eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
142 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
@childrin1کانال دُردونه...._326715147139680188.mp3
2.54M
" بالش ابری" 👆👆👆 🍓 🍇🍓 🍓🍇🍓 ╲\╭┓ ╭ 🍇🍓 🆑 @childrin1 ┗╯\╲.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱    🌱     🌱     🌱     🌸 1403/1/20 🌱    🌱     🌱     🌸 🌱    🌱     🌸 🌱    🌸 🌱 🌸       ســـــ🥰ــ✋ـــــلام روز قشنگ بهاریتون بخیروشادی🍃🌸 الهـی در پـنـاه پـروردگـار 🍃🌸 امروزتون بخیرونیکی🍃🌸 حــال دلتــون خـوب 🍃🌸 وجـودتــون سـلامـت 🍃🌸 روزتون سرشاراز زیبـایی🍃🌸 دوشنبه تون عالی و پر از موفقیت🍃🌸    🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸 ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃 @childrin1 🍃 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «معاون کلانتر» قسمت : اول ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
21.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «معاون کلانتر» قسمت : دوم ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
نشانه های اختلال یادگیری خواندن : 🌼 تردید در خواندن متن و گاه خواندن با لکنت 🌼 حرکت دادن سر به جای چشم ها ، در زمان خواندن 🌼 خواندن کلمه به کلمه 🌼 توجه نکردن به نقطه گذآری های مان 🌼 ناتوانی در فهم معنی کلمه های خوانده شده ( خواندن طوطی وار ) 🌼 ضعف در حافظه دیداری و شنیداری کودکانی که در زمان خواندن با این نشانه ها رو به رو هستند نیازمند بررسی تشخیصی و در صورت نیاز درمان هستند . 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" The Finger Family" از مجموعه "bonch patrol" 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♥️ @childrin1 ♥️ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐝یک بازی سرگرم کننده برای توسعه حافظه بصری، یک فعالیت عالی برای هر استراحت.🐝 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ 🟢 @childrin1 🟢 ┗━━━━━━━━━┛
‍ 🐠🐙 قصه ماهی کوچولو 🐙🐠 "قسمت اول" یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود. قصه امروز ما قصه یک ماهی کوچولو است. ماهی رنگین کمان و دوستانش توی کلاس نشسته بودند. خانم هشت پا، آموزگار ماهی ها گفت: « بچه ها امروز دوست تازه ای به کلاس ما می آید که اسمش فرشته است. او و خانواده اش تازه از آب های غربی به این جا آمده اند.» ماهی پفی در حالی که باله هایش را تکان می داد، گفت: « من هم قبلاً آن جا زندگی کرده ام.»خانم هشت پا گفت: « چه خوب! من تا به حال آنجا را ندیده ام و خیلی دوست دارم درباره اش بیشتر بدانم. ماهی پفی ممکن است برای ما تعریف کنی؟» ماهی پفی گفت: « آنجا خیلی عجیب و غریب است. رنگ آب ارغوانی و پر از گیاهان خیلی بزرگی است که تا سطح آب رشد کرده اند. سنگ های خیلی بزرگی هم دارد.» خانم هشت پا گفت: « چه جالب! به به! دوست تازه مان هم آمد. سپس فرشته را نزدیک خود آورد و گفت: « بچه ها این فرشته است. » فرشته به همه سلام کرد. خانم هشت پا به او گفت: « فرشته جان اگر ممکن است از جایی که آمدی، بیشتر برای بچه ها بگو. » فرشته گفت: « جایی که من بودم با این جا خیلی فرق ندارد، به جز اینکه آب های آن جا سبز رنگ و رویایی است. خیلی هم شفاف و تمیز.» ماهی رنگین کمان به فرشته گفت: « ولی من فکر می کردم آب آن جا ارغوانی است! » فرشته گفت: « نه اینطور نیست. » در همین لحظه همه ماهی ها با ناراحتی به ماهی پفی برگشتند. ماهی پفی فریاد زد: « منظورم این بود که وقتی خورشید در آن جا غروب می کند، آب ارغوانی می شود.» خانم هشت پا با مهربانی به ماهی پفی گفت: « عیبی ندارد. من هم مثل تو، داستان های عجیب را دوست دارم. » بعد از ناهار همه ماهی ها به طرف کشتی غرق شده رفتند تا در کنار بازی کنند. زردک به ماهی پفی گفت: « برای فرشته تعریف کن که کشتی چه جوری غرق شده.» همه ماهی ها دور ماهی پفی جمع شدند و یک صدا با هم گفتند: « زود باش! تعریف کن.» ماهی پفی گفت: « شبی تاریک و طوفانی بود. کشتی بار سنگینی را با خودش می برد. برای ادامه مسیر، ناخدا می بایست از بار آن کم کند، پس فرمان داد…» ناگهان فرشته با هیجان گفت: « بارهای روی عرشه را به دریا بیندازید!» بعد با خجالت رو به ماهی پفی کرد: « معذرت می خواهم که حرفت را قطع کردم. آخر من اینجای داستان را دوست دارم.» ماهی رنگین کمان در حالی که تعجب کرده بود از فرشته پرسید: « یعنی تو هم این داستان را شنیده ای؟ » فرشته گفت: « بله، این داستان معروفی در مورد کشتی غرق شده ای است که به صخره های پروانه در دوردست برخورد کرده است.» زردک از ماهی پفی پرسید: « ولی تو گفته بودی که این داستان همین جا اتفاق افتاده !» مروارید گفت: « اما اینجا که صخره ندارد، پس حرف فرشته درست است.» دم تیغی گفت: « به نظر من هم همین طور است.» ماهی رنگین کمان از ماهی پفی پرسید: « راستش را بگو، آیا داستان خیالی برای ما تعریف کرده ای؟» در همین لحظه زنگ کلاس زده شد و ماهی پفی، خوشحال، زودتر از همه و با عجله به طرف کلاس شنا کرد. ادامه دارد... ╲\╭┓ ╭ 🐙🐠 🆑 @childrin1 ┗╯\╲