فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای نفس صبحدم، گر نهی آنجا قدم
خسته دلم را بجو، در شِکنِ موی دوست
جان بِفِشانم ز شوق، در ره باد صبا
گر برساند به ما، صبح دمی بوی دوست...
#امیرخسرو_دهلوی
.
.
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف ها باورپذیر نمیشوند
وقتی رفتار حرف دیگری میزند
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی اتفاقات خوب
آروم و بیصدا وارد زندگیت میشن
بیتابی نکن...
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها جایی که انسان فکر و خیال نداشت
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواظب باشید انگشت آدمهای بیذوق به روحتان نخورد!
👇🍃👇
@d_lam🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا اعتماد کن چون....✨️🌻🌱
خدا تنها کسیه که برات بهترینارو میخواد
یه وقتایی به جای شاکی شدن ازش شکرگزارش باش
و سعی کن با همهی وجود ازش بخوای، اون موقع میبینی چطوری بهت میبخشه
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
ما تنها نسلی هستیم که میدونیم دنیا قبل از اینترنت چه حس و حالی داشت؛)
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمنِ دوست نما را نشناسیم ز دوست
ریسمان در دل شمع است ولی دشمن اوست
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙
🪢🪶🪢🪶🪢🪶🪢🪶🪢
🪢🪶🪢🪶
🪢🪶🪢
🪢🪶
🪢
#داستان_زندگی
#سرگذشت_مینا_4
🎍 قسمت چهارم
نیما همون اول منو کشید کنارو بهم گفت ببين مينا من تو رو نمیخوام..اگه الان اینجام فقط به خاطر بابامه که گفت اگه باهات ازدواج نکنم خودشو آتیش میزنه. یا خودت این عقد رو به هم بزن و بگو منو نمیخوای یا اگه با من ازدواج کنی بدبخت میشی. من یکی دیگه رو میخوام. اگه ازدواج کنیم نهایتش یه سال بعدش طلاقت میدم حالا خود دانی....
این حرفا رو زد و رفت. اما من همونجا مات مونده بودم. درسته که دوستش داشتم و با تمام وجودم میخواستمش اما این طور به هم رسیدنی رو نمیخواستم. ولی جرات حرف زدن نداشتم. گفتم اگه بگم نیما رو نمیخوام که بابام سکته میکنه.همه خوشحال بودن از این وصلت و بیتوجه به اخم و عصبانیت نیما کار خودشونو میکردن. به منم میگفتن نگران نباش عشق به وجود میاد بعداز ازدواج و هزار تا مثال زدن از ازدواج هایی که دو طرف بعدش عاشق هم شدن. خلاصه منم خودمو دادم دست تقدیر.به زهرا حرفای نیما رو گفتم.اونم گفت تو زنش شو تا یکسال دیگه یه بچه بیار زندگیتون درست میشه و طلاقت نمیده نگران نباش (الان که فکر میکنم چه تفکرات مسخره ای داشتیم. اینکه باید بچه بیاری تا زندگیت درست شه. انگار زن فقط ماشین جوجه کشیه و با زاییدن میتونه زندگیشو درست کنه).
خلاصه که همه چیز مثل برق گذشت و ما رفتیم آزمایش خون و عقد کردیم. نیما تمام مدت عين برج زهرمار بود. اخمو و عصبانی. منم تو دلم آشوب بود. نمیتونستم برای چیزیکه این همه سال منتظرش بودم خوشحالی کنم.عقد کردیم و نیما حتی نگامم نمیکرد. روز بعد از عقدم مامانم اینا طبق رسمی که داشتیم (دختر عقد کرده میره خونه مادرشوهر میمونه و نباید خونه باباش باشه) منو با خاله ام اینا فرستادن اصفهان.تو راه تو ماشین همه از سکوت نیما که تو این مدت نادیدش گرفته بودن سکوت کرده بودن و هیچکس حرفی نمیزد.تا اینکه رسیدیم و نیما خیلی راحت رفت تو اتاقشو درو بست. خالمم بهم گفت پیش نادیا بخوابم و خودش درست میکنه همه چیو. منم رفتم و اونجا موندم..کلی گریه کردم و نادیا دل داریم داد. گفت درست میشه. به نیما حق بده. اون که تو رو چند ساله ندیده نمیشناسه که چقدر دختر خوبی هستی. باهات باشه عاشقت میشه.
منم با حرفاش آروم شدم و خودمو به آینده امیدوار کردم. چند روز به همون منوال گذشت. برام سخت بود بی توجهی های نیما، ولی بقیه هر کاری برای خوشحال کردنم میکردن....یه شب که نیما حموم بود و قرار بود با دوستش برن شب نشینی خاله ام بهم گفت برم تو اتاق نیما پیرهنشو بردارم براش اتو کنم (بنده خدا میخواست اینجوری مثلا منو تو دل نیما جا کنه. چه تاسف برانگیز. با اتو کردن لباساش!! ). منم رفتم تو اتاقش و خواستم برگردم که صدای ویبره گوشی شنیدم.گوشیش رو تخت بود. از سرکنجکاوی رفتم سمت گوشیش...رو صفحه متن پیام و دیدم نوشته بود عشقم من آمادهام رسیدی پایین تک بزن. اسم فرستنده (فری) ذخیره بود.خواستم پیامو بازکنم اما گوشیش قفل بود. قلبم تند تند میزد. نیما بهم گفته بود یکی و میخواد. من میدونستم. اما نمیدونم چرا از دیدن پیامش به هم ریختم پیراهن و همونجا گذاشتمو رفتم تو اتاق ناديا.من اونجا چی کار میکردم؟ من کی بودم اصلا؟ نیما کلی به خودش رسید و رفت. منم تمام شب تو خودم بودم. شب نعیم که دید خیلی ناراحتم من و برد تو حیاط و باهم حرف زدیم. نیاز داشتم که با یه نفر حرف بزنم.بهش همه چیزو گفتم...
_مینا ببین نیما قبل از تو دوست دختر داشته. اینو همه ما میدونیم. من دوست دخترشو دیدم. به خدا ناخن کوچیکه توام نیست. به نیما حق بده. خب درعرض یه ماه شما رو عقد کردن. اونم به زور. و اصلا کسی براش نظر نیما مهم نبود. اون الان با تو لج داره. من میدونم که تو چقدر عاشق نیمایی. به نظرم اگه میخوای نیما رو به طرف خودت بکشی باید یک کم بیشتر به خودت برسی و بیشتر براش دلبری کنی...
#ادامه_دارد...
🪢
🪢🪶
🪢🪶🪢🪶
🪢🪶🪢🪶🪢🪶🪢🪶🪢
🍃 🍃
۰
@cofeh_deklameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام به دوشنبه8بهمن خوشآمدید🌷
🌺صبح را زودتر از همهٔ
🌼گنجشکها آغاز مي کنم
🌸بيدار مي شوم تا آشتي نسيم
🌺و برگ درختان را تماشا کنم
🌼بر مي خيزم تا دروازه هاي
🌸آسمان را به روي پنجره هاي
🌺بستهٔ زندگي بگشايم،هنوز اميد
🌼در صبح هاي زمين قدم مي زند
🌸هنوز بوي خوشبختي را
🌺مي شود از گلوي گلدان ها بوييد
🌼من پر از سلام هاي تازه ام
🌸تو پر از دليل هاي تازه اي
.
13.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای قریب مملکت ای قربت دیار
دئمه یوللاریمی آزیب گلمیشم……
👇🍃👇
🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
🍃👈
❤تنها صداست که می ماند......❤
🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙