گذارم برم کلیسا و ازش تشکر کنم، بعد هم من می رم راهِ خودم اونم هم راه خودش.
📚 رد پای نور، ج ۱ ص ۸۱
🆔👉 @cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
✅ روزی طلبه ای از استاد صفایی رحمة الله علیه پرسید: چه کنیم تا دنیا ما را نگیرد و مزاحم راه نگردد❓
✅ ایشان گفتند: باید از دنیا بزرگ تر شوی، آن وقت راحت می شوی.
✅ چنان که وقتی کودک بودی دنیایت توپ و عروسک بود و اسیرش بودی.
✅ ولی حالا که بزرگ تر شده ای دیگر در آن دنیا نمی گنجی و به بچه های کنونی می خندی و از اسارتشان در شگفتی.
📚مشهور آسمان، ص ۲۱۹
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ اگر تو به اندازه ای که به اتاق ها و دستشویی هایت می رسی، به دلت و به خودت سر می کشیدی، دل تو و سینه ی تو، طور سینا بود!
📕 نامه های بلوغ، ص ۱۶
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 برای شناسایی و ارزیابی و نقد خودم، یک راه ساده هست.
🔷 هرچه مرا خوشحال میکند و یا رنج می دهد، من همان هستم، همانقدر هستم.
🔷 تو فريب كارهاى بزرگ و كوچك و حرفهاى ريز و درشت را نخور.
🔷 تو درست همانى هستى كه تو را خوشحال و يا رنجيده مى سازد.
📚 روش نقد ج ۱ ص 10
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 انسانى كه از سنگى خوشحال مى شود و يك كلم او را رنج مى دهد و يك مقدار حقوق و صندلى اول و دوم او را مى لرزاند، او سنگ است، كلم است، صندلى است، كه هنوز راه نيفتاده و پست تر است؛ چون مى توانسته راه بيفتد، ولى ماندگار شده و ايستاده.
📚 روش نقد ج ۵ ص 120
🆔👉 @cheshmeyejarie