eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
153.8هزار دنبال‌کننده
30.5هزار عکس
19.4هزار ویدیو
293 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 دختــران چــادری 🌸
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت68 مامور میخندد و به دیگرى مى گوید:_اینها را نگاه کن ! قرار است فردا همگى کش
📚 ♥️ باز به هوش می آید.... خود را بر خاك مى کشد،... بر پاى کودکان بوسه مى زند،... خاك پایشان را به اشک چشم مى شوید و باز از هوش مى رود.... آنچنانکه تو ناگزیر مى شوى دست از تعزیت خود بردارى و به تیمار این زن غریب بپردازى.... تو هنوز خود را باز نیافته اى.. و کودکان هنوز از تداعى این خاطره جگر سوز فارغ نشده اند... که زنى دیگر با کوزه آبى در دست وارد خرابه مى شود... چهره این زن، اما براى تو آشناست . او تو را به جا نمى آورد اما تو خوب او را به یاد مى آورى.چهره او از دوران کودکى ات به یاد مانده است. زمانى که به خانه مادرت زهرا مى آمد و براى کمک به کارهاى خانه مادرت التماس مى کرد... او دختر کوچک و دوست داشتنى و شیرینى را در ذهن دارد و به نام زینب که هر بار به خانه فاطمه مى رفته ، سراپاى او را غرق بوسه مى کرده... و او را در آغوش مى گرفته و قلبش التیام مى یافته... آنچنانکه تا سالها کمک به کار خانه را بهانه مى کرده تا با محبوب کوچک خود، تجدی د دیدار کند و از آغوش او وام التیام بگیرد.او واله و سرگشته زینب شده، اما حوادثى او را از مدینه دور کرده... و دست نگاهش را از جمال زینب ، کوتاه ساخته . و براى اینکه خدا عطش اشتیاق او را به زلال وصال زینب فرو بنشاند، عهد کرده که عطش غریبان و اسیران و در راه ماندگان را فرو بنشاند. او باور نمى کند که تو زینبى!! و چگونه ممکن است که آن عقیله ، آن دردانه و عزیز کرده قوم و قبیله ، اکنون ساکن خرابه اى در شام شده باشد؟!چگونه ممکن است که بانوى بانوان عالم ، رخت اسیرى بر تن کرده باشد؟!انکار او، و نقل خاطرات او تنها کارى که مى کند،... مشتعل کردن آتش عزاى تو و بچه هاست. خرابه تا نیمه هاى شب،...نه خرابه اى در کنار کاخ یزید... که عزاخانه اى است در سوگ حسین و برادران و فرزندان حسین. بچه ها با گریه به خواب مى روند... و تو مهیاى نماز شب مى شوى. اما هنوز قامت نشسته خود را نبسته اى که صداى دختر سه ساله حسین به گریه بلند مى شود.... گریه اى نه مثل همیشه . گریه اى وحشتزده ، گریه اى به سان مارگزیده . گریه کسى که تازه داغ دیده . دیگران به سراغش مى روند و در آغوشش مى گیرند... ... 🆔@Clad_Girls
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞| تعبیرِ خوابِ دشمنا آشفتہ از فرمان تو شـور همہ جـٰان‌ها تویـے ما جان بہ ڪف آمادھ‌ات -در راھِ عـشـقت سر زِ پا نشناسیم...' •پیشنھادِ‌ دانلود👌😌 🆔 @clad_girls
دلانہ✨ یکی از ویژگی‌هایی که تقویت اون موجب رجعت می‌شه اگر کسی منتظر امام عصر باشه و به عمل کنه، ولی عمرش برای درک ظهور حضرت حجت کفایت نکنه دوباره به دنیا برمی‌گرده و دوران حکومت ‌ولی‌ الهی رو درک می‌کنه... همین رو توی دعای عهد از خدامون می‌خوایم که: الهم‌ان‌حال‌بینے‌وبینه‌الموت...
🌸🍃 [فرمان‌خدا‌قول‌نبی‌نص‌کتاب‌است ازبحرزنان‌افضل‌طاعات، حجاب است حفظ‌چادر‌حفظ‌دین‌و‌مذهب‌است شیوه زهرا و درس زینب است] 🌱 🆔️ @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه چادر بپوشیـ...فلانـ... و... بهمانـ...و...😕 چقدر مردم دنیا رو جدی گرفتن😏 بیخیال خدا با ماست...🙃 @clad_girls
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آیا حاضرید ۹۸درصد همسرتون برای شما ۲درصدشو با کسی دیگه شریک بشید؟!🤔 😁 🎙 آقای 🆔 @Clad_girls
🌺 🌹امام كاظم عليه السلام : تُسْتَحَبُّ عَرامَةُ الصَّبىِّ فى صِغَرِهِ لِيَكونَ حَليما فى كِـبَرِهِ، ما يَنْبَغىاَنْ يَكونَ اِلاّ هكَذا ؛ ☘️خوب است بچّه در كودكى بازى گوش باشد تا در بزرگ سالى بردبار گردد و شايسته نيست كه جز اين باشد . 📚 كافى ، ج ۶، ص ۵۱، ح ۲ 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 دختــران چــادری 🌸
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت69 باز به هوش می آید.... خود را بر خاك مى کشد،... بر پاى کودکان بوسه مى زند،
📚 ♥️ و در آغوشش میگیرند... و تو گمان مى کنى که هم الان آرام مى گیرد و صبر مى کنى.... بچه، بغل به بغل و دست به دست مى شود اما آرام نمى گیرد.پیش از این هم رقیه هرگز آرام نبوده است.... از خود کربلا تا همین خرابه.... لحظه اى نبوده که آرام گرفته باشد، لحظه اى نبوده که بهانه پدر نگرفته باشد، لحظه اى نبوده که اشکش خشک شده باشد، لحظه اى نبوده که با زبان کودکانه اش مرثیه نخوانده باشد. انگار که داغ رقیه ، برخلاف سن و سالش ، از همه بزرگتر بوده است. به همین دلیل در تمام طول راه،... و همه منازل بین راه ، همه ملاحظه او را کرده اند، به دلش راه آمده اند، در آغوشش گرفته اند، دلدارى اش داده اند، به تسلایش نشسته اند و یا لااقل پا به پاى او گریسته اند. هر بار که گفته است : کجاست پدرم ؟ کجاست حمایتگرم ؟ کجاست پناهگاهم ؟ همه با او گریسته اند... و وعده مراجعت پدر از سفر را به او داده اند.هر بار که گفته است : عمه جان! از ساربان بپرس که کى به منزل مى رسیم .همه تلاش کرده اند که... با نوازش او، با سخن گفتن با او و با دادن وعده هاى شیرین به او، رنج سفر را برایش کم کنند... اما امشب انگار ماجرا فرق مى کند.... این گریه با گریه همیشه متفاوت است . این گریه، گریه اى نیست که به سادگى آرام بگیرد... و به زودى پایان بپذیرد. انگار نه خرابه ، که شهر شام را بر سرش گذاشته است این دختر سه ساله.... فقط خودش که گریه نمى کند، با مویه هاى کودکانه اش، همه را به گریه مى اندازد... و ضجه همه را بلند مى کند. تو هنوز بر سر سجاده اى که از سر بریده حسین مى شنوى که مى گوید:خواهرم! دخترم را آرام کن.تو ناگهان از سجاده کنده مى شوى و به سمت سجاد مى دوى... او رقیه را در آغوش گرفته است ، بر سینه چسبانده است و مدام بر سر و روى او بوسه مى زند... و تلاش مى کند که با لحن شیرین پدرانه و برادرانه آرامش کند اما موفق نمى شود.... تو بچه را از آغوشش مى گیرى... و به سینه مى چسبانى... و از داغى سوزنده تن کودك وحشت مى کنى.رقیه جان! رقیه جان! دخترم! نور چشمم! به من بگو چه شده عزیز دلم! بگو که در خواب چه دیده اى! تو را به جان بابا حرف بزن... رقیه که از شدت گریه به سکسکه افتاده است، بریده بریده مى گوید: بابا، سربابا را درخواب دیدم که در طشت بود و یزید بر لب و دندان و صورت او چوب مى زد. بابا خودش به من گفت که بیا.با تو هر زبانى که بلدى... و با هر شیوه اى که همیشه او را آرام مى کرده اى... ، تلاش مى کنى که آرامش کنى و از یاد پدر غافلش گردانى ،... اما نمى شود، این بار، دیگر نمى شود. گریه او، بى تابى او و ضجه هاى او همه کودکان و زنان خرابه نشین را و سجاد را آنچنان به گریه مى اندازد... که خرابه یکپارچه گریه و ضجه مى شود و صدا به کاخ یزید مى رسد.... یزید که مى شنود؛ دختر حسین به دنبال سر پدر مى گردد، دستور مى دهد که سر را به خرابه بیاورند....ورود سر بریده امام به خرابه ، انگار تازه اول مصیبت است. رقیه خود را به روى سر مى اندازد... .... 🆔@clad_girls