🔷 خداوند مرا از چه كسى مى پوشاند؟ از خودم. ما را از خودمان نيز مى پوشاند. اگر به بدى هايمان آگاه شويم و به اندازه اى كه او از ما مى داند، بدانيم هرگز بر خودمان نمى بخشيم.
🔷 از رسولش. در روايت آمده: وقتى روز قيامت هنگام محاسبه ى امّتها فرا مى رسد. حضرت رسول از خدا مى خواهند كه امّت مرا على رؤوس الاشهاد و پيش چشم همه، محاسبه نكنيد. (مثل اينكه رسول اللَّه از اينكه امّت ايشان و منسوبين به او رسوا و مفتضح شوند، شرمنده مى شوند.)
🔷 حضرت دعا مى كنند و از خدا مى خواهند كه آنها را طورى محاسبه فرمايد كه ديگران متوجّه نشوند و مى گويند: خدايا! تنها من باشم و تو و امّت من.
🔷 خطاب مى رسد كه اگر نمى خواهى ديگران متوجّه شوند، من هم نمى خواهم حتى تو مطّلع شوى؛ «احاسِبُهُمْ وَحْدِى». خودم به حساب ايشان به تنهايى رسيدگى مى كنم.
🔷 از ملائكه كرام، خداوند از كاتبينى كه همراه ما هستند و خوبى ها و بدى هاى ما را جمع آورى مى كنند، تصميم و اقدام به گناه را مى پوشاند.
🔷 در روايت است، اگر صبح اقدام كردى، تا غروب مى پوشاند و در اين فرصت اگر توبه كردى، نمى نويسد و ملائكه هم مطلّع نمى شوند. اگر شب گناه كردى، تا صبح فرصت مى دهند و نمى نويسند.
🔷 او ستّار است و خير الساترين و اين ستر و پوشش او و آن حفظ و حراست او تا جايى ادامه مى يابد كه باعث جسارت بيشتر ما نشود و ما را به او نزديكتر كند و وسيله اى باشد براى اطاعت و بندگى ما نه سركشى و طغيان ما.
📚 دعاهای روزانه، ص ۹۲
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 تويى كه هستى خود را در رفتن ديده اى، اگر بمانى مى گندى. اگر كُند بروى ضربه مى خورى. اگر سرعت بردارى، بايد حساب لغزشها را بكنى، كه مؤمن نه تنها آگاه به زمان، بلكه امام زمان خويش است.
🔶 كسى كه اين شتاب را دارد و با اين سرعت كار مى كند، جلودار و پيشرو است و لغزشهايش بايد كنترل شود كه در سرعت نور يك دهم ثانيه انحراف، سى هزار كيلومتر انحراف است.
🔶 در مراحل اوليه كسى كه مشروب مى خورد و نماز هم نمى خواند، مى توان او را تحمل كرد؛ چون تو مى خواهى ريشه ها را در او فراهم كنى، زمينه ها را فراهم كنى، امّا وقتى ريشه ها پا گرفتند، چوبهاى خشك يكى يكى سبز مى شود.
🔶 اينجاست كه بايد حالتهاى روحى او، ذهن و تخيل او قضاوتهاى او، گمانها و سوء ظنهاى او، كنترل شوند، كه اينها باعث افت وجودى و انحطاط او مى شوند؛ چون شتاب برداشته و سرعت گرفته است.
🔶 وقتى مى خواهى با كسى برخورد كنى، در همان مراحل اوليه روى حكم فشار نمى آورى و مى فهمى كه چگونه بايد شروع كنى، ولى همين وجود، وقتى سرعت و شتاب مى گيرد و زمينه ها در وجودش آماده مى شوند و حركت مى كند، بايد زير و بم كلماتش كنترل شود.
🔶 شوخى نيست. نبايد ساده بگيريم و بگوييم: اينها كه مستحبات هستند. مسأله، حركت توست. تو چگونه مى خواهى شتاب بردارى؟ در سرعتهاى ابتدايى يا در حالت سكون، تمام فرمان ماشين را هم بچرخانى، انحراف آن، دو يا سه متر است، ولى وقتى شتاب برداشتى كوچكترين لغزش تو، انحراف مرگ آفرينى خواهد داشت.
🔶 در سرعت نور، يك دهم ثانيه انحراف و لرزش، سى هزار كيلومتر انحراف به دنبال خواهد داشت. داستان آدم و پسران او و شيطان، داستان نوح و يونس، خيلى پيام و درس دارد. يك كبر، شيطان را به زمين مى اندازد.
🔶 يك حرص، آدم را تبعيد مى كند. يك بخل، پسران آدم را دور مى كند و همان بخل، عامل حسادت و قتل است. يك شتاب، يونس را زندانىِ شكم ماهى مى كند.
🔶 ما كه جامع الشرايط هستيم و كبر و حرص و بخل و شتاب را همه يك جا داريم، ولى نه به جايى تبعيد شده ايم و نه در زندانى محصور؛ چون سرعت ما محدود است.
🔶 بارها گفته ام: بچه هايى كه مدرسه مى روند، روز اول وقتى مى خواهند آب بابا بنويسند، شايد آبشان به درازى رودهاى تهران باشد، ولى به او صد آفرين هم مى گويند؛ چون شروع اوست، اما وقتى استاد خطّ باشد، كم رنگى و پُر رنگىِ خطّ او هم بايد دقيق و حساب شده باشد؛ چون كلاسها عوض شده و توقعها بالا رفته است.
🔶 در سرعتهاى بالا بايد ملاحظات كوچك را بزرگ شمرد. آنچه براى راه افتاده ها مسأله اى نيست، براى سرعت گرفته ها و شتاب يافته ها خيلى مسأله است.
🔶 يكى از مواردى كه خودمان را به غفلت زده ايم، همين مسأله است. مى گوييم: اينها مهم نيستند. براى چه كسى مهم نيستند؟ براى چه سرعتى؟ لاستيكى كه ساييده شده، براى سرعت بيست يا سى كيلومتر، حتى اگر هم بتركد، اهميتى ندارد، ولى در سرعتهاى بالا است كه حتى مقدار هواى متراكم چرخها بايد كنترل شود.
📚 حرکت، ص 105
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 با هيچ گناهى فاصله نداريم؛ هر چند آن گناه به نظر ما دور و سنگين باشد. در قرآن آمده است: «زُيّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»؛ يعنى ما شهواتى داريم. اين شهوات، نيازها و احتياجات ما هستند.
🔷 اين نيازها در يك مرحله، محبوب ما و در مرحله بعد هم تزيين و توجيه مى شوند. آيا مى شود از آنها فرار كرد؟ اينكه آمده است «حُبُّ الدُّنيا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»، بماند؛ [نه حبِّ دنيا كه حبِّ شهوات براى انحراف كافى است.] وقتى كه من شهواتى دارم؛ يعنى به چيزى علاقمند مى شوم كه نياز و خواست من است.
🔷 اين عشق (شهوت) كه در دل من آمد، محبوبيت پيدا مى كند و اين محبوبيت براى من توجيه مى شود و وقتى برايم موجَّه و مزيَّن شد، ديگر حقّ خودم مى دانم كه هر كارى را انجام دهم.
🔷 اين زينت كار ساده شيطان است، كه خود قسم ياد كرده: «لَأُزَيّنَنَّ لَهُمْ». با اين توجه، آيا خيال مى كنى قتل ابا عبداللَّه كار مشكلى است⁉️
🔷 من شخصيتم را دوست دارم، عنوانم را دوست دارم، پرستيژم را دوست دارم، رفتارم را دوست دارم. اين نياز و احتياج، اگر مورد علاقه من شد و مزيّن هم شد، به اين نتيجه مى رسم كه بايد اين كار حتماً انجام شود.
🔷 وقتى شهوت و نياز، تبديل به حبّ و محبت، تبديل به يك نوع جنبه عقلانى و ذهنى شد، كه تو بايد اين طور رفتار كنى و بايد اين گونه باشى، ديگر احتمال خلاف نمى دهى و ثنويتى هم كه ممكن است در درون تو تزاحم ايجاد كند و جهاد و مبارزه و درگيرى و اصطكاكى به وجود آورد، همه اش به يك هماهنگى كلى و يك سازمان يافتگى و يك جهت شدن مبدَّل مى شود، كه تو جز اين چاره اى ندارى.
🔷 عقل، تجربه، توهّم، تخيّل، تفكّر، تأمّل، مشورت و قلب و شهوت تو، همه به يك نتيجه مى رسند، كه حسين را بكشى. آيا خيال مى كنيد بعد از اين انسان مى ايستد يا براى كشتن او از هر وسيله ممكن استفاده مى كند⁉️
🔷 اين نكته كه آدمهاى بدِ تاريخ يا آدمهاى بدِ موجودِ امروز را، خيلى بد مى بينيم و مى گوييم خدا لعنتشان كند، به خاطر اين است كه خودمان را در آن فضاء و در آن محيط حس نمى كنيم، در حالى كه هر كدام فرعونى هستيم، فقط مصرهاى ما كوچك و بزرگ شده است.
📚 اخبات، ص ۱۴
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 آنچه كه انسان را از عصيان جدا مى كند يكى شناخت و ديگر احساس و عشق بزرگتر است.
🔷 منى كه تا ديروز به كثافتم راغب بودم، با شناخت امروزم حتى فكر نزديك شدنش را هم ندارم.
🔷 منى كه تا ديروز براى توپها مى دويدم و يا براى پول جان مى دادم، امروز پولم را در راه عشقهاى بزرگترم خرج مى كنم و ديگر تضادى ميان اين عشق به ثروت و عشق به لباس احساس نمى كنم، كه آنها در راه يكديگر، هماهنگ شده اند.
📚 بشنو از نی، ص 132
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 آن وقت كه من مى گويم: «اللّهُمَّ إِغْفِرلى»، يا «أَوَّلُ حاجَتى إِلَيَكَ أَنْ تَغْفِرَ لى ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبى»، بايد از ذنبها و جرمها تصويرى داشته باشيم.
🔶 من كه براى خودم به ذنبى معتقد نيستم؛ چون مى بينم هم نماز خوانده ام و هم روزه گرفته ام و هم و هم، ديگر خدا چه چيزى را به من ببخشد و چه غفرانى را براى من داشته باشد، من از خدا طلبكار هم هستم ديگر چه جاى عذر خواهى است.
🔶 اما اگر بدانم هر چه جز او مرا حركت داده و هر چه جز او مرا خوشحال كرده و يا رنج داده خسارت من و زيان من و ذنب من و گناه من است، آن موقع ديگر تمام گناهها را، غيبت و تهمت و زنا و لواط، حساب نمى كنم، كه اين ذنبها و جرمها و اين جورها و خيانتها و بى وفايىها را هم در نظر مى آورم.
📚 نظام اخلاقی اسلام ، ص 51
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 آنچه جز خدا در ما موج ايجاد كند ذنب ماست. چه شده كه به اينها توجه نمى كنيم؟! مگر يك سگ چقدر از من كم مى كند كه اين گونه وحشت دارم⁉️
🔷 چه شده كه دورى از خدا مرا به وحشت نمى اندازد؟! و جدايى از او مرا نمى ترساند⁉️
🔷 امام سجاد علیه السلام مى گويد:«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ» هر لذتى جز ياد تو و هر خوشى اى جز قرب تو و هر شغلى جز طاعت تو، ذنب است.
🔷 ذنوب ما به مقدار سير و حركت و رشد ما گسترش پيدا مى كند و دقيق و عميق مى شود.
📚 بهار رویش، ص 100
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤا السُّوآى أنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ». سياهى و چركى زياد، رفته رفته اصول را هم از بين مى برد.
🔷 انسان وقتى به گناهان كوچك بى توجه شد، اين كوچكها او را به گندها مى كشاند.
📚 حقیقت حج، ص 23
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 «سَيِّئةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تَسُرُّك». گناه رنج آور، از خوبى غرور آفرين، بهتر است.
🔷 تو هنگامى كه ذلت و شكست گناه را بر صورت كودك خودت مى بينى، ديگر بر او فرياد نمى كشى، گرچه چينى قيمتى را شكسته باشد؛ كه از او دلجويى مى كنى و بر او مى بخشى.
🔷 امام سجاد علیه السلام در وداع ماه رمضان مى فرمايد: «اللّهُمَّ فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ». خداوندا! ما را بر آنچه كوتاهى كرده ايم، پاداش و اجر بده.
🔷 پاداش بر تفريطها و كوتاهى ها، در همين فضاى انكسار و اخبات معنى مى دهد؛ چون تو سرزنش مى كنى تا متوجه شود و بيدار شود و باز گردد، پس آنجا كه بيدار شده و خودش را محكوم كرده، ديگر حتى سرزنش و توبيخ، ضرورتى و شايد حكمتى نداشته باشد.
🔷 و از حكيم كريم، و حليم رحيم، دور است كه اين گونه شكسته را بكوبد و سوخته را بسوزاند. كه عنايت او جابر شكسته هاست و او جبار است و جبران مى كند.
🔷 همانطور كه جبروت دارد و حريم و حرمت نگه مى دارد و حتى سوختن و عذاب او، مسبوق به رحمت است و از عشق و محبت او الهام مى گيرد: «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ».
📚 روزهاى فاطمه، ص 15
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ نمى دانم ديده ايد گاهى بچه اى شيشه اى را مى شكند، مى خواهى آبى به او بدهى، شيشه آب از دستش مى افتد و مى شكند.
✅ يك موقع مى شكند و مى گويد: افتاد كه افتاد، مگر چه شده! در اين موقع بلند مى شوى و دو تا هم به او مى نوازى!
✅ولى يك موقع مى بينى وقتى كه شيشه از دستش مى افتد، گويى كه خودش افتاد، دلش افتاد، چشمش افتاد، دستهايش ...
✅ در اينجا پدر بلند مى شود و او را مى بوسد، يك كاكائو هم به او مى دهد. گناه كرده ولى اجرش مى دهند. ما اگر اين انكسار را پيدا كنيم، خدا براى گناهانمان هم به ما مزد مى دهد.
✅ خيلى خدا خداست. هميشه او خدايى كرده و جداً بهتر از او، ما هيچ خدايى پيدا نمى كنيم؛ گنه بنده كرده است و او شرمسار.
✅ بچه آب را ريخته يا شيشه را شكسته است، اما تو مى سوزى و تو رنج مى برى! چون تو به او محبت دارى، حتى به او كاكائو و آب نبات هم مى دهى. مى گويى چون او ترسيده و خوف كرده است! خدا به ما رحم كند!
📚 بهار رویش، ص 154
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 «وَ أَنْ نَتَقَرَّبَ إِلَيْكَ فِيهِ مِنَ الْأَعْمَالِ الزَّاكِيَةِ بِمَا تُطَهِّرُنَا بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ»؛ خدایا! كارى كن كه ما نه تنها خوب كرده باشيم، بلكه بدى ها را هم جبران كنيم و كسرى ها را هم از بين ببريم.
🔷 اين تنها كافى نيست كه به خودمان عطر بزنيم. براى پاك شدن عطر پاشى كافى نيست، بل بايد كثافتها را زايل كرد.
🔷 اين درست مثل اين مى ماند كسى كه تا سر در كثافت غرق است، بهترين عطرها را به خودش بزند و بگويد: من بويم عوض نشده است.
🔷 معلوم است كه عوض نمى شود! مادامى كه بدنها پاك نشوند و كثافتها زايل نگردند، خوبى ها و حسنات نتيجه اى نخواهند داشت و اثر آنها خنثى مى شود.
📚 بهار رویش، ص ۸۸
🆔👉 @cheshmeyejarie
May 11
✅ «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ». يك حركت تو، يك لبخند تو، بلندى يا كوتاهى صداى تو كه حساب شده نبوده، چه فسادها كه به بار نياورده!
✅ در جامعه مرتبط و در هستى نظام يافته، يك حركت ساده و يك اشتباه، تنها يك حركت و يك اشتباه نيست كه ذنب، مفهوم وسيعى دارد.
✅ در دعا آمده است:«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ»؛ هر لذتى جز با ياد او، هر شغلى جز با طاعت او و هر خوشحالى جز با توجه به او، ذنب است؛ چون تو را پُر كرده و مشغول داشته است.
✅ ذنوب خيلى دقيقتر و وسيعتر از آن چيزى هستند كه ما خيال مى كنيم. با اين توجه، كسانى كه در حد رسول هستند، استغفار دارند؛ كه هر كس در هر كلاسى ذنبى دارد.
📚 حرکت، ص 206
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 اگر در روايات آمده كه خوبى و يا بدى تو به فرزندان و بستگان تو باز مى گردد، اين در مورد بدى ها به اين معنا نيست كه ديگران وِزر و گناه تو را جريمه مى دهند و ظلم تو را مكافات پس مى دهد.
🔶 بل به اين معناست كه با بدى تو بذر بدى كاشته مى شود و اين رفتار، توسعه مى يابد. با نگاهى كه تو آغاز كردى و با رابطه ى فسادى كه تو بر قرار نمودى، فسادى شكل مى گيرد كه دامنگير تو خواهد شد و بستگان تو را در خود خواهد برد و اين ميكروب عفونت و گند، بر همه دامن خواهد گسترد و اين اثر وضعى بدى و يا خوبى مى تواند باشد.
📚 چهل حديث، ص 114
🆔👉 @cheshmeyejarie
❌👈 غفلت از سرمايه
🔷 ما تا هنگامى كه سرمايه هاى خود را نديده و غافليم، باكى نداريم و سرحاليم و در جمعها براى خالى نبودن عريضه مى گوييم: ما ضرر كرده ايم و خسارت داده ايم، آن هم با خنده و شكسته نفسى.
🔷 مى گويند يكى از تجار بزرگ بغداد يكى كشتى چاى از هندوستان خريدارى كرده بود. در راه، كشتى دچار توفان مى شود و صدمه مى بيند، اما با تلاش ملاحان، خسارتى بار نمى آيد و خبر سلامتى كشتىِ به غرقاب نشسته به تاجر بغداد مى رسد.
🔷 تا روزى كه كشتى در كنار سامراء لنگر مى اندازد و بارهاى عظيمِ چايى را از آن بيرون مى كشند و روى هم مى گذارند و تاجر براى ديدار از مال التجاره ى به سلامت رسيده مى آيد.
🔷 مى گويند هنگامى كه چشمش به كوههاى بزرگ چاى افتاد كه روى هم سوار شده بودند، حالش عوض شد و با تعجب پرسيد كه: اين ... اين ... اينها ... مى خواسته غرق ... غرق بشود؟ و افتاد و مرد.
🔷 تاجر مادام كه مقدار و عظمت سرمايه ها را نديده مسأله ى غرق شدن برايش جدى نيست و همچون شكسته نفسى مجلس داران، برايش جالب است.
🔷 اما هنگامى كه مى بيند چقدر سرمايه در شرف غرق بوده و تا كام مرگ رفته ... در اين هنگام مى سوزد و قالب تهى مى كند.
🆔👉 @cheshmeyejarie
❌👈 مرده ی زمین، مردار زمان
🔷 ما خواه ناخواه مرده اى مى شويم و گند مى گيريم. مرده ى زمين و مردار زمان، مگر هنگامى كه ريشه هايى را داشته باشيم و ركودها را پشت سر گذاشته باشيم. اين مسأله، قطعى است.
🔷 بخواهيم يا نخواهيم حركتها و گذشت زمانه از ما مى كاهد و زمين ما را به گند مى رساند، مگر اينكه خودمان را قبل از اينكه زمان بگيرد، قبل از اينكه زمين بگنداند، ذبح كنيم. ما قطعاً در اين هستى، مردار هستيم.
🔷 آنهايى كه گوسفندهايى دارند و اين گوسفندها در معرض خطرى قرار مى گيرند، زود كاردها را تيز مى كنند تا آنها را ذبح كنند، تا از مرگ آنها و ضايع شدن و از دست رفتن آنها جلوگيرى كنند.
🔷 ما در اين هستى، خواه ناخواه مرداريم، مگر اينكه كاردى را به گلوها بگذاريم و ذبح كنيم. مهم اين است كه ذبيح چه كسى باشيم و مذبوح در راه چه كسى؟ و با چه چيزى خودمان را ذبح كنيم و رو به چه قبله اى؟
🔷 مرگ، قطعى است. از دست رفتن، قطعى است. روزها كه مى گذرند، مثل موشهايى هستند كه طناب عمر ما را مى جوند. خواه ناخواه سرنگون مى شويم و در چاههايى مى افتيم و مى گنديم.
🔷 گذشت زمانه، ما را به خاك بر مى گرداند، مگر اينكه قبلًا خودمان را بقايى داده باشيم و ذبح كرده باشيم. آنهايى كه ذبيح نيستند، مذبوح نيستند، مردار هستند. مرده هستند. ارزش ندارند. از دست رفته هستند.
🔷 حالا كه بنا شده ذبح كنيم؛ بنا شده قبل از اينكه زمانه ما را بگيرد ما از خودمان بهره بگيريم، به اين بايد فكر كرد كه در راه چه كسى خودمان را ذبح كنيم و با چه حربه اى و با چه نيتى؟
📚 حقیقت حج، ص ۱۱۶
🆔👉 @cheshmeyejarie
❌👈 شرايط ذبح
🔶 وقتى كه مى خواهند گوسفندى را ذبح كنند، بايد شرايطى فراهم باشد: بايد رو به قبله باشد. وسيله ى بريدن آهن باشد. ذابح بايد مسلم باشد. و به نام حق كشته شود. براى حق و در راه حق كشته شود، نه در راه بتها و هواها و هوسها.
🔶 ما در اين هستى يا صبر مى كنيم تا بميريم و مى گذاريم گذشت زمانه خاكمان كند و يا اگر بنا شد از خودمان بهره بگيريم، قبله اى نداريم.
🔶 جهت هاى ما و قبله هاى ما، ما را مردار مى كنند؛ قبله هايى كه ما خودمان را در آن راه ذبح كرديم و عمرى را از دست داديم، يا ثروتها بوده و يا قدرتها و شهرتها و يا فرزندها. خودمان را براى آنها فدا كرده ايم.
🔶 و خودمان را براى آنها مردار كرده ايم و آنها هم ما را به هيچ هم نگرفته اند. و ما هم جز حسرت چيزى به دل نگرفتيم. و با آن همه ضربه اى كه مى خورديم، بيدار نشديم.
🔶 آنهايى كه بناى ذبح خودشان را دارند و بناست ذبيح شوند، بايد ذبيح اللَّه باشند. اين است كه اسماعيل هايى كه ذبيح حقند، پايدار باقى مى مانند.
🔶 كسى كه ذبيح او نباشد و با دست ابراهيمى كشته نشود و در هنگام كشتنش تمام رگها را قطع نكند و تمام پيوندها را نبرد، مردار است. ذبيح نيست؛ جيفه است. مرده است. حياتى ندارد.
📚 حقیقت حج، ص ۱۱۷
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 حيات انسانى
🔷 ما بايد در فاصله ى تولد و مرگمان، حياتى را به دست بياوريم. و بعد از اين، نگذاريم كه زندگى در چاله ى مرگ بيفتد و طعمه ى لاشخورها شود. بعد از اينكه به حيات رسيديم، خودمان را ذبح كنيم.
🔷 تمام درسها در همين يك جمله خلاصه مىشود. تمام حركتهاى پر زير و بم، در همين يك مسأله خوابيده است. يكى از بزرگان كه به او گفته بودند به من درسى بده، گفته بود به تو درسى مى دهم كه اگر تو، همه اش را در كتابى جمع كنى، كتابها آن را نمى تواند در خود بگيرند و اگر بخواهى خلاصه اش كنى پشت يك ناخن مى توانى بنويسى.
🔷 آنچه كه در همه كتابها هست اگر در يك خط خلاصه بشود و آن خط در دو كلمه خلاصه شود و آن كلمه را بتوان در پشت ناخن نوشت، چيزى نيست جز «ذبحُ النفس».
🔷 ذبح شرعى يك چيز هنگامى صورت مى گيرد كه از مرده ى چيزى بخواهيم بهره بردارى كنيم. بخواهيم زندگى او را با بهره هاى بعدى مرتبط كنيم. از مردار شدن او جلوگيرى كنيم.
🔷 ذبح نَفس، از بين بردن و هدر كردن نفس نيست. ذبح نفس، معنى اش اين نيست كه انسان خودش را ول كند. تن را رها كند و بهره ها را رها كند. نه، مهم اين است كه بهره ها را تزكيه كند، پاك كند.
🔷 و اين پاكى و تزكيه، هنگامى تحقق پيدا مى كند كه ذبيح رو به قبله باشد و حربه ى ذبح آهن باشد و تمام رگها قطع شده باشد. ذابح مسلم باشد و اين قطع شدنها با ياد حق باشد.
📚 حقیقت حج، ص ۱۱۸
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساند.
🔶 مىگفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مىشود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مىبرد. مىگفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مىشتافت.
🔶 در نهايت هم در همين راه و زيارت حضرتش با وقوع سانحه اى در سحرگاه ۲۲ تيرماه 1378 جام حق را سركشيد و به لقاء و ديدار دوست شتافت و روح بلند و آسمانيش از زمين رخت بر بست كه او گمنام در زمين و مشهور در آسمان بود.
🖤 ۲۲ تیر ماه، سالروز رحلت استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه گرامی باد.
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 اين دو سؤال مطرح است؛ چگونه حيات پيدا كنيم و زنده شويم؟ و چگونه از زندگى ها و مرگمان بهره مند شويم؟
✅ زندگى اى كه زمانه مى گيرد و زمين مى پوساندش، اين زندگى را ذبح كنيم تا مردار نشويم. و اين اصلى ترين مسأله است براى كسانى كه يافته اند و فكر كرده اند كه بى ريشه خشك مى شوند و با ركود مى ميرند.
✅ ما تا حياتى به دست نياورده ايم و ريشه هايى پيدا نكرده ايم تا از خاكها نيرو بگيريم و ريشه بدوانيم و از بارشها رويش پيدا كنيم، يا بى ريشه ايم و يا هنگامى كه ريشه پيدا مى كنيم و رشد مى كنيم و حيات پيدا مى كنيم، باز ذبيح نمى شويم. مرداريم. و اگر ذبح شويم با شرايط ذبح همراه نيستيم و باز هم مرداريم. تازه اگر از ما بخواهند بهره بردارى كنند و ما را نگهدارى كنند، گوشت يخ زده ايم و به كارى و به جايى نمى آييم.
✅ اين دو سؤال است كه هر كس كه يافت در ركود مى گندد و بى ريشه مى خشكد، مجبور است به اين دو سؤال فكر كند كه چه كند تا بتواند از اين گنديدن و مردار شدن نجات پيدا كند. و چه كند كه تا قبل از اين مرحله، به حيات دست پيدا كند؟
✅ آن هم نه حياتى كه فقط در حدّ نفس كشيدن باشد؛ چه بسا كسانى كه با نفس كشيدنشان مرده اند. آنهايى كه مرده ها را انتخاب كرده اند، حتى هنگامى كه نفس مى كشند، مرده اند. و آدمهايى كه زنده ها را انتخاب كردهاند، حتّى با مرگشان زنده اند؛ كه انسان، در انتخابش زنده است.
✅ حيات انسانى ما وابسته به انتخاب ماست؛ گرچه ما رشد و نمو سلولها را داشته باشيم و از احساس و عاطفه و غريزه برخوردار باشيم اما اين حيات انسانى ما نيست. اين زندگى و جانى است كه هر بزغاله اى دارد و هر سگى بارش را به دوش مى كشد.
✅ اين جانى نيست كه ارزش داشته باشد. جان و حيات انسان در انتخاب اوست. آنهايى كه مرده ها را انتخاب كرده اند، مرده اند هر چند نفس بكشند.
حقیقت حج، ص ۱۱۹
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 حيات دل
✅ مرحله ى ديگرى از حيات، حيات قلب و دل انسان است. اين حيات در برخوردها و ديدارها به وجود مى آيد. «تَزاوَرُوا فَانَّ فی زِيارَتِكُمْ احْياءاً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحادِيثِنا».
✅ در برخوردهاست كه جرقه ها سر مى گيرد و با اين نور است كه دلها راه زندگى خودشان را پيدا مى كنند و به حيات مى رسند. با شناختهاست كه مغزها و فكرها به حيات مى رسند و با يقين است كه عقل براى سنجش، راهى را پيدا مى كند. و با وسعتهاست كه روح به حيات مى رسد.
✅ و در قرب اوست كه انسان به مراحل بالاتر و حياتهاى متعالىترى دست پيدا مى كند. «أِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه». كسانى كه دلها را و مغزها و قلبها و عقلها را و روحها را به مرگ نمى توانند برسانند، بايد بدانند كه؛ زمينى كه بدن انسان را از بين مى برد و تبديل مى كند و تلّى از خاك از آن به جاى مى گذارد، دل او را نمىگيرد؛ چون خدا بين انسان و دلش فاصل و حائل است.
✅ و آن حيات دل، چيزى نيست كه حتى با مرگ از بين برود. «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛ آنهايى كه زنده را انتخاب كرده اند، حتى اگر بميرند، زنده هستند. «أَحْياءٌ» زنده هستند. حيات دارند. «عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ».
✅ چرا حيات دارند؟ چون آنها ذبح شده اند و مردار نيستند. گوسفند وقتى ذبح مى شود درست است كه خونش را از دست مى دهد، ولى حياتى پيدا مى كند و در جزء عالى ترى، در مجموعه ى بدن متعالى ترى راه پيدا مى كند.
✅ انسان با آن گسستن از غير حق، به روح مى رسد و با ديدارها، دل زندگى پيدا مى كند. دل مردگى هايش از بين مى رود و با شناخت و يقين، حيات برترى پيدا مى كند. و اين حيات، حياتى است كه حتى با مرگ از بين نمى رود و دوام دارد.
حقیقت حج، ص ۱۲۴
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 مراحل حيات انسانى
✅👈 مرحله اول
🔷 بايد از اين گفت و گو كرد كه چگونه ذبح كنيم. چگونه قبله ها را پيدا كنيم. چگونه جهت گيرى ها را مرتفع كنيم و بالاتر ببريم.
🔷 چگونه از قبله ى قدرت، ثروت، شهرت، رياست، اعتبارها و عنوانها، هواها و هوسها و جلوه ها، هواهاى دل، حرفهاى خلق و جلوه هاى دنيا آزاد شويم؟
🔷 چگونه از قبله هاى زر و زور و تزوير آزاد شويم؟ نباشيم از آنهايى كه مى گويند: «نسائهم قبلتهم»؛ همسرانشان قبله شان هستند. رو به آن جهت دارند. در آن راه ذبح و مردار شده اند و از استفاده مانده اند.
🔷 مرحله ى اول، پيدا كردن قبله ها و جهت گيرى هاست. تا انسان قبله اش را نيابد نمى تواند گوسفند بُكُشد. رو به چه كسى بياوريم؟ زندگى و مرگ ما و حركت و سكون ما براى چه كسى باشد كه كاسته نشويم، افزوده بشويم.
🔷 كسانى كه زندگيشان از زندگى عادى بالاتر آمده و به حياتى كه محمّد و آل محمّد دست يافته بوده اند، دست يافته. و آن حيات را تقاضا كرد كه؛ «اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتِی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».»
🔷 زندگى و مرگشان در اين حد و در اين اوج قرار گرفته باشد؛ كه زندگى آنها در اوج است. جهت گيرى شده و قبله دارد. و قبله اش كعبه است. و قبله اش اللَّه است. «إنَّ صَلاتِى وَ نُسُكِى وَمَحْياىَ وَ مَماتِى للَّهِ رَبِّ الْعالَمين».
📚 حقیقت حج، ص ۱۲۵
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 مرحله دوم
🔶 در مرحله ى بعد، مسلم باشد. انسان به حد تسليم رسيده باشد. ابراهيم باشد كه اسماعليش را ذبح مى كند. كسى كه مسلم نيست، هر چند ذبح كند و رو به قبله هم ذبح كند، اثرى ندارد.
🔶 كسى كه رو به قبله هست، ولى تسليم نيست، ابراهيم نيست؛ از ذبحش بهره اى نمىگيرد. حتى اگر ابراهيم براى حق نگويد و با علامت او ذبحش را علامت نزند و آن مارك را بر روى آن گوشت نكوبد، خريدار ندارد.
🔶 بسم اللَّه مى خواهد. بسم اللَّه؛ يعنى به آن علامت و به آن اسم خودم را علامت گذارى مى كنم. «اتَوَسَّمُ بِبِسْمِ اللَّهِ»؛ من مارك او را بر خود بزنم. چرا؟
🔶 چون او رحمان است، مى دهد. ديگران مى گيرند؛ دهنده نيستند، رحمان نيستند، بلكه گيرنده اند. بتهاى ديگرى كه من مى خواهم براى آنها باشم و قبله هاى ديگرى كه مى خواهم رو به آنها بياورم، به من نمى دهند. رحمان نيستند. اخّاذ هستند. از من مى گيرند.
🔶 خدا با رحمتش، پرورش دهنده و رب است. دوستى خاله خرسه نيست كه از من كم كند. رحمان و رحيم است. رب است. پرورش مى دهد، آن هم نه در يك محدوده و نه يك نفر را، كه رب العالمين است. همه را پرورش مى دهد و همه را براى مجموعه ى راه پرورش می دهد.
📚 حقیقت حج، ص ۱۲۶
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ كسانى كه خودشان، رو به خودشان ذبح مى شوند و كسانى كه خودشان را رو به قبله خودشان ذبح مى كنند، باز هم مردارند. هر چه فكر كنند، چاره اى جز اين ندارند كه بروند و گوشه بگيرند تا حياتى بيابند و حركت كنند، وگرنه ركودها گند آنها را بالا مى آورند و مردار مى شوند.
✅ درس اول همين است كه پيش از آن كه بميريم، پيش از اين كه مردار شويم، به حيات برسيم. پيش از آن كه بميريم ذبيح شويم؛ كه اسماعيل ذبيح، نمرده است؛ چون رگهايى كه در انسان بريده مى شود، غير از رگهايى است كه در ديگران بريده می شود.
✅رگهاى چهار گانه كه در انسان هست و بايد بريده شود:هواهاى دل و حرفهاى خلق و جلوه هاى دنيا و وسوسه هاى شيطان است.
✅ كسى كه رگهاى چهار گانه را قطع كرد، قبل از اين كه حتى سر از تنش جدا شود، ذبيح است. چقدر هماهنگى است بين ذبح و ذابح و بريدن رگهاى چهار گانه، كه تا اينها بريده نشود، شرك هست. و تا شخص مشرك است، ذبيح نيست. مردار است. به همان نسبت مرده است. به همان نسبت از دست رفته است.
📚 حقیقت حج، ص ۱۳۰
🆔👉 @cheshmeyejarie