eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
154.7هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_بیست_و_نهم چادرم را سر کردم و دور اتا
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» به خانه که رسیدیم، مادر از میوه‌های رنگارنگی که خریده بودیم، خوشحال شد و در جواب گلایه‌های شیطنت‌آمیز عبدالله با گفتن: _کار خوبی کردی مادر جون! از من حمایت کرد. عبدالله کاپشنش را روی چوب لباسی آویخت و رو به من کرد: _حالا خوبه بابات پولداره! پس فردا کمرِ شوهر بیچاره‌ات زیر بار خرج و مخارجت می‌شکنه! که به جای من، مادر پاسخش را داد: _مهمون حبیب خداست! خرجی که برای مهمون بکنی جای دوری نمیره! عبدالله تن خسته‌اش را روی مبل رها کرد و پرسید: _حالا دعوتشون کردی مامان؟ مادر در حالی که برای نماز مغرب آماده می‌شد، جواب داد: _آره، رفتم. ولی هرچی می‌گفتم قبول نمی‌کردن. می‌گفتن مزاحم نمی‌شیم. زن عموش خیلی زن خوشرویی بود. منم گفتم پسرم رفته ماهی بخره، اگه تشریف نیارید ناراحت میشیم. دیگه اینجوری که گفتم بنده خدا قبول کرد. گلدان را از جعبه خارج کردم و دسته گل نرگس را به همراه مقداری آب، در تنه‌ی بلورینش جا دادم. همه جای خانه بوی تمیزی می‌داد و ظاهراً در نبود من و عبدالله، مادر زحمتش را کشیده بود و حالا در میان پرده‌های زیبا و چشم‌نوازش، به انتظار آمدن میهمانان نشسته بود. نماز مغرب را که خواندیم، من و مادر مشغول پختن شام و آماده کردن میز پذیرایی شدیم که پدر هم از راه رسید. عقربه‌های طلایی رنگ ساعت دیواری اتاق به ساعت هشت شب نزدیک می‌شد و عطر سبزی پلو ماهی حسابی در اتاق پیچیده بود که کسی با سر انگشت به درِ اتاق زد. عبدالله در را باز کرد و میهمانان با استقبال گرم مادر وارد خانه شدند. با خدای خودم عهد کرده بودم که اجازه ندهم بار دیگر نگاهم در آیینه چشمان این مرد جوان بنشیند و باز دلم بلرزد و از وفاداری به عهدم بود که حتی یک نگاه هم به صورتش نیانداختم، هر چند سنگینی حضورش را روی دلم به روشنی احساس می‌کردم. مرد قد بلند و چهار شانه‌ای که «عمو جواد» صدایش می‌کرد، شخصی جدی و با صلابت بود و در عوض، همسرش مریم خانم زنی خوش رو و خوش صحبت بود که حسابی با من و مادر گرم می‌گرفت. فضای میهمانی به قدری گرم و صمیمی بود که حتی عمو جواد با همه کم حرفی‌اش به زبان آمد و با لبخندی رو به پدر کرد: _خوش به حال مجید که صاحب خونه‌ی خوبی مثل شما داره! پدر هم با نگاهی به آقای عادلی، پاسخ محبت عمویش را داد: _خوبی از خودشه! سپس سر صحبت را مریم خانم به دست گرفت و گفت: _ما تعریف خونواده شما رو از آقا مجید خیلی شنیدیم. هر وقت تماس می‌گیره، فقط از خوبی و مهمون‌نوازی شما میگه! که مادر هم خندید و گفت: _آقا مجید مثل پسرم می‌مونه! خوبی و مهربونی خودشه که از ما تعریف می‌کنه! چند دقیقه‌ای به تعارفات معمول گذشت تا اینکه پدر و عمو جواد وارد بحث تجارت شدند و عبدالله و آقای عادلی هم مثل همیشه با هم گرم گرفتند، ولی صحبت در حلقه من و مادر و مریم خانم بیش از همه گل انداخته که به لطف پروردگارم و در فضای آرام میهمانی که آکنده از عطر گل‌های نرگس شده بود، همه‌ی اضطرابم رخت بسته و رفته بود. ساعتی که گذشت، سفره شام پهن شد و با به میان آمدن پای برکت خداوند، جمع میهمانی گرمتر و صمیمی‌تر هم شد. مریم خانم مدام از کدبانویی مادر و سفره آرایی من می‌گفت و مرتب تشکر می‌کرد. عمو جواد هم که به گفته خودش هیچ گاه از میگو خوشش نمی‌آمد، با طعم عالی دست پخت مادر با این غذای دریایی آشتی کرده بود و از همسرش می‌خواست تا دستور طبخش را از مادر بگیرد. برایم جالب بود دو خانواده‌‌ای که هرگز یکدیگر را ندیده بودند، از دو شهر مختلف و حتی از دو مذهب متفاوت، این چنین دوستانه دور یک سفره بنشینند و بی آنکه ذره ای احساس غریبی کنند، با حس خوبی از آرامش و صمیمیت از روزی پروردگارشان نوش جان کنند و خوش باشند که گویا اعضای یک خانواده اند! ادامه دارد... ✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
دلانه✨ ولــی‌‌من‌مدیونم‌به‌شـما‌و‌لحظه‌هایی‌که‌توی‌حرم‌تون، قشنگ‌تشرین‌لحظه‌هامو‌سپری‌کردم..(: ‌ 🆔@Clad_Girls
آقاکمک_۲۰۲۲_۰۷_۲۱_۱۸_۳۲_۵۹_۱۵۶.mp3
8.92M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َبرمشامم‌مے‌رسد‌بازبوی‌اسفند‌محرمــ...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
صبــر‌ڪن‌یعنـے‌‌خودش‌دارد‌پسندت‌مۍڪند👀♥️ 🆔️ @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تو مترو تهران چخبره؟؟!! 😳😳 🤔 این دخترا چکار میکنن اونجا؟؟ ❌ دست به دست کنید برسه به دست مسئولین‼️ 🆔 @Clad_girls
⚠️من چادری ام اما بدحجاب ها را پس نمیزنم بداخلاقی نمیکنم، متکبر نیستم دوست بدحجاب هم اگر داشته باشم اما اصلا دلیل نمیشود بپذیرم که یک امر شخصی است و پوشش دیگران به من ربط ندارد! ❤️ @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 آقای محترمی که رفتی کردی ... این 40 ثانیه رو از دست نده و تماشا کنید. 😅 (ایران تایمز) 🗣مرد خوش‌خیال ساده... 🆔 @Clad_girls
❌ چند کلامی با دوست محجبه‌ام 🔺همین ابتدای متن باید اشاره کنم من نمی گویم گشت ارشاد بی‌ایراد است. از نظر من ایراد دارد؛ چون برخورد انتظامی اگرچه برای برقراری نظم اخلاقی لازم است، اما به تنهایی برای تغییرات فرهنگی کافی نیست. 🔹خب، راه حل چیست؟ می‌گویند جمعش کنید برود؛ کمپین هم راه انداخته‌اند. چند کلمه‌ای با طرفداران کمپین «محجبه‌ام و با گشت ارشاد مخالفم» دارم. 🔹دوست من؛ شما حتماً از شرایط فعلی حجاب در کشور و دودسته شدن مردم دردمند شده و دنبال راه حلی؛ راه حل این است که مطالبه‌گر ادای وظیفه آن بیست و چند دستگاه متولی ترویج فرهنگ حجاب باشی نه مطالبه‌گر حذف همان یک دستگاهی که پای کار اجرای قانون حجاب مانده و البته بخاطر دست‌تنهایی و فشار وارده هرازگاهی سوتی‌ می‌دهد؛ از سوی دیگر هم فشل بودن دستگاه اطلاع‌رسانی‌اش دربرابر سرعت عمل رسانه‌های مخالف باعث شده هر خطایش میلیون‌ها بار دیده شود و میلیون‌ها خطای نکرده به نامش سند بخورد. 🔹دوست من؛ من و تو باید کمپین خودمان را راه بیاندازیم و پاسخگو شدن متولیان فرهنگی را مطالبه کنیم؛ از مسوولان واردات و تولید پوشاک، از مسوولان ارشاد و رسانه ملی که ضدحجاب‌ترین نهادهای حکومتی هستند، از آموزش و پرورش که جز افراط و تفریط کاری بلد نبوده، از سازمان تبلیغات... نه اینکه چشم بسته دنبال کمپین کسی راه بیافتیم که عملکرد و اظهاراتش نشان داده چشم دیدن هیچ‌کداممان را ندارد! 🔹دوست عزیزی که نوشته‌ای برای مبارزه با دوقطبی و شکاف اجتماعی عضو کمپین مخالفت با گشت ارشاد شده‌ای، خب الان خود شما درحال دوقطبی سازی هستی. همان‌هایی که از جامعه ما زنان دو قطبِ باحجاب و بدحجاب ساختند و پروارش کردند و خندقی میانش کشیدند، امروز در آتش دوقطبی محجبه‌های موافق و مخالف گشت ارشاد می‌دمند. فردا هم دوباره دو تیتر دیگر خلق می‌کنند تا زیرمجموعه‌های همین دو قطب را بار دیگر دسته بندی کنند و همینطور ادامه می‌دهند تا آخرین نفراتمان را از هم جدا کنند. 🔹شما می‌گویید مخالف سیاسی کردن حجاب هستید اما با کسانی همراهی می‌کنید که کاملاً سیاسی هستند و همیشه روی مسائلی دست می‌گذارند که برای نظام مهم بوده. حجاب باشد یا انتخابات یا حتی قوانین جمعیت و سقط جنین.‌.. 🔻دوست من؛ از این بازی بیرون بیا و اگر مطالبه گر اصلاحی، بازی مبتکرانه خودت را طراحی کن! در زمین بازی طراحی شده توسط مغرضان سیاست باز، جز باخت من و تو و ایران، هیچ دستاوردی نیست. ✍ رها عبداللهی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به مناسبت فراخوان مسیح علینژاد، بچه‌ها رفتن تو خیابون و از خانوما خواستن به کمپین "حجاب بی حجاب" بپیوندن بنظرم واکنش‌هارو نشون مسیح ندین... پس میوفته👌😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌸 🌟🌱 ""روح الرحمن .....🌱 علی جانم ❤️ "علم الانسان......🌱 علی جانم ❤️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 با چنگ و دندون روسری و چادرش رو نگه داشته!! 👌درود بر این دختر جوان مومن انقلابی ! که با شجاعت و تمام قد برای ارزشهای اسلام و انقلاب ایستاد و هزینه داد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 با چنگ و دندون روسری و چادرش رو نگه داشته!! 👌درود بر این دختر جوان مومن انقلابی ! که با شجاعت و
بسم الله الرحمن الرحیم 👌درود بر این دختر جوان مومن انقلابی ! که با شجاعت و تمام قد برای ارزشهای اسلام و انقلاب ایستاد و هزینه داد 🌷درود بر تو خواهرم زهی سعادت! طوبی لک ! که همچون مادر شهیده مان در یاری دین خدا ، از جانت ، و آبرویت هزینه دادی. 🌷درود بر تو خواهرم در زمانه ای که سکوت ، سستی ، کندی ، انفعال و تردید و ترس بعضی از مردان و زنان بی غیرت و مسئولان و نهادهای نظارتی و امنیتی و خدماتی و اجرایی و پیشکسوتان و دینداران سکولار و مدعیان انقلابی گری ، موجب شده که زمینه ظهور و بروز و جولان شعبان بی مخ های سلیطه مهیا شود ، *تو شجاعانه بدون کمترین تردید و ترسی در بین تماشاچیان و شاهدان ساکت و جاهلان هنجارشکن قانون گریز ، یک تنه محکم و استوار در مسیر انبیاء ثابت قدم ایستادی و خم به ابرو نیاوردی ! «... ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضة عظیمة ... سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء ...» 🌷درود بر تو و رحمت خدا بر پدر و مادر بزرگوارت! شیر مادر حلالت! که چنین شیر دختری را پروراند و تحویل جامعه داد بعضی شعار دینداری و ولایت مداری میدهند اما تو در کف میدان ، برای آرمانها و اهداف و ارزشها ، همچون انبیاء و صلحاء ، هزینه دادی ! «یا حسرة علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن» 💠 طوبی لک! خوش بسعادتت! باعث افتخار دختران و بانوان و جوانان این مرز و بومی! تو مدافع و محافظ هنجارهای جامعه و پاسدار خون شهدایی!🌷 تو و امثال تو همان هایی هستید که امام و قائد عظیم الشأن مان امسال در مراسم سالگرد رحلت امام از آنان نام برد که با ایمانتر و مومنتر از جوانان اول انقلابند 🌷درود بر تو ! در زمانه سکوت و ترس و تردید نامردان و اشباه الرجال تو مایه افتخاری! تو دخت واقعی ایران زمینی! موجب عزت و آبروی دختران و بانوان ایران هستی و تا ابد نامت ماندگار شد! که «ان العزة لله جمیعا» ما باور داریم کلام معصوم را که فرمود «هرکه امربمعروف و نهی از منکر را یاری کند ، خدا عزیزش میکند ... فمن نصرهما اعزه الله ...» آرزوی دیدارت از نزدیک را داریم و عرض ارادت و بوسه بر چادر مشکی ات! عزتت روز افزون! توفیقاتت مضاعف! شفاعت شهدا نصیبت! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
‹❀♥️🤝❀› با دو دست، دست میزبان را فشردن ؛ در روانشناسی و زبان بدن یعنی من به تو ارادت، اعتماد و محبت شـدیـد دارم :) "حتی اگر ابر قدرت باشم... " دیدار پوتین با حکیم ترین رهبر جهان💕' 🆔 @clad_girls
🔷 کمپینی به راه انداخته اند که : من ام و با گشت ارشاد مخالفم!! بعضی ها هم بدون اینکه بدانند منشا این کمپین ها کجاست، سریع دویده و پیوسته اند.. فقط اندکی بینش کافی است بدانیم هر نوع کمپینی علیه و به نفع از یک کجا منشا میگیرد. همان که بابت هر کدام از این کمپین ها دلار دلار از ییها تیغ میزند.. ‼️ خیلی سخت است بفهمیم؟ کسانیکه دیروز هشتگ «آزادی یواشکی» میزدند، بعد به سر چوب کردن شال و روسری رسیدند، حالا به بی حجابی علنی در خیابانها رسیده اند.. پشت این کمپین ها هستند؟! همین هفته خبرش پخش شد دختر بی حجابی که در اتوبوس علنا حجاب برداشته و به یک دختر و محجبه حمله ور شده، از جیره بگیران همان میمون علینژاد است.. هدف پروژه اش: تقابل «محجبه ها» و «بی حجابها» 🔺 حالا دقیقا همانها که تمام فکر و ذکرشان بی حجاب کردن زن ایرانی است، افتاده اند به دنبال محجبه ها تا حتی گارد زنان عفیف را هم بشکنند و از همین باحجابهایی که اگر روزی دستشان برسد، خونشان را هم میریزند، هم یارگیری کنند.. با اسم رمز : از گشت ارشاد ولو چند کلیپ خشن هم بیرون آمده باشد، چه کسی است که نداند برای حفظ امنیت اخلاقی جامعه ما لازم است پس دوست باحجاب من.. دوست بی حجاب من.. در تله دشمن نیفتیم.. هر چه که خلاف حکم خداست، ما با آن مخالفیم.. همین و بس 💚 لطفا هر چقدر میتوانید پوستر و متن را پخش کنید💚 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مژده‌اۍ‌دلـــ♥️ـــ‌کہ‌مسـیــحــا‌نفســـے‌مۍ‌آید...😌✨ 🆔@Clad_Girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✨🌸 🌟🌱 ""روح الرحمن .....🌱 علی جانم ❤️ "علم الانسان......🌱 علی جانم ❤️ #عید_غدیر #فرشتگان_سرزمین
👆👆👆 این کلیپ رو اینستاگرام بخاطر صوت حاج قاسم حذفش کرد😔 سرزمین ما در حوزه سایبر اشغال شده است
🔴 یک گشت ارشاد جلوی خود وزارت ارشاد مستقر کنید از پلیس محترم میخواهیم اکیپ گشت ارشاد جلوی خود وزارت ارشاد و نهادهای فرهنگی مستقر کند، ویژه برخورد بامدیرانی که سلبریتی های ضدفرهنگ بی حجاب و بدحجاب را در جشنواره ها و همایشها دعوت میکنند وجایزه و بودجه و پروژه به آنها میدهند.گشت ارشاد که نباید فقط برای مردم عادی درکف خیابان باشد 👤سید هادی 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فایل صوتی لو رفته از مسیح علینژاد درباره حجاب❗️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_سی_ام به خانه که رسیدیم، مادر از میوه
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جـــان شـیعـه،اهـل سـنت» از صدای ضعیفی که از بیرون اتاق خواب در گوشم می پیچید، چشمانم را گشودم. پنجره اتاق باز بود و نسیم خنکی که به همراه درخشش آفتابِ صبح، به صورتم دست می کشید، مژده آغاز یک روزِ خوب را می داد! طعم خوش میهمانی دیشب با آن همه صفا و صمیمیت، هنوز در مذاق جانم مانده بود که سبک و سرِ حال از روی تختخواب بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم که دیدم صدای بیدار باشِ من، صدای چرخ خیاطی بوده است. مادر گوشه اتاق نشیمن، پشت چرخ خیاطی نشسته بود و میان مُشتی تکه پارچه های سفید، حاشیه ملحفه ها را با ظرافتی هنرمندانه دوخت می گرفت. نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن ساعت نه صبح، حسابی جا خوردم: _سلام مامان! چرا زودتر بیدارم نکردی؟ از صدای من تازه متوجه حضورم شد و با لبخندی مهربان جوابم را داد: _سلام مادرجون! آخه دیشب که تا دوازده داشتی ظرف می شستی و خونه رو مرتب می کردی. گفتم لااقل صبح بخوابی. از همدردی اش استفاده کردم و خواستم خودم را برایش لوس کنم که با لحنی کودکانه شکایت کردم: _تازه بعد از نماز صبح هم انقدر عبدالله سر و صدا کرد که تا کلی وقت خوابم نبرد. مادر با قیچی نخ های اضافی خیاطی اش را از پارچه برید و گفت: _آخه امروز باید می رفت اداره آموزش و پرورش. دنبال پرونده هاش می گشت. کنارش نشستم و با نگاهی به اینهمه پارچه سفید، پرسیدم: _مامان! اینا چیه داری می‌دوزی؟ به پرده‌های جدید اتاق پذیرایی اشاره کرد و گفت: _برای زیر پرده‌ها می‌دوزم. آخه زیر پرده‌های قبلی خیلی کهنه شده. گفتم حالا که پرده‌ها رو عوض کردیم، زیر پرده‌ها رو هم عوض کنیم. سپس نگاهم کرد و با مهربانی ادامه داد: _مادر جون! من صبحونه خوردم. تو هم برو بخور. عبدالله صبح نون گرفته تو سفره‌اس. از جا بلند شدم و برای خوردن صبحانه به آشپزخانه رفتم. نان و پنیر و خرما، صبحانه مورد علاقه‌ام بود که بیشتر صبح‌ها می‌خوردم. صبحانه‌ام را خوردم و مشغول مرتب کردن آشپزخانه شدم که کسی به درِ اتاق زد. به چهارچوب در آشپزخانه رسیدم که دیدم مادر چادرش را سر کرده تا در را باز کند و با دیدن من با صدایی آهسته گفت: _آقا مجید که صبح موقع نماز رفت سرِ کار، کیه؟ و بی آنکه منتظر پاسخی از من بماند، در را گشود و پس از چند ثانیه با مریم خانم به اتاق بازگشت. از دیدن کسی که انتظارش را نداشتم، حسابی دستپاچه شدم. دلم می‌خواست او مرا با لباس‌های مرتب‌تر و سر و وضع آراسته‌تری ببیند، ولی دیگر فرصتی نبود که با اکراه از آشپزخانه خارج شدم و سلام کردم. با رویی خوش جوابم را داد و در برابر عذرخواهی‌های مادر به خاطر پهن بودن بساط خیاطی، لبخندی زد و گفت: _شما ببخشید که من سرِ صبحی مزاحمتون شدم. و مادر با گفتن: _اختیار دارید! خیلی خوش اومدید! به من اشاره کرد تا برایشان چای بریزم و خودش کنار مریم خانم روی مبل نشست. با سینی چای که به اتاق بازگشتم، دیدم صحبت‌شان همچنان درمورد میهمانی دیشب است و ستایش‌های مریم خانم و پاسخ‌های متواضعانه مادر. مقابل مریم خانم خم شدم و با گفتن: _بفرمایید! سینی چای را با احترام تعارفش کردم که به رویم خندید و گفت: _قربون دستت عزیزم! بیا بشین کارِت دادم! با شنیدن این جمله، کاسه قلبم از اضطراب سرریز شد و سعی کردم پنهانش کنم که سینی خالی را روی میز گذاشتم و مقابلش نشستم. ادامه دارد... ✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls