🌸 دختــران چــادری 🌸
یه روزی هم میاد
رو بَنِرای سطح شهر میبینیم نوشته:
« کاروان راهیان #عشق »
.
کاروانی که از ایران و افغانستان و عراق زائـر راهی میکنه به سمت #سوریه...
می بردمون به سمت حرم حضرت زینب و حضرت رقیه...
وقتی خوب دلمونو تکون دادیم و عقده ی این چند سال فراق رو جبران کردیم...
.
یکی مثل #حاج_حسین_یکتا که از یادگارای همین سالای جنگ با تکفیریا باشه برامون شروع میکنه به روایت کردن...
.
" اینجا که نشستید
اسمش #زینبیه است!
قریهای که توش حرم مطهر خانوم زینب قرار داره...
همینجا بود که مدال #شهادت گردن #شهید_محرم_ترک ، اولین شهید مدافع حرم ، انداختند...
.
تو همین خاک بود که #شهید محمود رضا بیضایی به معشوقش ، امام حسین رسید... "
.
بعد سوار اتوبوس میشیم و میریم #حلب
بعد از اینکه نشستیم رو خاکا ، راوی میگه:
" اینجا حلبِ...
همونجایی که #سردار_همدانی رو به آسمون پرواز داد...
همینجا بود که #شهید_صدر_زاده ، فرمانده ایرانی لشگر فاطمیون ، سرشو گذاشت رو پاهای اربابش!
#شهید_محسن_خزایی خبرنگاری که دختر سه ساله شو به دختر سه سالهی ارباب سپرد و از دنیا خداحافظی کرد...
.
اینجا مقتلِ #شهید_محمدرضا_دهقانِ و #شهید_رسول_خلیلی ...
جووناالوارثینو سال شماها که از همون اول عادت کرده بودن به دل ندادن...
.
مقصد بعدیمون #خان_طومانِ ، جنوب غربِ حلب...
همونجایی که تروریستا محاصرهش کردن و نیروهای مقاومت رو مجبور به عقب نشینی...
همونجایی که وقتی آزاد شد،همه سجده شکر بجا آوردیم...
هر چند برای آزاد شدنش #شهید دادیم و اسیر...
یکیشون #شهید_محمد_بلباسی بود که با رفتنش چهار تا بچهش یتیم شدن...
ولی کاری کرد که اون دنیا ، جلو حضرت زهرا ، سرشونو با افتخار بلند کنن و بگن:
ما بچه های شهید بلباسی ایم! "
مثل #شلمچه ، مثل هویزه ، مثل چزابه ، مثل طلاییه ...
یه روزی #حلب و خان طومان و زینبیه و ریف رو قدم قدم زیارت می کنیم...
یه روزی گذرمون بهشون میخوره..
[ هر زمان تو خیابونا چشمتون خورد به بَنِرا و تابلوهایی که ازتون دعوت کرده با این کاروان راهی شید ، بدونید به فاصله ی اندکی ، روزی میرسه که سرتاسر ایران نوشتن...
« کاروان راهیان قدس »
کاروانی که این بار مقصدش فراتر از #شلمچه و #دمشقِ !
کاروانی که میره به سمت خود #بهشت
نماز میخونه تو مسجدالاقصی...
با امامت امام دوازدهم...
و با حضور تمام شهدا...
شهدایی که روزی برای زیارتشون #چفیه هامون و #چادر هامون خاکی شد ...
و دیر نیست اون روز !
روزی که با چشمای خودمون ببینیم که رو سر در ورودی #فلسطین نوشته:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»
🌸🍃🌸🍃
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #قابل_تأمل‼️🤔😡
⚠️ خیلی ناراحت کننده هست 😥
من نمیدونم چه اصراری هست که قبح یه سری مسائل رو توی جامعه بشکنن؟؟!!
واقعا رفتار مجری برنامه اصلا جالب نیس!
اگه آقا توی جمع به خانم ابراز علاقه نمیکنن، در واقع به خاطر حیایی هست که موجوده !!
نه اینکه علاقه ای نباشه یا رسمی باشه رابطه شون!
هیچ وقت احترام به طرف مقابل به معنای کم بودن صمیمیت بین افراد...
و بی احترامی(مثل توله صدا زدن 😐 که خیلی داره باب میشه متاسفانه)نشانه ی علاقه ی زیادی بین دو طرف نیست!!بفهمید لطفا😑
نمونه ای بهتر از نامه ی حضرت امام برای همسرشون نمیشه مثال زد که سراسر عشق هست.محبت واقعی نه عشق های مجازی امروزی!!
رسانه ی ملی دقیقا چه کار داره میکنه؟؟ دقت کنید که دارین چه چیزهایی رو فرهنگ سازی میکنید برای این مردم!!!
جای تاسف داره جدا😞
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
🔅🔆🔅🔆🔅
دلتنگ #حرمت كه میشوم😞
سراغ چادرم را میگیرم...😍
عجیب بوی ضریحت را گرفته است آقا...
❂ السلام علیك یا شمس الشموس ❂
❂ یا انیس النفوس ❂
❂ #یاعلی.بن.موسی.الرضاالمرتضی ❂
🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🌸 دختــران چــادری 🌸
شب_ها_ابراهیم_بخوانیم 📜 ❤️📜
#وحی_دلنواز💓 | #پارت_هفتم
خواندنـِ «دفتر شهدا» شرایط جوے خاصی را می طلبید؛ آسمان نارنجی و زمین تب دارے که دستمال چمنی نمناک روی سرش بسته بود، مهم ترینش! تکیه وار به بید مجنون باغچه ے دانشگاه، از هواے دل انگیز غروب استنشاق کردم و با انگشت سبابه، کاغذ کاهی دفتر را لمس. برخلاف گفته هاے او، سردفترش توفیر داشت...! به چروک هاے صفحه اول خیره شدم:
| غروب سیزده آبان، عبدالرحمن!
از صدای ساعت شماطه دار روی طاقچه بیزارم و همینطور قاب عکسی که در موازات آن قرار دارد؛ این لعنتی ها می خواهند در تاریک خانه ے ایام قدیم گرفتار باشم، گرفتار بودن سخت است... چهله ے دعاے عهد برهم زن است! نباید کسی با این وضع مرا ببیند، حتی اگر ولی عصر باشد! خدایا یک امروز را بصیر نباش، به خودت قسم حالم خوش نیست... خوب نیست... |
صدای خش خش برگ ها، توجهم را از واژه هاے دردمند او به برگ های آویزان درخت مجنون جلب کرد، در چه آرامشی می رقصیدند؛ خاطره ے وحی دلنواز با همان میزان آرامش برایم تداعی شد: «ابراهِـــم...» هیچ سنخیتی با حال بد نوشته هایش نداشت. لحظه اے چشم هایم در کاسه چرخید؛ «اصلا نکند او، عبدالرحمن نباشد!» بلافاصله دفتر را ورق زدم تا از سوتفاهم در امان باشم:
| نیمه های شب نوزدهم، عبدالرحمن!
چند وقتی است که اتاق حکم قفس را پیدا کرده و من را به مسجد و بناهاے گنبدے شکل میلی نیست. بد و بیراه گفتن به زمین و زمان جایگزین استغفار شده... اینجا را نگاه کن، آینه دشمن قسم خورده ام دقیقا در نقطه ے مقابل! اصلا صورت جزغاله شده ام نذر هیزم جهنمیان! عبدالرحمن لطفا بخواب...! |
دوباره بار مصیبتش را روے دوش جمله هاے آخر گذاشته بود. حدس هایی در سر داشتم که از ترس واقعیت، ضرب العجل به صفحه ے سوم پناه بردم:
| عصر یک روز بارانی، عبدالرحمن!
اعتقادی به باران ندارم. اگر معجزه بلد بود که من نمیسوختم! اگر واقعیت داشت که شعله های آتش در آن چهار شنبه سورے نحس را خاموش می کرد. حواست هست؟ دیگر کسی برایت ربّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا زیر باران نمی خواند! نام مستعارت را یوسف پیامبر گذاشته بودند و حالا از تو رو می گیرند! پنجره عنصر اضافی خانه را همین حالا ببند عبدالرحمن...! |
انگشتانم بی حس شده بود و چشمانم پلک زدن را به یغما می برد. انگشت سبابه لحظه اے تکان خورد و دفتر از دستم روی چمن پخش و پلا شد. یک سکانس در خاکریز مدام مقابل پرده ے چشمانم تکرار می شد: «مردی که اُریب ایستاده و چفیه نیمی از صورتش را پوشیده است...!» لب بالایی به سختی از لب ترک شده ے پایین فاصله گرفت: «نیـ.. نیمه ے پنهان!» ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_اصانلو
🔻انتشار با ذکر نام نویسنده جایز است.
🔺احساسات درون متن واقعیست و این را «ابراهیم دوستان» شاهدند!
🔺برای دسترسی به قسمت های قبل روی #وحی_دلنواز بزنید.
🔻نظرتون راجب داستان را به آیدی @biseedaa بفرستید.
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
دختر بَدر الدُجی امشب سه جا دارد عزا
گاه میگوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا
ایام سوگواری حضرت ختمی مرتبت(ص)، امام حسن مجتبی(ع) و ثامن الحجج(ع) تسلیت باد.
🆔 @Clad_girls 💯
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
Shab02Safar1393[05].mp3
4.74M
🎧 #مداحی
مدینه ای شهر پیغمبر،
ای شهر غربت و غم (واحد)
🎶 با نوای : حاج میثم مطیعی
🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
#پورن
#فکر_کردن_درد_دارد
💢در اسلام زن #وسیله است...؟!
✅با دوست #روشنفکری در مورد #حقوق و جایگاه #زن در احکام اسلام بحث میکردم؛ میگفت در اسلام #زن فقط وسیله تامین #لذت مرد است و ارزش دیگری ندارد.
✅خیلی بحث کردیم، عموما از #فقه و #احکام تصورات تخیلی و بی پشتوانه ای داشت در حد همین کانالهای زرد تلگرامی بود. کاش لااقل یک دور فقه خوانده بود.
✅اینماجرا گذشت؛ تا اینکه چند روز پیش #کلیپی دیدم از مسابقات بوکس، #دختران_جوان آرایش کرده را لخت و #عور به #صف کرده بودند تا #ورزشکاران به سمت وزن کشی بروند.
✅تبلیغات و پیامهای بازرگانی شرکت های #معروف دنیا را ببینید #زنان را بَزک و لخت جلوی دوربین ها می آورند تا با نمایش جذابیت #سکسی زنان کالای خود را بفروشند.
✅بسیاری از شرکتها و مراکز فروش در دنیا و حتی همین ایران خودمان، از #فروشنده_زن استفاده میکنند چون برای خریداران مرد #جذابیت دارد.
✅در سال ۲۰۱۶ در #آمریکا صنعت #پورن و تولید فیلم مستهجن نزدیک به ۹۷ میلیارد دلار فروش داشته است و #پربیننده_ترین آنها بخش های مربوط به زنانی است که #برده_جنسی شده اند و بطور کامل در اختیار #ارباب خود هستند.
✅اینکه در #دیسکو برای لذت مردان دختران جوان را برای #رقص استخدام کنند و از این راه سود سنگین نصیبشان شود، ریشه در #احترام به مقام زن دارد؟
✅تمامی موارد بالا در کشورهای متمدن غربی قانونی اند.
✅حالا بفرمایید #زن در کدام تمدن #ابزار و #وسیله است؟
در مقابل دوربین پورن یا در خانه برای همسر حلال خود؟
🌸🍃🌸🍃
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057