حکم قاضی امریکایی که جهان راتکان داد
قاضی در مورد پسر 15 ساله ای که در حال سرقت از یک مغازه در آمریکا بود و هنگام فرار یکی از قفسه ها را شکسته بود حکمی صادرکرد.
وی پس از شنیدن جزئیات حادثه از پسر پرسید.آیا واقعاً نان و پنیر سرقت کرده اید و یک قفسه را خرد کرده اید؟
پسر با خجالت سرش را خم کرد وگفت آره.
قاضی،چرا دزدی کردی
پسر ،نیاز داشتم
قاضی: آیا نمی توانستی آن را به جای سرقت خریداری کنی؟
پسر: من پول نداشتم.
قاضی: شما می توانستید از والدین خود پول بخواهید
پسر: من فقط مادرم را دارم که بیمار است. در رختخواب است و کار ندارد .به خاطر او من نان و پنیر دزدیدم.
قاضی، و تو ... هیچ کاری نمی کنی؟
کار وشغل نداری؟
پسر: من به عنوان کارواش کار می کردم. برای کمک به مادرم یک روز مرخصی گرفتم ، به همین دلیل آنها مرا اخراج کردند.
پس از پایان گفتگو با پسر ، قاضی حکم خود چنین اعلام کرد:
"سرقت ، به ویژه سرقت نان ، جنایتی بسیار شرم آور است.
همه ما مسئول این جنایت سرقت هستیم.
امروز ، همه حاضر در این اتاق ، از جمله من ، مسئول این جنایت سرقت هستند. بنابراین، همه شرکت کنندگان ، همه ده دلار جریمه می شوند و هیچ کس بدون پرداخت 10 دلار سالن را ترک نمی کند.
قاضی یک اسکناس 10 دلاری از جیب خود بیرون آورد ، یک قلم برداشت و شروع به نوشتن کرد:
علاوه بر این ، من برای صاحب مغازه ای که پسر گرسنه را به پلیس تحویل داد ، مبلغ 1000 دلار جریمه سفارش دادم و اگر جریمه در یک ساعت پرداخت نشود ، مغازه بسته می ماند.
همه در سالن از پسر عذرخواهی کردند و مبلغ کامل را به او دادند.
قاضی از اتاق دادگاه بیرون آمد و سعی کرد اشک هایش را پنهان کند.
بعد از اینکه تماشاگران تصمیم قاضی را شنیدند ، چشمانشان پراز اشک شد.
قاضی افزود: اگر کسی در حال سرقت نان است ، باید همه ساکنان و جامعه این کشور شرمنده باشند.
باید از شرم و خجالت مُرد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
این متن خیلی قشنگه 🦋
گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟ گفتی ضمانت می کنم
گفتم که من شرمنده ام گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت می دهم
خدا تنها کسیست که وقتی همه تنهایت میگذارند او آغوش میگشاید
http://eitaa.com/cognizable_wan
بوی خوش #زن درخانه که باشد
مردریشه میدهد
تنومند میشود
زن راباید مثل دسته آلاله بغل زد
بایدمثل رزمخمل بوئید وبوسید
بایدمثل پروانه دورش بچرخی
باید به زن رسید تاعطرش درخانه بپیچد
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
برای درمان سرفه و خلط گلو، سبزی جعفری بهترین دارویِ شماست 👌
جعفری به اکسپکتورانت طبیعی معروف است؛ کافیست جعفری را به مدت 5 دقیقه دم کرده و میل کنید و تا بهبودیِ کامل، هر روز مصرف کنید.
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
"چرا همسرم شاد نیست؟!"
به او توجه نمیکنید:
🔹 وقتی بعد از یک روز طولانی کاری به خانه برمیگردید، تمام چیزی که نیاز دارید استراحت کردن، تلویزیون تماشا کردن و خوابیدن است. این رفتار بسیار طبیعی است اما توجه و تمرکز روی رابطهای که با همسرتان دارید، باید الویت شما باشد.
🔸 یک زن وقتی همسرش به او توجه نمیکند، دچار اندوه میشود و این اتفاقی است که وقتی شما تلویزیون، موبایل و یا هر چیز دیگری را به وقت گذراندن به همسرتان ترجیح میدهید میافتد. کلید یک رابطهی خوب، ارتباط است. با همسرتان گفتگو کنید و راههایی برای تقویت رابطهتان بیابید تا هر دوی شما شاد باشید.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
گاهی به جای اینکه به شوهرتون بگیددوستت دارم
بگید بهت افتخار میکنم
چون برای مردها، اثرش ازجمله اولی بیشتره
این جمله باساختار شخصیتی یک مرد متناسبه و به نوعی حس اقتداررو بهش میده
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار علامه حسن زاده با امام زمان عجل الله
http://eitaa.com/cognizable_wan
◼️پوتین و همسرش هنگام افتتاح یک مرکز بزرگ تجاری در مسکو، وارد بخش فروش گوشت آن مرکز میشوند.
▪️پوتین که بخش مذکور را بسیار تمیز و مرتب دیده بود؛ با محافظین خود به سمت غرفه قصابی رفته، شروع به صحبت با قصاب می کند.
❗رئیس جمهور:
گوشت های گاو و گوسفند بد نیستند، کارها چطور پیش میره؟
▪️قصاب:
در مجموع خوب است اما امروز حتی یک کیلو هم نتونستم بفروشم!
❗پوتین:
-چرا؟
▪️قصاب:
چون شما از اینجا بازدید داشتید، از ورود مشتری به بازار ممانعت به عمل آمد...
❗پوتین:
-در این صورت من از تو گوشت می خرم!
پس ۴ کیلو گوشت میتونی به من بدهی!؟
▪️قصاب:
نه، نمیتونم، بفروشم!
❗رئیس جمهور:
برای چی نمیتونی بفروشی؟!
▪️قصاب:
گفتند؛ شما می آئید، تمام چاقوهای ما را جمع کردند!
❗رئیس جمهور:
چاقو هم نباشه، می شه. این تکه گوشت رو به من بده!
▪️قصاب:
باز هم نمی تونم بفروشم!
❗رئیس جمهور:
دوباره چی شد؟ چرا نمی فروشی؟!
▪️قصاب:
چون که من قصاب نیستم! بلکه یک افسر از بخش امنیت، در پلیس حفاظت ریاست جمهوری هستم.
❗رئیس جمهور با عصبانیت می گوید: برو فرمانده ات رو صدا کن!
▪️قصاب:
اونا هاش اونجاست، تو غرفه ماهی فروشی داره ماهی می فروشه...
🔻 *حکومت های پوشالی و دیکتاتوری ها*، یک بسته ظاهری شیک و آراسته، ولی حقیقت و درونی تهوع آور دارند...
برگی از تاریخ معاصر، ناصر لطفي
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتوبان بین چین و پاکستان اتوبانی که ۸۸۰ کیلومتر طول باهزینه ای بالغ بر ۶۵ ملیارد دلار و در مدت ۳۶ ماه انجام شد اما قسمت مهم و خطرناک آن تقریبا ۲۴ کیلومتراست که از دریاچه عطا آباد پاکستان می گذرد بهتر است ببینید
این اتوبان ترکستان شرقی چین را به کشمیر پاکستان متصل کرده و از قسمتهای شمالی رشته کوه هیمالیا میگذرد. بیشتر این نواحی در زمستان برف گیر است.
آدم از دیدن تصویرش هم وحشت میکند و هم درمقابل سازندگان آن سر تعظیم فرو می آورد.
سراپاگوش به احترام همسر
کسی که به قصد دلگرم کردن همسرش به صحبتهای او گوش می دهد، هم کلمات او را می شنود و هم احساسات پشت کلمات او را
برای شنیدن حرف های همدیگه وقت بزارید
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
پس از دعوا با همسرتان دیگران را در جریان نگذارید.
⊰✹🍁✹⊱
این طبیعی است که بخواهیم خانواده، دوستان یا هر فرد دیگری که به حرف های ما گوش می دهد، احساس ما را تایید کند اما دعوای زن و شوهری چیزی است که باید خصوصی بماند.
اگر به اعتمادی که همسرتان به شما دارد، ضربه بزنید هر دوی شما آسیب می بینید. اگر ماجرایی را به بیرون از چهاردیواری خانه تان ببرید، دیگر نمی توانید آن را برگردانید! دیگران هم رابطه شما را قضاوت خواهند کرد و این هیچ کمکی به حل مشکلات تان نمی کند.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
كودكاني كه با همسالان خود بازي ميكنند، كودكان شادتري هستند.
كودكاني كه بيشتر وقت خود را ميان بزرگسالان ميگذرانند، مضطرب ترند.
بيشترين وقت كودك بايد به بازي كردن و شناخت دنياي اطرافش بگذرد. بچه ها را به پارک ببرید، کلاسهای هنری ورزشی و بازی با همسالان برای کودکان مناسب است.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیتنامه مرحوم قاضی رضوان الله تعالی علیه
💚💚💚🔻👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﭼﻮﻥ ﺗﺨﻢ ﺍﺳﺖ،🍂🌸
ﮔﻔﺘﺎﺭ ﭼﻮﻥ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻭ
ﮐﺮﺩﺍﺭ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﻮﻩ .
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮏ ﻧﺒﺎﺷﺪ،
ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﺰ،
ﮐﻪ ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ،
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ .
💚💚💚🔻👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از فرصت استفاده کنید تا دیر نشده
http://eitaa.com/cognizable_wan
داستان تاجر و ماهیگیر
یك تاجر آمریكایى نزدیك یك روستاى مكزیكى ایستاده بود و دریا را تماشا می کرد. كه یك قایق كوچك ماهیگیرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود!
از مكزیكى پرسید: چقدر طول كشید كه این چند تارو بگیرى؟ مكزیكى: مدت خیلى كمى ! آمریكایى: پس چرا بیشتر صبر نكردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟ مكزیكى: چون همین تعداد هم براى سیر كردن خانوادهام كافیه ! آمریكایى: اما بقیه وقتت رو چیكار میكنى؟ مكزیكى: تا دیروقت میخوابم! یك كم ماهیگیرى میكنم! با بچههام بازى میكنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهكده میچرخم! با دوستام شروع میكنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !
آمریكایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم كمكت كنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بكنى! اونوقت میتونى با پولش یك قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میكنى! اونوقت یك عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى ! مكزیكى: خب! بعدش چى؟ آمریكایى: بجاى اینكه ماهىهارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت كار و بار درست میكنى... بعدش كارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میكنى... این دهكده كوچیك رو هم ترك میكنى و میرى مكزیكو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم میزنى ...
مكزیكى: اما آقا! اینكار چقدر طول میكشه؟ آمریكایى: پانزده تا بیست سال ! مكزیكى: اما بعدش چى آقا؟ آمریكایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب كه گیر اومد، میرى و سهام شركتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینكار میلیونها دلار برات عایدى داره ! مكزیكى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟ آمریكایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یك دهكده ساحلى كوچیك! جایى كه میتونى تا دیروقت بخوابى! یك كم ماهیگیرى كنى! با بچه هات بازى كنى ! با خانواده ات خوش باشی! برى دهكده و تا دیروقت با دوستانت بگویی و بخندی!!!
ماهیگیر نگاهی به تاجر کرد و گفت :خب من الانم که دارم همینکارو میکنم!!!
📒📒📒📒📒📒📒
جهل و تعصب آنقدر قدرتمند است که میتواند "جنگ" را به "صلح" و "بردگی" را عین "آزادی" جلوه دهد!
جورج اورول
http://eitaa.com/cognizable_wan
https://digipostal.ir/vahdatweek
کارت پستال هفته وحدت
http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
#رمان
#منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_شانزدهم
چشم هایم را گرده کردم و با خنده گفتم:
-چه جالب!!!
-چی؟؟؟
-دفعه ی پیشم دقیقا وقتی رسیدیم اینجا گفتی که بیا اینجا بشینیم.
-خب؟؟؟
-خب؟؟؟؟!!!!!این جالب نیست؟
-اصلا.
-وقتی شوک بر انگیزه.
-که چی؟
-هیچی با تو بحث کردن آدمو دیوونه میکنه.
-خندید و گفت:
-بشین.
نشستم کنارش.لبخند از روی لب هایش برداشته نمیشد.گفتم:
-هوای خوبیه نه؟؟؟
-نه.
-نه؟؟؟؟؟
-نه یعنی آره.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-خدایا...
-فاطمه زهرا؟
-بله؟
-بابت رفتارم توی بیمارستان عذر میخوام.
-چه رفتاری.
دستش را روی صورتش کشیدو گفت:
-وای خدا عذر خواهی کردن از تو آدمو روانی میکنه.
خندیدم و گفتم:
-ای بابا. خب میگم کدوم رفتارت؟
-همین که...همین که...بهت...بهت گفتم...
-بگو دیگه!!!
-همین که بهت گفت.علاقه ای بهت ندارم.
اخم هایم در هم فرو رفت و گفتم:
-برام مهم نیست.
-ولی برای من مهمه.
نگاهش کردم.و بعد از چند ثانیه گفتم:
-چرا باید برات مهم باشه؟؟؟
-چون...چون...
-چون چی؟؟!!!
-چون اونموقع نمیدونستم کی هستی.
-منظورت چیه؟یعنی چی نمیدونستی کی هستم؟
-یعنی...
-بگو دیگه...
لبخندی زدو گفت:
-این دورو ورا پشمک داره؟؟
-پشمک؟تو از کجا میدونی پشمک چیه؟؟؟
-إم...با مامان که اومدیم بیرون برام توضیح داد.
-آهان...اره یه دکه کوچیک هست.که همه چی داره.
-پشمک دوست داری اصلا؟
نیش خندی زدم و گفتم:
-خیلی...
-پس پاشو بریم بخریم.
از جایم بلند شدم و سمت دکه راه افتادیم پشمک های تازه ای داشت که با دستگاه درست میکرد. واقعا پشمک های خوش مزه ای داشت و من عاشق اون پشمک ها بودم. وای نمیدونم چرا محمدرضا یهو گفت پشمک...
محمدرضا_سلام آقا دوتا از این پشمک هاتونو بهمون بدین.
-چشم...
دوتا از پشمک ها را جدا کردو گفت:
-اینم دوتا پشمک برای یه زوج خوشبخت...
محمدرضا خندیدو گفت:
-ممنونم.
بعد هم پولو حساب کردیم و برگشتیم سمت داخل پارک.
محمدرضا خندید و گفت:
-این پشمک ها چه جالبن:
-آره خیلی...
-خب بگو...
-از زندگیت؟
-نه از خودت.
-جدی؟
-آره مگه چیه؟؟؟
-تو که میخواستی درباره ی زندگیت بدونی فقط.
-حالا چی میشه این بین شمارم بیشتر بشناسم؟
خندیدم و گفتم:
-خیلیم عالی.
-خب بگو؟
#ادامہ_دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
-تو بپرس منم میگم.
-خب...در حال حاظر چیکار میکنی؟؟منظورن اینه که درس میخونی یا کلاس میری یا...
-در حال حاظر درس میخونم.حوزه میرم.
-چه عالی.
-مگه میدونی حوزه چیه؟
-مگه حتما باید بدونم؟همین که درس میخونی عالیه.
-عجیبه.
-چی؟
-هیچی توام حوزه میخوندی.قبل از اینکه حافظتو از دست بدی.
-چه جذاب یعنی هم رشته ای بودیم.
خندیدم و گفتم:
۷-آره. این چه جذاب چیه هی میگی؟؟از کی یاد گرفتی.
-یکی دیروز اومد خونمون میگفت دوستمه.تیمه کلامش این بود بعد از هر جمله میگفت چه جذاب...
خندیدم و گفتم:
-چه جذاب!!
دوتایی زدیم زیر خنده...
محمدرضا_چه روزایی میری حوزه؟
-چرا میپرسی؟
-دوست دارم بدونم.
-راستش هر روز. اما یه چند روزی میشه بخاطر این قضیه ها نرفتم.البته خیلی بهم گیر دادن. ولی بهشون گفتم که چه مشکلی برام پیش اومده.
-چرا امروز نرفتی؟
-امروز که جمعست.
-مگه چیه؟؟؟
خندیدم و گفتم:
-خب جمعه ها تعطیله.
-چه جذاب...یعنی فردا حوزه ای؟
-آره...پشمکت تموم شده.
-إ آره...
-این برا من زیاده.بیا...
همانلحظه پشمک منو گرفت و شروع کرد به میل کردن.
من_تعارف کردما.
پشمک را سمتم گرفت و گفت:
-بیا نخواستیم.
خندیدم و گفتم:
-شوخی کردم...
❤️❣
روز خیلی خوبی بود .رفتار محمدرضا خیلی عوض شده بود...گاهی عاشقانه و گاهی لجوجانه. اون روز تا شب بیرون بودیم و باهم حرف زدیم.
درباره ی خودم و درباره ی خودش...
ورق زندگی من برگشته...اما خیلی عجیب...
هرچند بشه حافظه ی جدید ساخت...اما حافظه ی گذشته یه چیز دیگست...
#ادامہ_دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
صبح ساعه شش از خواب بلند شدم بعد از شستن دست و صورتم و مسواک زدن.
سمت آشپزخانه رفتم مادرم هم مثل همیشه بیدار بودو برایم صبحانه درست میکرد...
لبخندی زدم و گفتم:
-سلام مامان قشنگم.
-به به سلام دختر خوبم صبحت بخیر.
-صبح شمام بخیر.
-خوشحالیا؟
خندیدم و گفتم:
-خوشحال که هستم ولی هنوزم خوشحال خوشحال نیستم...
-چرا؟؟؟
-بخاطر همین قضیه هایی که بهش مشکوکم.
-یعنی چی.
لقمه ای داخل دهانم گذاشتم و گفتم:
-نمیدونم...
-دکتر تو آخر با این کارات یا منو میکشی یا خودتو.
چای توی گلوم پرید و گفتم:
-مامان چی میگی این چه حرفیه.
-خب درست برو بگو پسر مشکلت چیه؟؟؟؟
-زمان خودش همه چیز رو معلوم میکنه.
مادرم نفس عمیقی کشیدو گفت:
-از دست تو...
-مامان؟
-بله؟؟
-من بعد حوزه میرم یه جایی.
-کجا؟؟؟
-میرم یه جایی کار دارم زود برمیگردم.
-نمیگی کجا؟؟؟
-باید یه چیزی برام مشخص بشه، امشب که اومدم خونه همه چیزو برات تعریف میکنم.
-هعی...باشه عزیزم.
از جایم بلند شدم بوسه ای به پیشانی مادرم زدم و بعد هم خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدم...
#ادامہ_دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨
✅داستان کوتاه و پندآموز
💠هفت عمل نیک و توکّل و اعتماد به خداوند
✍در زمان حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام زنی بود پرهیزکار و صالحه..وقت نماز کارش را رها می کرد و مشغول نماز میشد. روزی مشغول پختن نان بود که موذن با بانگ اذان مردم را به نماز فرا خواند. این زن دست از نان پختن کشید و مشغول نماز شد، زمانی که به نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد و گفت: ای زن تا تو از نماز فارغ شوی همه نان های تو میسوزد.زن در دل خود جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد، بهتر است تا این که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و به عذاب گرفتار شوم. شیطان بار دیگر وسوسه کرد: ای زن! پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت!!
زن در دل جواب داد: اگر خداوند مقدر کرده است که من در حال اقامه نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضای خدا راضیام و نماز خود را رها نمیکنم اگر خدا مصلحت بداند او را از سوختن نجات میدهد.در این هنگام شوهر زن از راه رسید، زن را مشاهده کرد که مشغول نماز است و تنور هم روشن میباشد. درون تنور نان ها را دید که پخته شده ولی نسوخته و فرزندش در میان آتش مشغول بازی است و به قدرت خدا آتش در او اثر نکرده است.
💭وقتی زن از نماز فارغ شد مرد دست او را گرفت نزدیک تنور آورد و گفت: "داخل تنور را نگاه کن، وقتی زن به درون تنور آتش نظر کرد، دید فرزندش سالم و نان ها کاملاً پخته شده بدون آنکه سوخته باشد، زن فوراً سجده شکر و سپاس خداوند بزرگ را به جای آورد!"شوهر، فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسی علیه السلام برد و داستانش را برای حضرت تعریف کرد. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: برو از همسرت بپرس چه کرده و با خدای خود چه رابطه ای داشته؟ شوهر آمد و از او سوال نمود؟؟
زن پرهیزکار پاسخ داد: من با خدای خود عهد کرده ام چند عمل نیک را انجام دهم؛ که آن اعمال نیک از این قرار است:
1⃣اول؛ اعمال آخرت را بر کار دنیا مقدم بدارم!
2⃣دوم؛ از آن روزی که خود را شناختم، بدون وضو نبوده ام!
3⃣سوم؛ همیشه نماز خود را در اول وقت میخوانم!
4⃣چهارم؛ اگر کسی بر من ستم کرد و مرا دشنام داد، کینه او را در دل نمیگیرم و او را به خدا واگذارم!
5⃣پنجم؛ در کارهای خود به قضای الهی راضی هستم!
6⃣ششم؛ سائل را از در خانه ام مایوس نکنم!
7⃣هفتم؛ نماز شب را ترک ننمایم!
🌷حضرت عیسی علیه السلام فرمودند: اگر این زن مرد بود، پیغمبر میشد، بدلیل اینکه اعمال پیغمبران را انجام میدهد و شیطان نمیتواند او را فریب دهد.!
مسئله نسوختن طفل در تنور آتش مسئله ای است که دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یکی ابراهیم علیه السلام در زمان نمرود و دیگر موسی علیه السلام در دوران کودکی در عصر فرعون و البته هرکس با تمام وجود تسلیم حق گردد، خداوند هر مشکلی را برایش سهل و هر چیزی را به فرمان او قرار خواهد داد!!
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از آیت الله سیدعلی قاضی(ره) نقل می کنند که می فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اوّل وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند!!»
📚منبع: بستان العارفين؛ تحفة المريدين: 243 و شیطان در کمین گاه، صفحه 233
🌷👇👇👇👇
🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻خوراکی های مفید برای نوجوانان
🔹شیر : تقویت استخوان ها و دندان ها
🔹ماهی : تقویت هوش و مفاصل
🔹هویج : شادابی پوست و کاهش جوش دوران بلوغ
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
https://digipostal.ir/veladatpayambar
کارت پستال ولادت رسول اکرم صل الله علیه واله
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📿علامه حسن زاده آملی ره:*
*دین ناموس خداست، با گناه کردن به ناموس خدا تجاوز نکنید.*
------------------
http://eitaa.com/cognizable_wan
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارتوپد و چشم پزشکی و دندانپزشکی قدیمو ببین چطور بوده
http://eitaa.com/cognizable_wan