eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
گوش کن و تفکر کن جالبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 ارزش و اهمیت صلوات 🌷از امام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره، کدام روز است که خدا می فرماید: بترسان ایشان را از روز حسرت. حضرت جواب دادند: آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند. پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟ حضرت فرمودند: آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد. (وسائل الشیعه ج۷ ص۱۹۸) 🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻میزان مشارکت در ادوار مختلف انتخابات ریاست جمهوری ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
این عکس به ظاهر ساده، یک دنیا حرف دارد! 🔹در سال ۱۹۳۷ در انگلستان مسابقه بین تیم‌های "چلسی" و "چارلتون" به علت مه شدید در دقیقه ۶۰ متوقف شد. 🔸"سام بارترام" دروازه‌بان چارلتون تا ۹ دقیقه پس از سوت توقف بازی همچنان درون دروازه بود (همین تصویر). 🔹وی به علت سروصدای زیاد پشت دروازه، صدای سوت داور را نشنیده بود و با حواس جمع درون دروازه ایستاده و با دقت به جلو نگاه می‌کرد تا به گمان خودش در برابر شوت‌های حریف غافلگیر نشود. 🔸وقتی ۹ دقیقه بعد، پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را داد، سام بارترام با اندوهی غمگین گفت: چه غم‌انگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند در حالیکه من داشتم از دروازه آنها حراست می‌کردم. در طول این مدت فکر می‌کردم تیم ما در حال حمله است و مجال نزدیک شدن به دروازه‌مان را به آنها نمی‌دهند! 🔸در میدان زندگی، چه بسیار بزرگانی که از دروازه ما با غیرت و تلاش حراست کردند اما با مه‌آلود شدن شرایط در همان لحظه اول خیلی‌ها میدان را خالی کردند و آنها را تنها گذاشتند. 🔸نگاه همه آنان که برای ایران جان و آبرو گذاشتند به میدان‌داری ماست. http://eitaa.com/cognizable_wan 🗳 ما همه با هم رأی می‌دهیم.
📣اطلاعیه شورای نگهبان: ⚖حقوق خودمان را مطالبه کنیم هر ایرانی یک ناظر انتخاباتی تخلفات انتخاباتی را به این شماره‌ها اطلاع دهید 🔻شماره فضای مجازی شورای نگهبان در شبکه‌های اجتماعی 🔹 09363233839 🔻شماره ثابت 🔹021 64 36 36 36 🔻فکس 🔹 021 64 36 34 31 🔴سامانه مردم ناظر شورای نگهبان 🔻همچنین برای ثبت گزارش‌های مردمی، تخلفات احتمالی و نظارت عمومی وارد سایت شوید👇 ▪️ نشانی سایت👇👇👇 https://em.shora-gc.ir/shora/formview/5/ شماره دیگر مسئولان مربوطه 🔻رابط آیةالله شب‌زنده‌دار ۰۹۱۰۸۹۸۷۲۴۱ 🔻رابط آیةالله مدرسی ‏ 0912 749 7962 ‏ 🔻رابط آیةالله اعرافی ‏ 0912 754 3656 ‏ 🔻رابط آیةالله لاریجانی ‏ 0912 252 6628 ‏ 🔻رابط آیةالله اراکی ‏ ‏ 0912 748 0016 🔻آقای کدخدایی ‏ 0912 196 7262 ‏ 🔻آقای طحان نظیف 09124947127 🔻سازمان بازرسی کل کشور ۰۲۱۶۱۳۶۱۰۰۰ 🔻معاونت سیاسی وزارت کشور جمال عرف ۰۲۱۸۸۹۵۲۳۳۷ 🔻مرکز حراست وزارت کشور ابراهیم شوشتری ۰۲۱۸۸۹۸۶۴۵۹ 🔻روابط عمومی شورای نگهبان قم ۰۲۵۳۷۷۲۴۶۸۲ 🔻روابط عمومی جامعه مدرسین ۰۲۵۳۷۷۴۳۳۱۱ 🔻 روابط عمومی و تلفن گویای شورای نگهبان تهران ۰۲۱۷۷۲۴۷۷۶۹ ۰۲۱۷۷۲۴۷۷۶۸ 🖌 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆👆👆👆👆 ارای کاندیداهای ریاست محترم جمهور این دوره
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت عمو تڪیه‌اش را از پشتی برداشت، ڪمی جلو آمد و با غیرتی ڪه گلویش را پُر ڪرده بود، سوال ڪرد : _فڪر ڪردی من تسلیم میشم؟ و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت وعده داد : _اگه هیچڪس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم! ولی حتی شنیدن نام امان نامه حالش را به هم ریخته بود ڪه بدون هیچ ڪلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند ڪه به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته خدا را گواه گرفت : _والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاڪریزها رد بشه. و دیگر منتظر جواب عمو نشد ڪه به سرعت طول حیاط را طی ڪرد و از در بیرون رفت. در را ڪه پشت سرش بست صدای اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، افطار امشب فقط چند تڪه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. رفت اما خیالش راحت بود ڪه یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا خدا با اشڪ زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به ڪار افتاد و با حفر چاه به آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود ڪه حداقل یوسف ڪمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرڪه برمیگشت. سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا ڪسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشڪ از چشمانم چڪه ڪند ڪه به آشپزخانه رفتم. پس از یڪ روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی ڪه از دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت. خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا ڪام دلم را از ڪلام شیرینش‌تَر ڪنم ڪه با رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما بازهم موبایلش خاموش بود. گوشی دردستم ماند و وقتی ڪنارم نبود باید با عڪسش درددل میڪردم ڪه قطرات اشڪم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچڪید. چند روز از شروع عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملا از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ ڪند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. همانطورکه پشتم به ڪابینت بود، لیز خوردم و ڪف آشپزخانه روی زمین نشستم ڪه صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی ڪرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته ڪه مشتاقانه جواب دادم : _بله؟ اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد ڪه دلم از جا ڪنده شد : _پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟ صدایی غریبه ڪه نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم! انگار صدایم هم از ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود ڪه نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، ڪار دلم را ساخت : _البته فڪر نڪنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم! لحظه‌ای سڪوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای ڪه از درد فریاد ڪشید. ناله حیدر قلبم را از هم پاره ڪرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده ڪه با تازیانه تهدید به جان دلم افتاد : _شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب ڪن چی دوست داری برات بیارم! احساس نمیڪردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به جای نفس، خاڪستر از گلویم بالا می‌آمد ڪه به حالت خفگی افتادم. ناله حیدرهمچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میڪشید و ڪاری از دستم برنمی‌آمد ڪه با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد... ادامه دارد.... 💞 http://eitaa.com/cognizable_wan