#خبرفوری
🖤🖤🖤🖤
🌐 *شهادت فرزند جانشین فرمانده سپاه سلمان سیستان و بلوچستان*
🔹دقایقی قبل پاسدار محمود آبسالان فرزند سردار آبسالان جانشین سپاه سلمان استان براثر تیراندازی افراد ناشناس به شهادت رسید.
🔹گفته می شود، این شهید بزرگوار در محل ایست و بازرسی نیروهای امنیتی بسیج در منطقه تامین اجتماعی زاهدان بر اثر تیراندازی افراد ناشناس به درجه رفیع شهادت نائل آمده است. اطلاعات بیشتر متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد
🏴🏴🏴🏴🏴
انا للله انا الیه راجعون
باعرض تسلیت به همسنگران ، همرزمان ومدافعان حرم حضرت زینب( س)
🏴سردار مدافع حرم حاج مهدی نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ،
سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر شهیدحججی به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت
🕊ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسنحججی*
بعد از شهادت حججی تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود.
تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهیدحزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، محسن برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنانحرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: "پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"
حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : "کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ،جنازه محسن نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنیدخودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: "پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند.
الان هم همین جا هستن.توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!
✍ همرزم شهید قائمی نژاد؛
🔴توضیح مشاور قالیباف درباره یک ماجرای جنجالی
سيد محمود رضوی:
🔹دو روز است که اذهان عمومی جامعه درگیر سفر ۳نفر از اعضاء خانواده رئیس مجلس به ترکیه شده، سفری که پسر بزرگ آقای قالیباف به نمایندگی از پدر آنرا خطای نابخشودنی اعلام و به صراحت گفت رئیس مجلس با این سفر مخالف بوده و سفر برای خرید سیسمونی نیز نبوده است.
🔹اطلاعات منتشره در فجازی سوالاتی به وجود آورد که به نظر باید یکبار آنها را مرور کرد و درخواست نمود که برخی نهادها به چند سوال کلیدی پاسخ دهند:
آیا شناسائی داماد، دختر و همسر محجبه رئیس مجلس با ماسک در فرودگاه ترکیه و در صف مردم، کاری عادی بوده و همه آنها را میشناسند؟!
🔹هیچ کس از بارداری دختر آقای قالیباف مطلع نبوده و جز کنترل اطلاعاتی، هیچ روشی برای کشف آن به شیوههای دیگر هم وجود نداشته است. یک فعال توییتری چطور متوجه این موضوع و ساخت یک پروژه با همان هشتگ خاص شده است؟!
🔹روابط عمومی شرکت معراج در مصاحبه ای صراحتا اعلام کرده این مسافران بار اضافه نداشته اند و در فرودگاه ترکیه هم هیچ اتفاق و درگیری ادعائی وجود نداشته، این سناریوی تخیلی را چه کسی ساخته و به این اکانت داده است؟
🔹پرواز شماره۴۸۰۴ معراج از استانبول به تهران ساعت ۱۹:۱۵به زمین نشسته که به طور طبیعی خروج مسافران از فرودگاه دو ساعت طول میکشد؛ کدام مسافری میتوانسته این اطلاعات را طوری به اینها برساند که این آقا بعد از تحقیق از معراج و بررسی و یقین!، در ساعت ۲۲:۵۴ توئیت خود را منتشر کند؟
🔹غیر از زمان، همانطور که بقیه گفتهاند این سوال همچنان بیپاسخ مانده که آیا اطلاعات شخصی مسافرین را جز به مراجع ذیصلاح یا محافل امنیتی خاص میدهند؟ چطور این اطلاعات به دست پروژه بگیران رسیده است؟
🔹همین چند سوال و سوالات مطرح نشده دیگر و مدارک قبلی موجود که تا امروز اجازه طرح آن را ندارم، نشان میدهد که این پروژه هم مانند چند پروژه قبلی یک پروژه امنیتی بود و قاعدتا مثل همیشه پروژه بگیران عمله مقاصد محافل امنیتی-سیاسی شدهاند که منافعشان به خطر افتاده است.
🔹در حالی که انبوهی از وظایف دستگاههای امنیتی روی زمین مانده و صدای دلسوزان و مردم درآمده، معنای بپا گذاشتن برای خانواده قالیباف در سفر شخصی چیست؟
🔹در همه این موارد آنهائی که باید بفهمند دیر میفهمند ولی یک خطای فردی با اشراف و عملیات لحظهای محافل امنیتی تبدیل به پروژه علیه کل نظام میشود. آیا حق نداریم فکر کنیم موضوع بسیار فراتر از ماجراجویی آدمهای بدنام بوده و پای یک نهاد در میان است؟ آن نهاد کجاست؟
🔹آیا قرار است دستگاههای امنیتی قضائی کشور، وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه باز هم همچون بارهای قبل بنشینند و نظاره کنند که محافل امنیتی-سیاسی برای حذف رقبای سیاسی خود، کشور و اذهان عمومی را به هم بریزند؟! گیریم به قالیباف لطمه وارد شد، هدف بعدی اینها چه کسی و کجاست؟
🔹استقامت و پایداری قالیباف برای مردم و نظام، منافع و آینده چه کسانی را به خطر انداخت که بعد از مقاومتهای اخیر او در مقابل ناکارآمدیها و تجاوزات به حقوق ملت، محافل پشت پرده ناچار به پروژهسازی شدهاند؟ از دستگاههای امنیتی توقع است که تکلیف این محفل یا نهاد را معین بکنند!
🔹عذرخواهی توسط خانواده قالیباف در همان ساعات اول صورت گرفت؛ اما یکبار برای همیشه این موضوع تعیین تکلیف شود، کدام محفل یا نهاد برای خانواده مردم بپا میگذارد، با دروغ، آبروی دیگران را به بازی میگیرد و حیثیت نظام و آرامش مردم را برهم میریزد؟ یک بار باید ایستاد و کوتاه نیامد!
@choghok99