🔷 در روايت هست پس از خشم يونس و زندانى شدن يونس و تسبيح يونس و نجات يافتن يونس، يونسِ ضعيف و گرفتار را حوت در كنارى گذاشت و خداوند درختى از يقطين را پوشش او قرار داد تا يونس، جان گرفت و باليد و به تدريج درخت خشك شده و يونس كه با درخت انس گرفته بود، از درخت پرسيد.
🔷 خداوند به او فرمود كه تو اين درخت را خلق نكردى و از آب و خاك بيرون نكشيدى، مدتى در سايه اش قرار گرفتى و مأنوس شدى و حالا از خشكيدنش ناراحتى⁉️
🔷 پس چگونه توقع داشتى كه من آنهايى را كه از خاك برداشتم و مى خواهم تا افلاك بكشانم با خشم تو نابود كنم و راه بازگشت را بر آنها ببندم⁉️
📚 چهل حديث، ص 32
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 انحرافها در يك لحظه اتفاق مى افتد و آتش سوزى هاى بزرگ، از يك جرقّه آغاز مى شود.
🔷 بدى هاى كوچك را كوچك مشمار؛ كه ميكربها، با همه ى كوچكى، اگر در جاى خود بنشينند، فيلها را و آدمها را از پاى در مى آورند.
📚 نامههای بلوغ، 158
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 گاهى انسان گناه مى كند و در مقام پنهان كردن آن بر مى آيد تا ديگران متوجّه نشوند، اينجا حقّ دارم و سزاوارم كه خدا هم بر من بپوشاند و بر ديگران آشكار نسازد.
🔶 اما وقتى گناهى را مرتكب مى شوم و آن را آشكار مى سازم و بالاتر به آن افتخار هم مى كنم و به شيوع آن همّت مى گمارم، در اين صورت من تعفّفى نداشته ام و سزاوار ستر و پوشش ازجانب حقّ هم نخواهم بود؛ كه نفس گناه با شيوع و افتخار به آن تفاوت دارد.
🔶 در روايت آمده كسى كه گناه مى كند و نمى پوشاند، حرمتى ندارد و غيبت او مجاز است. حرمت غيبت در حوزه اى است كه تو حرمتى را حفظ كرده اى و حريم نگه داشته اى ولى وقتى براى خودت هم حرمتى نگذاشتى، توقّع حرمتى را از ناحيه ى ديگران نبايد داشته باشى.
🔶 شرط ستر و پوشش و اينكه مرا حتّى از خودم هم بپوشاند، تعفّف است و خوددارى. و در مقام پوشاندن و پنهان كردن باشم.
🔶 مستورى حقّ در گرو اين نيست كه گناه نكنم؛ چرا كه معصوم از گناه و خطا نيستم. در گرو اين است كه تعفّفى داشته باشم، حرمتى نگه دارم، نه اينكه آشكار سازم. بعد هم بخواهم كه بپوشاند، نه، چيزى كه تو آشكارش كردى ديگر پوششى برنمى دارد.
📚 دعاهای روزانه، ص 91
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 بايد در ما توجهى بيايد و بفهميم كه بد كرده ايم. گير ما اين است كه هنوز باور نكرده ايم كه بد كرده ايم. بايد استغفار كنيم كه استغفار، گام اوّل است.
🔷 اگر به كسى تنه بزنيم، مى گوييم ببخشيد، وقتى تخم مرغى از دست ما مى افتد و مى شكند، ناراحت مى شويم، اگر كفشى از ما گم مى شود، مدام دنبالش مى گرديم، ولى خودمان گمشده ايم، هستى ما گم شده است، نعمتهاى حق را گم كرده ايم و هيچ باكى نداريم و اين گم كردنها را جزء بدهكارى ها و باختهاى خود به حساب نمى آوريم.
🔷 آنجا كه مى خواهيم استغفار كنيم، مى گرديم تا ببينيم آيا فحشى داده ايم و يا زنا و غيبتى كرده ايم يا نه و چون اينها را در خود نمى بينيم، به خود مى گوييم، پس خيلى آدم خوبى هستيم و براى اينكه دل خدا را هم نشكنيم، يك «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ الَيْه» مى گوييم و كار را تمام شده مى دانيم.
🔷 در حالى كه استغفار بايد در برابر آنچه دل ما را خوشحال كرده و يا به رنج كشيده است، باشد. بايد ببينيم كه دل به چه كسى داده ايم؟ كجا و با چه كسى بوده ايم؟ اين طور محاسبه كنيم! بايد ببينيم مايى كه از صبح تا شب مى خنديم، چه عواملى موجب اين شادى و رنج شده است؟
🔷 چه كسى حاكمِ دل ما بوده است؟ با چه چيزهايى مأنوس بوده ايم؟ دلى را كه عرش و پايتخت خدا و حريم حرم الهى است، از چه چيزهايى پُر كرده ايم؟ آيا حاكم دل ما خدا بوده؟ قرار دلِ بى قرارِ ما خدا بوده؟ انس ما خدا بوده؟ چرا به ديگرى دل بستيم؟ چرا به غير او دل داديم؟ بايد اين گونه محاسبه كنيم تا خود بفهميم كه بدهكاريم.
🔷 امكانى به اندازه پنجاه نفر در اختيار ما گذاشته اند و ما يك موشِ مُرده با بوى گند و تعفّن آن، به دُم خود بسته و آورده ايم! چطور مى خواهيم پاسخ هزاران نفر را كه در بيابان مانده اند، بدهيم؟
🔷 استغفار از خطا و خطيئه را فراموش نكنيم، كه هم اعمالِ انسان، او را گرفتار مى كنند و هم رذائل، او را مبتلا مى سازند. تمام اعمال شيطان خوب بود، عبادت بود، ولى يك رذيله كبر در او مشك او را سوراخ كرد و بيرونش انداختند، در حالى كه نه زنا كرده بود و نه لواط. يك حرصِ آدم، او را از بهشت راند و يك بخلِ فرزند آدم، او را به انحراف كشيد.
🔷 پس انسان بايد هم از خطا و هم از خطيئه استغفار نمايد. نبايد فقط دنبال اشتباهات و گناهانش بگردد؛ چرا كه رذائلى وجود دارند كه پدر جدِّ همه گناهان است و استغفار از اين مرحله شروع مى شود.
🔷 ما بايد ببينيم آيا تحمل مؤمنى را داريم؟ آيا از مؤمنى نفرت داريم؟ آيا خسته هستيم؟ حسادت داريم؟ توقع داريم؟ بايد تحمل خود را بررسى كنيم. بايد جمع بندى كنيم و ببينيم معارف خود را از كجا گرفته ايم؟ به چه چيز رو آورده ايم؟ شهوات خود را به چه كسى سپرده ايم؟
🔷 اميد به چه كسى بسته ايم؟ غضب خود را براى چه كسى تيز كرده ايم؟ نااميدى ما از چه كسى بوده؟ يأس و رجاء و رغبت و رهبت ما از چه كسى است؟ عواطف و احساسات و نيروهاى باطنى خود را چگونه سازمان داده ايم؟ خوراك و پوشاك و مسكن ما از كجا نشأت مى گيرد؟ بايد جمع بندى و برنامه ريزى داشته باشيم، كه براى اجراى آن فرصتى پيدا خواهد شد.
📚 اخبات، ص ۱۱۶
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 توبه يقظه مى خواهد، بيدارى مى خواهد. آگاهى مى خواهد. و گرنه مثل توبه هاى من است كه در روايت آمده استغفار كسى كه به گناه مشغول است حكم استهزاء را دارد و خود گناه ديگرى است.
🔷 من آنجا كه استغفار مى كنم و در دلم خود را مقصر نمى دانم، تنها به تقليد مى گويم از گناهان من بگذر و بر من رحم كن. و اگر بخواهم محاسبه اى بنمايم و در دفتر يادداشتم چيزى بنويسم از غيبتها و فحشها و گناههاى درشت درشت شروع مى كنم.
🔷 در حالى كه مى توانم در خوبى هايم دست بكار شوم و با توجه به «حاسِبُوا انْفُسِكُمْ»، بررسى كنم كه اين خوبى ها با چه نفسى و چه انگيزه اى همراه بوده و اين اعمال از چه عواملى تغذيه كرده است. اين طور بهتر مى توانم به نتيجه برسم، چون به زودى از خوبى هايم استغفار مى كنم كه مى بينم محاسن من مَساوى هستند و حقايق من دعاوى هستند. خوبى هاى من، بدى و حقيقتهاى من، ادعا و حرف هستند. چه رسد به بدى هايم و حرفهايم.
🔷 اين يك راه كه در خوبى هايم به انگيزه هاشان توجه كنم تا گرفتار غرور خوبى هايم نشوم كه ما از آنجا كه فكر نمى كنيم گزيده مى شويم و سيلاب از نقطه هاى ضعف ما، ما را به ويرانى مى كشاند و نقطه هاى قدرت ما را هم با خود مى برد و قصر آرزوهاى ما را به آب مى دهد.
🔷 راه ديگر، توجه به اين نكته است كه من چگونه مديريت كرده ام و با نعمتهايى كه در هر لحظه از ملك تا ملكوت تا مَلَك، در اختيار من بوده اند روى به چه كسى آورده ام، اين كارخانه ى معظم وجود من با اين همه امكان چه توليد داشته و در برابر طلبها و مطالبه ها، چه جوابى آورده است.
🔷 مسأله اين نيست كه من گناه نكرده ام، كه ظلم نكرده ام، مسأله اين است كه چه توليد كرده ام و چگونه مطالبات خودم را پرداخته ام، در دنيايى كه چشم و گوش من و تمامى اندام من از من مطالبه مى كنند، تمامى دوستان و همسايگان و بستگان من از من مطالبه مى كنند.
🔷 در دنيايى كه به تعبير امام اميرالمؤمنين حتّى چهارپايان و سرزمينها از من مطالبه مى كنند «انَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتّى عَنِ البُقاعِ وَ البَهائِم». كه چرا به آنها نرسيده ام و آنها را در سطح بارورى نياورده ام، در اين دنيا من چه جوابى دارم.
🔷 سالهاى سال همسايه و يا دوست و يا برادر و پدر كسانى بوده ام، در اين مدت در آنها چه تحولى ايجاد كرده ام؟ يك مديريت خوب مديريتى است كه آدمها را به كار مى گيرد و متحول مى كند و از آنجا كه هستند به آنجايى كه بايد باشند و مى توانند باشند، منتقل مى سازد.
🔷 در حالى كه من از فرزندم براى خودم پادويى ساخته ام و از دوستم براى خودم اعتبارى و از همسرم براى خودم وسيله اى و همه را به سوى خودم دعوت كرده ام و در خودم نگاه داشته ام و نگذاشته ام كه به لياقتهاى خود و توانايى هاى خود دست بيابند حتّى اگر لازم باشد از من جدا شوند و از من سفر كنند و از من فاصله بگيرند. و حتّى در برابر من بايستند.
📚 قیام، ص ۱۸۴
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 شيطان كه با خدا حرف زده و سالهاى سال، سجده و عبادت او را كرده، با يك كبر، و آدم كه بهشت برين را ديده، با يك حرص، و كسانى كه گرمى نفس اولياى خدا را احساس و دست رسول را لمس كردند و بيعت نمودند و در كنار او و صحابى او بودند و او را به هذيان نسبت دادند، با طمعِ در رياست و قدرت، به عقب بازگشتند و مهبوط گرديدند.
🔷 خدا به ما رحم كند كه همه ى اينها را داريم. اين طور نيست كه با رؤيت و معرفت و حتى شهود و بصيرت، بتوان سالك بود، نه، كفايت نمى كند. در راهى كه خطاياى تو، لباسهاى ذلّت را بر تَنَت مى كنند.
🔷 يك كبر تو را ذليل مى كند، و اين ذلّت لباس فراگيرى است بر تمامى اندام تو. ديگر خدا را نمى خواهى و زير بار نمى روى كه حضرت سجّاد ناله سرداده: «الهى الْبَسَتْنِى الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتى».
🔷 آن هم راهى كه در آن وسوسه ها زياد است و شيطان و نفس و خلق و دنيا در كمين. من شاهد بوده ام كه خيلى ها در مسير دين با عشق و صفا و توجّه آمدند. اما آن قدر وسوسه و مشكلات زياد بود كه با هجوم آنها برگشتند و مى گفتند كه ما ديروز خيلى بهتر بوديم، نگاه نمى كرديم، به زن روى نمى آورديم.
🔷 چه بوديم و چه نبوديم. اما امروز كه مسلمان و مؤمن و متديّن شده ايم، صداى پاى زن ما را رنج مى دهد و گرفتارمان مى كند، پس آن موقع بهتر بوديم.
🔷 اينها غافلند از اين كه ديروز بهتر نبودند، چرا كه به ايشان طمعى نبود و شيطان وسوسه اى نداشت و آتشى نمى ريخت. اما امروز تو ريشه دارى و از شاخ و برگت هم نمى گذرند و نمى گذارند به ميوه برسى.
🔷 ميوه هم پيدا كردى، سالم نمى گذارند، كرمو مى كنند. و اگر انبارش كنى لك مى زنند و رويش خاك مى ريزند و تو را رها نمى كنند.
🔷 مبارزه هست و بازى هم نيست كه خداوند حساب داشته. اين راه، يك استاندارد قوىّ و محكمى را مى طلبد و به اندازه اى كه راه و كارى ارزش پيدا كرد، وسوسه ها و مشكلات، زيادتر مى شود.
📚 دعاهای روزانه، ص 54
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ تلقى تو در حركتهاى شتابنده از گناه عوض مى شود؛ حتى لرزشها، گناههاى بزرگى هستند. داستان از اين قرار است كه تو اگر بمانى و حركت نكنى، مى گندى و مى گندانى و اگر حركت كنى و نشتابى، مانع راه شتابنده ها خواهى بود؛ كه در اين اتوبان سرعتهاى محدود مزاحم است و درگيرى مى آورد و اگر شتاب برداشتى آن وقت ديگر بايد روى لرزشها و حتى تعادل هواى چرخها هم حساب بكنى.
✅ آنچه براى تازه راه افتاده ها و يا ماندگارها مسأله نيست، براى تو مسأله خواهد بود. ماشينى كه راه نيفتاده هر چه فرمانش را بچرخانى خطرى نمى بيند و همين طور ماشينى كه آرام مى رود، انحرافهايش خيلى خطرناك نيستند، اما در سرعتهاى زياد، سرعتى بالاتر از سرعت نور، يكدهم ثانيه انحراف و لرزش سى هزار كيلومتر انحراف است.
✅ اگر مى بينى كه آدم با حرص و شيطان با كبر و پسر آدم با بخل و يونس با شتابش، گرفتار آن همه رنج و تبعيد و زندان شدند، به خاطر همين نكته است كه شتاب برداشته بودند و توقعها از آنها بالاتر رفته بود و الاّ من كه جامع الشرايط هستم و همه ى اينها و جز اينها را با هم دارم، به آن همه مبتلا نشدهام؛ چون توقعها در حركتها بالا مى رود.
✅ كودكى كه تازه قلم بدست گرفته و آب و بابايش از لوله هاى آب شهر هم درازتر و كشيدهتر است، صدآفرين مى گيرد، اما هنگامى كه استاد خط مى شود، بايد حتى رنگ و يك ميلى متر كم و زياد را هم در نظر بياورد وگرنه كنارش مى گذارند.
✅ هنگام حركت، گناههايى مطرح مى شود كه ماندگارها حتى تصورش را هم نمى توانند. امام در آن دعا چهار استغفار دارد: از هر لذتى به جز ياد او و از هر راحتى به جز انس او و از هر سرورى به جز قرب او و از هر اشتغالى به جز طاعت او.
✅ اينها اين گونه از گناه تلقى دارند. و ذنب راه رفته ها در اين سطح است. اگر لذت غذايى و يا برخوردى آنها را بگيرد، اين براى آنها گناه است.
✅ و اگر پس از رنجها و خستگى ها، در كنار چشمهاى آرام بگيرند و راحت شوند، اين گناه است. و اگر از چيزى جز قرب او، با نگاهى و لبخندى و يا محبتى و هديه اى مسرور شوند، اين گناه است. و اگر اشتغال آنها با سنجش و نظارت و انتخاب بهترينها نباشد و امر نداشته باشد، اين گناه است.
📚 بشنو از نی، ص ۳۰
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 خداوند مرا از چه كسى مى پوشاند؟ از خودم. ما را از خودمان نيز مى پوشاند. اگر به بدى هايمان آگاه شويم و به اندازه اى كه او از ما مى داند، بدانيم هرگز بر خودمان نمى بخشيم.
🔷 از رسولش. در روايت آمده: وقتى روز قيامت هنگام محاسبه ى امّتها فرا مى رسد. حضرت رسول از خدا مى خواهند كه امّت مرا على رؤوس الاشهاد و پيش چشم همه، محاسبه نكنيد. (مثل اينكه رسول اللَّه از اينكه امّت ايشان و منسوبين به او رسوا و مفتضح شوند، شرمنده مى شوند.)
🔷 حضرت دعا مى كنند و از خدا مى خواهند كه آنها را طورى محاسبه فرمايد كه ديگران متوجّه نشوند و مى گويند: خدايا! تنها من باشم و تو و امّت من.
🔷 خطاب مى رسد كه اگر نمى خواهى ديگران متوجّه شوند، من هم نمى خواهم حتى تو مطّلع شوى؛ «احاسِبُهُمْ وَحْدِى». خودم به حساب ايشان به تنهايى رسيدگى مى كنم.
🔷 از ملائكه كرام، خداوند از كاتبينى كه همراه ما هستند و خوبى ها و بدى هاى ما را جمع آورى مى كنند، تصميم و اقدام به گناه را مى پوشاند.
🔷 در روايت است، اگر صبح اقدام كردى، تا غروب مى پوشاند و در اين فرصت اگر توبه كردى، نمى نويسد و ملائكه هم مطلّع نمى شوند. اگر شب گناه كردى، تا صبح فرصت مى دهند و نمى نويسند.
🔷 او ستّار است و خير الساترين و اين ستر و پوشش او و آن حفظ و حراست او تا جايى ادامه مى يابد كه باعث جسارت بيشتر ما نشود و ما را به او نزديكتر كند و وسيله اى باشد براى اطاعت و بندگى ما نه سركشى و طغيان ما.
📚 دعاهای روزانه، ص ۹۲
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 تويى كه هستى خود را در رفتن ديده اى، اگر بمانى مى گندى. اگر كُند بروى ضربه مى خورى. اگر سرعت بردارى، بايد حساب لغزشها را بكنى، كه مؤمن نه تنها آگاه به زمان، بلكه امام زمان خويش است.
🔶 كسى كه اين شتاب را دارد و با اين سرعت كار مى كند، جلودار و پيشرو است و لغزشهايش بايد كنترل شود كه در سرعت نور يك دهم ثانيه انحراف، سى هزار كيلومتر انحراف است.
🔶 در مراحل اوليه كسى كه مشروب مى خورد و نماز هم نمى خواند، مى توان او را تحمل كرد؛ چون تو مى خواهى ريشه ها را در او فراهم كنى، زمينه ها را فراهم كنى، امّا وقتى ريشه ها پا گرفتند، چوبهاى خشك يكى يكى سبز مى شود.
🔶 اينجاست كه بايد حالتهاى روحى او، ذهن و تخيل او قضاوتهاى او، گمانها و سوء ظنهاى او، كنترل شوند، كه اينها باعث افت وجودى و انحطاط او مى شوند؛ چون شتاب برداشته و سرعت گرفته است.
🔶 وقتى مى خواهى با كسى برخورد كنى، در همان مراحل اوليه روى حكم فشار نمى آورى و مى فهمى كه چگونه بايد شروع كنى، ولى همين وجود، وقتى سرعت و شتاب مى گيرد و زمينه ها در وجودش آماده مى شوند و حركت مى كند، بايد زير و بم كلماتش كنترل شود.
🔶 شوخى نيست. نبايد ساده بگيريم و بگوييم: اينها كه مستحبات هستند. مسأله، حركت توست. تو چگونه مى خواهى شتاب بردارى؟ در سرعتهاى ابتدايى يا در حالت سكون، تمام فرمان ماشين را هم بچرخانى، انحراف آن، دو يا سه متر است، ولى وقتى شتاب برداشتى كوچكترين لغزش تو، انحراف مرگ آفرينى خواهد داشت.
🔶 در سرعت نور، يك دهم ثانيه انحراف و لرزش، سى هزار كيلومتر انحراف به دنبال خواهد داشت. داستان آدم و پسران او و شيطان، داستان نوح و يونس، خيلى پيام و درس دارد. يك كبر، شيطان را به زمين مى اندازد.
🔶 يك حرص، آدم را تبعيد مى كند. يك بخل، پسران آدم را دور مى كند و همان بخل، عامل حسادت و قتل است. يك شتاب، يونس را زندانىِ شكم ماهى مى كند.
🔶 ما كه جامع الشرايط هستيم و كبر و حرص و بخل و شتاب را همه يك جا داريم، ولى نه به جايى تبعيد شده ايم و نه در زندانى محصور؛ چون سرعت ما محدود است.
🔶 بارها گفته ام: بچه هايى كه مدرسه مى روند، روز اول وقتى مى خواهند آب بابا بنويسند، شايد آبشان به درازى رودهاى تهران باشد، ولى به او صد آفرين هم مى گويند؛ چون شروع اوست، اما وقتى استاد خطّ باشد، كم رنگى و پُر رنگىِ خطّ او هم بايد دقيق و حساب شده باشد؛ چون كلاسها عوض شده و توقعها بالا رفته است.
🔶 در سرعتهاى بالا بايد ملاحظات كوچك را بزرگ شمرد. آنچه براى راه افتاده ها مسأله اى نيست، براى سرعت گرفته ها و شتاب يافته ها خيلى مسأله است.
🔶 يكى از مواردى كه خودمان را به غفلت زده ايم، همين مسأله است. مى گوييم: اينها مهم نيستند. براى چه كسى مهم نيستند؟ براى چه سرعتى؟ لاستيكى كه ساييده شده، براى سرعت بيست يا سى كيلومتر، حتى اگر هم بتركد، اهميتى ندارد، ولى در سرعتهاى بالا است كه حتى مقدار هواى متراكم چرخها بايد كنترل شود.
📚 حرکت، ص 105
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 با هيچ گناهى فاصله نداريم؛ هر چند آن گناه به نظر ما دور و سنگين باشد. در قرآن آمده است: «زُيّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»؛ يعنى ما شهواتى داريم. اين شهوات، نيازها و احتياجات ما هستند.
🔷 اين نيازها در يك مرحله، محبوب ما و در مرحله بعد هم تزيين و توجيه مى شوند. آيا مى شود از آنها فرار كرد؟ اينكه آمده است «حُبُّ الدُّنيا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»، بماند؛ [نه حبِّ دنيا كه حبِّ شهوات براى انحراف كافى است.] وقتى كه من شهواتى دارم؛ يعنى به چيزى علاقمند مى شوم كه نياز و خواست من است.
🔷 اين عشق (شهوت) كه در دل من آمد، محبوبيت پيدا مى كند و اين محبوبيت براى من توجيه مى شود و وقتى برايم موجَّه و مزيَّن شد، ديگر حقّ خودم مى دانم كه هر كارى را انجام دهم.
🔷 اين زينت كار ساده شيطان است، كه خود قسم ياد كرده: «لَأُزَيّنَنَّ لَهُمْ». با اين توجه، آيا خيال مى كنى قتل ابا عبداللَّه كار مشكلى است⁉️
🔷 من شخصيتم را دوست دارم، عنوانم را دوست دارم، پرستيژم را دوست دارم، رفتارم را دوست دارم. اين نياز و احتياج، اگر مورد علاقه من شد و مزيّن هم شد، به اين نتيجه مى رسم كه بايد اين كار حتماً انجام شود.
🔷 وقتى شهوت و نياز، تبديل به حبّ و محبت، تبديل به يك نوع جنبه عقلانى و ذهنى شد، كه تو بايد اين طور رفتار كنى و بايد اين گونه باشى، ديگر احتمال خلاف نمى دهى و ثنويتى هم كه ممكن است در درون تو تزاحم ايجاد كند و جهاد و مبارزه و درگيرى و اصطكاكى به وجود آورد، همه اش به يك هماهنگى كلى و يك سازمان يافتگى و يك جهت شدن مبدَّل مى شود، كه تو جز اين چاره اى ندارى.
🔷 عقل، تجربه، توهّم، تخيّل، تفكّر، تأمّل، مشورت و قلب و شهوت تو، همه به يك نتيجه مى رسند، كه حسين را بكشى. آيا خيال مى كنيد بعد از اين انسان مى ايستد يا براى كشتن او از هر وسيله ممكن استفاده مى كند⁉️
🔷 اين نكته كه آدمهاى بدِ تاريخ يا آدمهاى بدِ موجودِ امروز را، خيلى بد مى بينيم و مى گوييم خدا لعنتشان كند، به خاطر اين است كه خودمان را در آن فضاء و در آن محيط حس نمى كنيم، در حالى كه هر كدام فرعونى هستيم، فقط مصرهاى ما كوچك و بزرگ شده است.
📚 اخبات، ص ۱۴
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 آنچه كه انسان را از عصيان جدا مى كند يكى شناخت و ديگر احساس و عشق بزرگتر است.
🔷 منى كه تا ديروز به كثافتم راغب بودم، با شناخت امروزم حتى فكر نزديك شدنش را هم ندارم.
🔷 منى كه تا ديروز براى توپها مى دويدم و يا براى پول جان مى دادم، امروز پولم را در راه عشقهاى بزرگترم خرج مى كنم و ديگر تضادى ميان اين عشق به ثروت و عشق به لباس احساس نمى كنم، كه آنها در راه يكديگر، هماهنگ شده اند.
📚 بشنو از نی، ص 132
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 آن وقت كه من مى گويم: «اللّهُمَّ إِغْفِرلى»، يا «أَوَّلُ حاجَتى إِلَيَكَ أَنْ تَغْفِرَ لى ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبى»، بايد از ذنبها و جرمها تصويرى داشته باشيم.
🔶 من كه براى خودم به ذنبى معتقد نيستم؛ چون مى بينم هم نماز خوانده ام و هم روزه گرفته ام و هم و هم، ديگر خدا چه چيزى را به من ببخشد و چه غفرانى را براى من داشته باشد، من از خدا طلبكار هم هستم ديگر چه جاى عذر خواهى است.
🔶 اما اگر بدانم هر چه جز او مرا حركت داده و هر چه جز او مرا خوشحال كرده و يا رنج داده خسارت من و زيان من و ذنب من و گناه من است، آن موقع ديگر تمام گناهها را، غيبت و تهمت و زنا و لواط، حساب نمى كنم، كه اين ذنبها و جرمها و اين جورها و خيانتها و بى وفايىها را هم در نظر مى آورم.
📚 نظام اخلاقی اسلام ، ص 51
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 آنچه جز خدا در ما موج ايجاد كند ذنب ماست. چه شده كه به اينها توجه نمى كنيم؟! مگر يك سگ چقدر از من كم مى كند كه اين گونه وحشت دارم⁉️
🔷 چه شده كه دورى از خدا مرا به وحشت نمى اندازد؟! و جدايى از او مرا نمى ترساند⁉️
🔷 امام سجاد علیه السلام مى گويد:«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ» هر لذتى جز ياد تو و هر خوشى اى جز قرب تو و هر شغلى جز طاعت تو، ذنب است.
🔷 ذنوب ما به مقدار سير و حركت و رشد ما گسترش پيدا مى كند و دقيق و عميق مى شود.
📚 بهار رویش، ص 100
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤا السُّوآى أنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ». سياهى و چركى زياد، رفته رفته اصول را هم از بين مى برد.
🔷 انسان وقتى به گناهان كوچك بى توجه شد، اين كوچكها او را به گندها مى كشاند.
📚 حقیقت حج، ص 23
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 «سَيِّئةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تَسُرُّك». گناه رنج آور، از خوبى غرور آفرين، بهتر است.
🔷 تو هنگامى كه ذلت و شكست گناه را بر صورت كودك خودت مى بينى، ديگر بر او فرياد نمى كشى، گرچه چينى قيمتى را شكسته باشد؛ كه از او دلجويى مى كنى و بر او مى بخشى.
🔷 امام سجاد علیه السلام در وداع ماه رمضان مى فرمايد: «اللّهُمَّ فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ». خداوندا! ما را بر آنچه كوتاهى كرده ايم، پاداش و اجر بده.
🔷 پاداش بر تفريطها و كوتاهى ها، در همين فضاى انكسار و اخبات معنى مى دهد؛ چون تو سرزنش مى كنى تا متوجه شود و بيدار شود و باز گردد، پس آنجا كه بيدار شده و خودش را محكوم كرده، ديگر حتى سرزنش و توبيخ، ضرورتى و شايد حكمتى نداشته باشد.
🔷 و از حكيم كريم، و حليم رحيم، دور است كه اين گونه شكسته را بكوبد و سوخته را بسوزاند. كه عنايت او جابر شكسته هاست و او جبار است و جبران مى كند.
🔷 همانطور كه جبروت دارد و حريم و حرمت نگه مى دارد و حتى سوختن و عذاب او، مسبوق به رحمت است و از عشق و محبت او الهام مى گيرد: «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ».
📚 روزهاى فاطمه، ص 15
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ نمى دانم ديده ايد گاهى بچه اى شيشه اى را مى شكند، مى خواهى آبى به او بدهى، شيشه آب از دستش مى افتد و مى شكند.
✅ يك موقع مى شكند و مى گويد: افتاد كه افتاد، مگر چه شده! در اين موقع بلند مى شوى و دو تا هم به او مى نوازى!
✅ولى يك موقع مى بينى وقتى كه شيشه از دستش مى افتد، گويى كه خودش افتاد، دلش افتاد، چشمش افتاد، دستهايش ...
✅ در اينجا پدر بلند مى شود و او را مى بوسد، يك كاكائو هم به او مى دهد. گناه كرده ولى اجرش مى دهند. ما اگر اين انكسار را پيدا كنيم، خدا براى گناهانمان هم به ما مزد مى دهد.
✅ خيلى خدا خداست. هميشه او خدايى كرده و جداً بهتر از او، ما هيچ خدايى پيدا نمى كنيم؛ گنه بنده كرده است و او شرمسار.
✅ بچه آب را ريخته يا شيشه را شكسته است، اما تو مى سوزى و تو رنج مى برى! چون تو به او محبت دارى، حتى به او كاكائو و آب نبات هم مى دهى. مى گويى چون او ترسيده و خوف كرده است! خدا به ما رحم كند!
📚 بهار رویش، ص 154
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 «وَ أَنْ نَتَقَرَّبَ إِلَيْكَ فِيهِ مِنَ الْأَعْمَالِ الزَّاكِيَةِ بِمَا تُطَهِّرُنَا بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ»؛ خدایا! كارى كن كه ما نه تنها خوب كرده باشيم، بلكه بدى ها را هم جبران كنيم و كسرى ها را هم از بين ببريم.
🔷 اين تنها كافى نيست كه به خودمان عطر بزنيم. براى پاك شدن عطر پاشى كافى نيست، بل بايد كثافتها را زايل كرد.
🔷 اين درست مثل اين مى ماند كسى كه تا سر در كثافت غرق است، بهترين عطرها را به خودش بزند و بگويد: من بويم عوض نشده است.
🔷 معلوم است كه عوض نمى شود! مادامى كه بدنها پاك نشوند و كثافتها زايل نگردند، خوبى ها و حسنات نتيجه اى نخواهند داشت و اثر آنها خنثى مى شود.
📚 بهار رویش، ص ۸۸
🆔👉 @cheshmeyejarie
May 11
✅ «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ». يك حركت تو، يك لبخند تو، بلندى يا كوتاهى صداى تو كه حساب شده نبوده، چه فسادها كه به بار نياورده!
✅ در جامعه مرتبط و در هستى نظام يافته، يك حركت ساده و يك اشتباه، تنها يك حركت و يك اشتباه نيست كه ذنب، مفهوم وسيعى دارد.
✅ در دعا آمده است:«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ»؛ هر لذتى جز با ياد او، هر شغلى جز با طاعت او و هر خوشحالى جز با توجه به او، ذنب است؛ چون تو را پُر كرده و مشغول داشته است.
✅ ذنوب خيلى دقيقتر و وسيعتر از آن چيزى هستند كه ما خيال مى كنيم. با اين توجه، كسانى كه در حد رسول هستند، استغفار دارند؛ كه هر كس در هر كلاسى ذنبى دارد.
📚 حرکت، ص 206
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 اگر در روايات آمده كه خوبى و يا بدى تو به فرزندان و بستگان تو باز مى گردد، اين در مورد بدى ها به اين معنا نيست كه ديگران وِزر و گناه تو را جريمه مى دهند و ظلم تو را مكافات پس مى دهد.
🔶 بل به اين معناست كه با بدى تو بذر بدى كاشته مى شود و اين رفتار، توسعه مى يابد. با نگاهى كه تو آغاز كردى و با رابطه ى فسادى كه تو بر قرار نمودى، فسادى شكل مى گيرد كه دامنگير تو خواهد شد و بستگان تو را در خود خواهد برد و اين ميكروب عفونت و گند، بر همه دامن خواهد گسترد و اين اثر وضعى بدى و يا خوبى مى تواند باشد.
📚 چهل حديث، ص 114
🆔👉 @cheshmeyejarie
❌👈 غفلت از سرمايه
🔷 ما تا هنگامى كه سرمايه هاى خود را نديده و غافليم، باكى نداريم و سرحاليم و در جمعها براى خالى نبودن عريضه مى گوييم: ما ضرر كرده ايم و خسارت داده ايم، آن هم با خنده و شكسته نفسى.
🔷 مى گويند يكى از تجار بزرگ بغداد يكى كشتى چاى از هندوستان خريدارى كرده بود. در راه، كشتى دچار توفان مى شود و صدمه مى بيند، اما با تلاش ملاحان، خسارتى بار نمى آيد و خبر سلامتى كشتىِ به غرقاب نشسته به تاجر بغداد مى رسد.
🔷 تا روزى كه كشتى در كنار سامراء لنگر مى اندازد و بارهاى عظيمِ چايى را از آن بيرون مى كشند و روى هم مى گذارند و تاجر براى ديدار از مال التجاره ى به سلامت رسيده مى آيد.
🔷 مى گويند هنگامى كه چشمش به كوههاى بزرگ چاى افتاد كه روى هم سوار شده بودند، حالش عوض شد و با تعجب پرسيد كه: اين ... اين ... اينها ... مى خواسته غرق ... غرق بشود؟ و افتاد و مرد.
🔷 تاجر مادام كه مقدار و عظمت سرمايه ها را نديده مسأله ى غرق شدن برايش جدى نيست و همچون شكسته نفسى مجلس داران، برايش جالب است.
🔷 اما هنگامى كه مى بيند چقدر سرمايه در شرف غرق بوده و تا كام مرگ رفته ... در اين هنگام مى سوزد و قالب تهى مى كند.
🆔👉 @cheshmeyejarie
❌👈 مرده ی زمین، مردار زمان
🔷 ما خواه ناخواه مرده اى مى شويم و گند مى گيريم. مرده ى زمين و مردار زمان، مگر هنگامى كه ريشه هايى را داشته باشيم و ركودها را پشت سر گذاشته باشيم. اين مسأله، قطعى است.
🔷 بخواهيم يا نخواهيم حركتها و گذشت زمانه از ما مى كاهد و زمين ما را به گند مى رساند، مگر اينكه خودمان را قبل از اينكه زمان بگيرد، قبل از اينكه زمين بگنداند، ذبح كنيم. ما قطعاً در اين هستى، مردار هستيم.
🔷 آنهايى كه گوسفندهايى دارند و اين گوسفندها در معرض خطرى قرار مى گيرند، زود كاردها را تيز مى كنند تا آنها را ذبح كنند، تا از مرگ آنها و ضايع شدن و از دست رفتن آنها جلوگيرى كنند.
🔷 ما در اين هستى، خواه ناخواه مرداريم، مگر اينكه كاردى را به گلوها بگذاريم و ذبح كنيم. مهم اين است كه ذبيح چه كسى باشيم و مذبوح در راه چه كسى؟ و با چه چيزى خودمان را ذبح كنيم و رو به چه قبله اى؟
🔷 مرگ، قطعى است. از دست رفتن، قطعى است. روزها كه مى گذرند، مثل موشهايى هستند كه طناب عمر ما را مى جوند. خواه ناخواه سرنگون مى شويم و در چاههايى مى افتيم و مى گنديم.
🔷 گذشت زمانه، ما را به خاك بر مى گرداند، مگر اينكه قبلًا خودمان را بقايى داده باشيم و ذبح كرده باشيم. آنهايى كه ذبيح نيستند، مذبوح نيستند، مردار هستند. مرده هستند. ارزش ندارند. از دست رفته هستند.
🔷 حالا كه بنا شده ذبح كنيم؛ بنا شده قبل از اينكه زمانه ما را بگيرد ما از خودمان بهره بگيريم، به اين بايد فكر كرد كه در راه چه كسى خودمان را ذبح كنيم و با چه حربه اى و با چه نيتى؟
📚 حقیقت حج، ص ۱۱۶
🆔👉 @cheshmeyejarie