eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸۲۰ کاری که پولدارها هر روز انجام می‌دهند . تام کارلی، نویسنده آمریکایی برای مدت ۵ سال عادات روزانه ۲۳۳ پولدار و ۱۲۸ فرد با وضع خراب مالی را دنبال کرد و کتاب پرفروش Rich Habits را نوشت. او در این کتاب ۲۰۰ رفتار مشترک میان پولدارها را شناسایی کرده و توضیح می‌دهد که عادات روزانه پولدارها و غیرپولدارها به شدت متفاوت است و با توجه به عادات روزانه یک شخص می‌توان وضعیت مالی‌اش را پیش‌بینی کرد. او در مورد این طبقه پولدار که درباره‌شان تحقیق کرده نوشته: «جالب اینجاست ۸۵ تا ۸۸ درصد میلیونرهای آمریکایی پولدارهایی خودساخته و نسل اولی هستند.» امشب به همراه ونکوورنامه، با ۲۰ عادتی آشنا شوید که پولدارها دارند و افراد بی‌پول ندارند: 1- ۷۰ درصد پولدارها روزانه کمتر از ۳۰۰ کالری هله‌هوله (junk food) مصرف می‌کنند. ۹۷ درصد بی‌پول‌ها روزانه بیشتر از ۳۰۰ کالری هله‌هوله می‌خورند. 2- ۸۰ درصد پولدارها روی «یک» هدف مشخص تمرکز کرده‌اند. فقط ۱۲ درصد بی‌پول‌ها چنین کاری می‌کنند. 3- ۷۶ درصد پولدارها چهار روز در هفته ورزش می‌کنند. ۲۳ درصد بی‌پول‌ها اهل ورزش مرتب هستند. 4- ۶۳ درصد پولدارها موقع رفتن سر کار به کتاب‌های صوتی گوش می‌دهند. فقط ۵ درصد بی‌پول‌ها چنین عادتی دارند. 5- ۸۱ درصد پول‌دارها کارهایی را که باید انجام بدهند لیست می‌کنند (to-do list دارند). ۱۹ درصد بی‌پول‌ها to-do list دارند. 6- ۶۳ درصد والدین پولدار بچه‌هایشان را مجبور می‌کنند که ماهی دو جلد یا بیشتر کتاب غیرداستانی بخوانند. ۳ درصد بی‌پول‌ها چنین عادتی دارند. 7- ۲۳ درصد پولدارها اهل قمار هستند. ۵۲ درصد بی‌پول‌ها قمار می‌کنند. 8- ۸۰ درصد پولدارها به دیگران زنگ می‌زنند تا تولدشان را تبریک بگویند. ۱۱ درصد بی‌پول‌ها چنین کاری می‌کنند. 9- ۶۷ درصد پولدارها اهداف‌شان را روزی کاغذ می‌آورند. ۱۷ درصد بی‌پول‌ها از این کارها می‌کنند. 10- ۸۸ درصد پولدارها روزی نیم ساعت یا بیشتر را به مطالعه با هدف کاری یا آموزشی می‌‌گذرانند. فقط ۲ درصد بی‌پول‌ها چنین عادتی دارند. 11- ۶ درصد پول‌دارها ممکن است بگویند چه در سرشان می‌گذرد. ۶۹ درصد بی‌پول‌ها خیلی سریع به شما می‌گویند چه در سر دارند. 12- ۷۹ درصد پول‌دارها هر ماه ۵ ساعت یا بیشتر را در شبکه‌های اجتماعی فعالیت دارند. ۱۶ درصد فقرا چنین کاری می‌کنند. 13- ۶۷ درصد پولدارها کمتر از روزی یک‌ساعت تلویزیون نگاه می‌کنند. ۲۳ درصد بی‌پول‌ها چنین عادتی دارند. 14- فقط ۶ درصد پولدارها reality TV تماشا می‌کنند. ۷۸ درصد بی‌پول‌ها دنبال چنین برنامه‌هایی هستند. 15- ۴۴ درصد پولدارها ۳ ساعت قبل از ساعت کاری شرکت‌شان بیدار می‌شوند. ۳ درصد فقرا چنین عادتی دارند. 16- ۷۶ درصد پولدارها عادات روزانه‌شان را - که عامل موفقیت خود می‌دانند - به فرزندان خود آموزش می‌دهند. ۱ درصد فقرا چنین کاری می‌کنند. 17- ۸۴ درصد پولدارها معتقدند عادات روزانه‌شان باعث زیاد شدن فرصت‌ها و شانس می‌شود. ۴ درصد بی‌پول‌ها چنین اعتقادی دارند. 18- ۷۶ درصد پولدارها می‌گویند عادات بد روزانه باعث بدشدن وضعیت مالی‌شان می‌شود. فقط ۹ درصد بی‌پول‌ها به این مسئله اعتقاد دارند. 19- ۸۶ درصد پولدارها معقتدند باید تا آخر عمر برای خودبهسازی (self-improvement) آموزش ببینند. ۵ درصد بی‌پول‌ها چنین اعتقادی دارند. 20- ۸۶ درصد پولدارها عاشق مطالعه‌اند. ۲۶ درصد بی‌پول‌ها عاشق مطالعه‌اند. http://eitaa.com/cognizable_wan
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۰ مادرم آروم گریہ مے ڪرد،من هم گوشم رو سپردہ بودم بہ صوت قرآن و گریہ ے هستے،آروم اشڪ مے ریختم! مادر مریم،هستے رو محڪم در آغوش گرفتہ بود و گریہ مے ڪرد! عاطفہ و خالہ فاطمہ هم با گریہ میخواستن هستے رو ازش جدا ڪنن! احساس ڪردم هستے دارہ خفہ میشہ،سریع بلند شدم و رفتم بہ سمتشون! آروم دست هاے مادر مریم رو گرفتم و گفتم:هستے رو بدید بہ من دارہ اذیت میشہ! صورتش رو چسبوند بہ صورت هستے و هق هق ڪرد! نالہ ڪرد:دخترم! قطرہ اشڪے از گوشہ چشمم چڪید با دست زیر چشمم رو پاڪ ڪردم! خالہ فاطمہ و عاطفہ هم حال خوبے نداشتن! تو این بین حال خودم نامفهوم تر بود،احساس مے ڪردم هر لحظہ ممڪنہ مریم از در وارد بشہ و مثل همیشہ با لبخند بگہ سلام هانیہ جون! صورت مریم اومد جلوے چشمم،دفعہ اول ڪہ دیدمش! آرزوے مرگش رو نڪردہ بودم! نگاهے بہ عڪس خندونش ڪہ تو بغل خالہ فاطمہ بود انداختم،زل زدم بہ چشم هاش،با چشم هام گفتم:قرار بود جاے من خیلے دوستش داشتہ باشے نہ اینڪہ داغونش ڪنے! بغضم شدت گرفت،دوبارہ نگاهم رو چرخوندم روے هستے،طورے گریہ مے ڪرد ڪہ احساس ڪردم هر لحظہ ممڪنہ از حال برہ! با لحن آروم گفتم:خالہ جون هستے یادگار مریمہ،ترسیدہ،نمیخواید ڪہ اتفاقے براش بیوفتہ؟ نگاهے بہ هستے انداخت و پیشونیش رو بوسید،دست هاش شل شد! هستے رو بغل ڪردم،مادرم با تعجب بهم خیرہ شدہ بود! چشم هام رو باز و بستہ ڪردم تا خیالش راحت بشہ خوبم! خالہ فاطمہ با گریہ گفت:هانیہ جان ببرش یہ جاے آروم،دلم ریش میشہ،تو مجلسِ... نتونست ادامہ بدہ و نشست ڪنار مادر مریم! عاطفہ خواست هستے رو ازم بگیرہ ڪہ آروم گفتم:عاطے تو حالت خوب نیست،مراقبشم،منم عمہ ے دومش! باید روے حرف هام تاڪید مے ڪردم،تا متوجہ بشن قصد و منظورے ندارم! متوجہ بشن اون هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم! صداے شیون و زارے زن ها قطع نمے شد،وارد حیاط شدم و در رو بستم،حیاط آرومتر بود! چادرم رو پیچیدم دور هستے ڪہ سرما نخورہ،گریہ ش بند اومد اما آروم نالہ مے ڪرد،دلم لرزید! لبم رو گزیدم و چند قطرہ اشڪ از چشم هام روے صورتم سر خورد! با انگشت اشارہ م شروع ڪردم بہ نوازش صورت ڪوچولوش،چشم هاش رو بست و تبسم ڪم رنگے روے لب هاش نقش بست! آروم گفتم:توام از شلوغے خوشت نمیاد؟ چشم هاش رو باز ڪرد،دهنش رو هے باز و بستہ مے ڪرد،انگشتم رو ڪشیدم روے لب هاش و گفتم:گشنتہ؟ نمیتونستم قوربون صدقہ ش برم اما دوستش داشتم،خواستم برم داخل شیشہ شیرش رو بگیرم ڪہ در حیاط باز شد،امین خستہ و ناراحت وارد شد! آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو ازش گرفتم! دستم رفت سمت دستگیرہ ے در ڪہ صداش متوقفم ڪرد:دخترمو بدہ! صداش آروم بود،غمگین،عصبے،خستہ! صدایے ڪہ هیچوقت ازش نشنیدہ بودم! برگشتم سمتش،بے حال نشستہ بود روے تخت،نگاهش مثل شبے بود ڪہ از خواستگارے برگشت،همون غم! سرد گفتم:گشنشہ میخوام برم شیشہ شیرش رو بیارم! دست هاش رو بہ سمتم دراز ڪرد:خب هستے رو بدہ! بدون حرف رفتم سمتش و بہ جاے اینڪہ هستے رو بدم بهش گذاشتم ڪنارش روے تخت! خواستم برم داخل ڪہ گفت:دل شڪستہ ت ڪار خودشو ڪرد! حرفش عصبیم ڪرد،نباید گذشتہ رو پیش مے ڪشید! نباید ڪسے فڪر مے ڪرد فقط نشستم آہ و نفرینش ڪردم! من فراموش ڪردہ بودم چرا نمیخواستن بفهمن؟! با صداے خش دار ادامہ داد:ببین نشستم روے همون تختے ڪہ شب خواستگاریم نشستہ بودم بہ پنجرہ مون اشارہ ڪرد:از بالا نگاهم مے ڪردے مثل همیشہ! الان عزادار اون زنم!همدمم،مادر بچہ م! زل زد بہ صورت هستے،چشم هاش قرمز بود اما جلوے من گریہ نمے ڪرد! نفسے ڪشیدم و گفتم:دل من ڪے ڪارہ اے بود ڪہ این بار باشہ؟! رفتم بہ سمت در،همونطور ڪہ پشتم بهش بود گفتم:بچگے ڪردم امین!چرا هیچوقت نگفتے چرا؟! نمیدونم چرا بے اختیار اسمش رو بردم! چیزے نگفت،نگفت ڪدوم چرا؟!چون خوب میدونست ڪدوم چرا منظورمہ! وارد خونہ شدم! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۱ همونطور که با بهار از پله های دانشگاه پایین می رفتیم،نفسم رو بیرون دادم و گفتم:مرگ مریم هنوز باورم نشده،یه حس و حال گنگی دارم! بهار دستم رو گرفت و گفت:من که اصلا نمیشناسمش هنوز ناراحتم،چه برسه به تو که دخترشم جلوی چشمته! رسیدیم نزدیک در دانشگاه،یکی از دخترهای کلاس هراسون وارد شد با دیدن ما گفت:بیاید کمک! نفس نفس زنون به بیرون دانشگاه اشاره کرد و ادامه داد:استاد سهیلی! نگاهی به بهار انداختم و دویدم بیرون! چندنفر هم پشت سرم اومدن،همونطور که چادرم رو به دست گرفته بودم به دو طرف خیابون نگاه کردم،چندنفر سر خیابون حلقه زده بودن! با عجله دوییدیم به اون سمت،رو به جمعیت گفتم:برید کنار! دو تا از طلبه ها جمعیت رو کنار زدن،سهیلی نشسته بود روی زمین،از گوشه سرش خون می چکید،صورتش از درد جمع شده بود! سریع گفتم:به آمبولانس زنگ بزنید! کسی گفت:تو راهه! یکی از طلبه ها خواست کمک کنه بلند بشه که سریع گفت:نکن،فکرکنم پام شکسته! بهار با عصبانیت گفت:بابا یکی ماشین بیاره آمبولانس حالاحالاها نمیرسه! سهیلی لبش رو به دندون گرفت و با دست پیشونیش رو گرفت! دوره امداد گذرونده بودم بلند گفتم:کسی چیزی نداره پاشو ببندیم؟ چندنفر با تعجب نگاهم کردن،نمیتونستم معطل این جمعیت بشم! چادرم رو درآوردم و نشستم رو به روی سهیلی! همونطور که نگاهش می کردم گفتم:کدوم پاتونه؟ چشم هاش رو نیمه باز کرد و آروم لب زد:چپ! سریع چادرم رو محکم بستم به پاش! با صدای خفیف گفت:مراقب خودت باش! از فعل مفرد استفاده کرد،معلوم بود حالش اصلا خوب نیست! صدای آژیر آمبولانس اومد،چندنفری که درمورد ماجرا صحبت می کردن صداشون به گوشم می رسید:یه ماشین با سرعت از اون سمت اومد این بنده خدا داشت می رفت طرف دانشگاه،بدون توجه مستقیم رد شد خورد بهش! زیر لب گفتم:بنیامین! حالا متوجه حرفش شدم! سریع سهیلی رو بردن بیمارستان،بهار بازوم رو گرفت:هانی منو که نفرین نکردی؟! با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چی؟! با خنده گفت:آخه هرکی که اذیتت کرده داره میره زیر خاک! محکم بغلم کرد:شوخی میکنما،ناراحت نشی! ازش جدا شدم،بدون توجه به حرفش گفتم:حتما کار بنیامینه فکرکنم تا ابد باید شرمنده و مدیون سهیلی باشم! بهار به شوخی گونه م رو کشید:فیلم زیاد می بینیا حالا بذار مشخص بشه،چادرتم که نصیب برادر سهیلی شد! زل زدم به مسیری که آمبولانس ازش گذشته بود. _بهار،امیرحسین چیزیش نشه! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۲ مادرم پوفے ڪرد و با عصبانیت زل زد توے چشم هام:اینا رو الان باید بگے؟! از پشت میز آشپزخونہ بلند شدم،همونطور ڪہ در یخچال رو باز میڪردم گفتم:خب مامان جان چہ میدونستم اینطور میشہ؟! لیوان آبے براش ریختم و برگشتم سمتش:اشتباہ ڪردم،غلط ڪردم! مادرم دستش رو گذاشت زیر چونہ ش و نگاهش رو ازم گرفت. لیوان آب رو،گذاشتم جلوش. بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:هر روز باید تن و بدن من بلرزہ ڪہ بلایے سرت نیاد!دیگہ میتونم بذارم از این در برے بیرون؟ سرم رو انداختم پایین،موهام پخش شد روے شونہ م،مشغول بازے با موهام شدم. _هانیہ خانم با توام! همونطور ڪہ سرم پایین بود گفتم:حرفے ندارم،خربزہ خوردم پاے لرزشم میشینم اختیار دارمے،هرڪارے میخواے باهام ڪن اما حرف من استادمہ! لیوان آب رو برداشت و یہ نفس سر ڪشید. از روے صندلے بلند شد،با جدیت نگاهم ڪرد و گفت:توقع نداشتہ باش ناز و نوازشت ڪنم یہ مدتم بهم ڪار نداشتہ باش تا فڪر ڪنم. سرم رو بلند ڪردم و مطیع گفتم:چشم! ادامہ دادم:بچہ ها میخوان برن ملاقات منم برم؟ روسریش رو از روے مبل برداشت و سر ڪرد:نہ!فاطمہ ڪار دارہ باید برے پیش عاطفہ حالش خوب نیست!سر فرصت دوتایے میریم منم باهاش صحبت میڪنم! شونہ هام رو انداختم بالا و باشہ اے گفتم! داشتم میرفتم سمت اتاقم ڪہ گفت:هانیہ توقع نداشتہ باش چیزے بہ بابات نگم! ایستادم،اما برنگشتم سمتش! خون تو رگ هام یخ زد،نترسیدم نہ! فڪر غیرت و اعتماد پدرم بودم! چطور میتونستم تو روش نگاہ ڪنم؟! بے حرف وارد اتاق شدم ڪہ صداے زنگ موبایلم اومد،موبایلم رو از روے تخت برداشتم و بے حوصلہ بہ اسم تماس گیرندہ نگاہ ڪردم. بهار بود،علامت سبز رنگ رو بردم بہ سمت علامت قرمز رنگ:جانم بهار. صداے شیطونش پیچید:سلام خواهر هانیہ احوال شما؟امیرحسین جان خوب هستن؟ و ریز خندید،یاد حرف دو روز پیشم افتادم،بے اختیار بود! با حرص گفتم:یہ حرف از دهنم پرید ببینم بہ گوش بے بے سے ام میرسونے! _خب حالا توام انگار من دهن لقم؟! آخہ از اون حرف تو میشہ گذشت؟ صداش رو نازڪ ڪرد و ادامہ داد:بهار امیرحسین چیزیش نشہ!داریم میریم ملاقات امیرحسین بیا دیگہ! نشستم روے تخت. _نمیتونم بهار،ڪار دارم! _یعنے چے؟مگہ میشہ؟ _سرفرصت میرم! با شیطنت گفت:پس تنها میخواے برے اے ڪلڪ! با خندہ گفتم:درد!با مامانم میخوام برم،مسخرہ دستگاهے! _پس مامانو میبرے دامادشو ببینہ! خندیدم:آرہ من و سهیلے حتما! با هیجان گفت:سهیلے نہ،امیرحسین! راستے دیدے گفتم زیاد فیلم میبینے؟ چینے بہ پیشونیم دادم. _چطور؟ _ڪار بنیامین نبودہ ڪہ،ماجرا رو جنایے ڪردے! ڪنجڪاو شدم. _پس ڪار ڪے بودہ؟ با لحن بانمڪے گفت:یہ بندہ خداے مست! خیالم راحت شد،احساس دِين و ناراحتے از روے دوشم برداشتہ شد! از بهار خداحافظے ڪردم و رفتم سمت ڪمدم،سہ ماہ از مرگ مریم گذشتہ بود اما هنوز لباس سیاہ تنشون بود،بخاطرہ مراعات،شال و سارافون بہ رنگ قهوہ اے تیرہ تن ڪردم،چادر نمازم رو هم سر ڪردم،از اتاق رفتم بیرون. مادرم چادر مشڪے سر ڪردہ بود با تعجب گفتم:جایے میرے؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد:آرہ حال امین خوب نیست فاطمہ میخواد ببرتش دڪتر میرم تنها نباشہ! با مادرم از خونہ خارج شدیم،دڪمہ آیفون رو فشردم! بدون اینڪہ بپرسن در باز شد! وارد حیاط شدیم،خالہ فاطمہ بے حال سلامے ڪرد و رفت سمت امین ڪہ گوشہ حیاط نشستہ بود! ڪنارش زانو زد:امین جان پاشو الان آژانس میرسہ! امین چیزے نگفت،چشم هاش رو بستہ بود! مادرم با ناراحتے رفت بہ سمتشون و گفت:چے شدہ فاطمہ؟ خالہ فاطمہ با بغض زل زد بہ بہ مادرم و گفت:هیچے نمیخورہ نمیتونہ سر پا وایسہ!ببین با خودش چے ڪار ڪردہ؟ و بہ دست امین ڪہ خونے بود اشارہ ڪرد! مادرم با نگرانے نگاهے بہ من ڪرد و گفت:برو پیش عاطفہ! همونطور ڪہ زل زدہ بودم بہ امین رفتم بہ سمت خونہ ڪہ امین چشم هاش رو باز ڪرد و چشم تو چشم شدیم! سریع نگاهم رو ازش گرفتم،چشم هاش ناراحتم مے ڪرد،پر بود از غم و خشم! قبل از اینڪہ وارد خونہ بشم عاطفہ اومد داخل حیاط،هستے ساڪت تو بغلش بود! خالہ فاطمہ با عصبانیت بہ عاطفہ نگاہ ڪرد و گفت:ڪے گفت بیاے اینجا؟باز اومدے سر بہ سرش بذارے؟ عاطفہ چیزے نگفت،خیرہ شدہ بودم بہ هستے،خیلے تپل شدہ بود،سرهمے سفید رنگش بهش تنگ بود! با ولع دستش رو میخورد! مادرم با لبخند بہ هستے نگاہ ڪرد و گفت:اے جانم،عاطفہ گشنشہ! عاطفہ سر هستے رو بوسید و گفت:آب جوش نیومدہ! ادامه ۴۲ 👇👇
ادامه ۴۲ 👇👇 امین از روے زمین بلند شد،رفت بہ سمت عاطفہ،با لبخند زل زد بہ هستے،هستے دستش رو از دهنش درآورد و دست هاش رو بہ سمت امین گرفت،با خندہ از خودش صدا در مے آورد،لبخند امین عمیق تر شد،با دست سالمش هستے رو بغل ڪرد و پیشونیش رو بوسید با صداے بمش گفت:جانم بابایے! هستے رو بہ سمت خالہ فاطمہ گرفت و گفت:میرم آمادہ شم! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
انار پخته معجزه فصل سرما(☝️🏻) برای درمان سرماخوردگی انار پخته بخورید،این آنتی بیوتیک قوی هرنوع عفونت ناشی از سرماخوردگی مثل گلو درد،گوش درد، برونشیت مزمن و عفونت ریه ها را درمان میکند. 👌 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 سیر فوق العادست اما نباید درچند مورد مصرف شود: 👈🏻 داروی ضد انعقاد خون 👈🏻 داروهای کبدی 👈🏻 حساسیت های معده 👈🏻 بارداری 👈🏻 فشارخون 👈🏻 مصرف مداوم دارو 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
توی فیلم closer ، یه دیالوگ هست که میگه: این عشق که میگی کجاست؟ من نه میبینمش، نه لمسش میکنم، نه احساسش میکنم. من فقط می‌شنوم. کلمه هایی رو میتونم بشنوم ولی من نمیتونم با این کلمات آسونی که میگی هیچ کاری کنم! +عشقتون رو با عمل ثابت کنید...! نذارید عشق فقط یه کلمه‌ی توخالی باقی بمونه... http://eitaa.com/cognizable_wan
آقا الکی خودتون گول نزنید. شما حتی اگه به قوی ترین آدم این شهرم تبدیل بشید، احتیاج دارید که تو آغوش یه شخص آروم بگیرید، احتیاج دارید که تو آغوش یه شخص مچاله بشید، احتیاج دارید که از غم و غصه های این شهر به آغوش پناه ببرید... 👤 http://eitaa.com/cognizable_wan
از یخ پرسیدند : که چرا اینقدر سردی ؟ یخ جواب خوبی داد گفت: من که اوّلم آب و آخرم آب؛ پس "گرمی" را با من چه کار؟ حال اِی انسان؛ اوّلت "خاک" و آخَرت هم "خاک" پس این همه غرور از کجا! 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آن‌قدر تنگ می‌شود که میخواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی... 👤گابریل گارسیا مارکز http://eitaa.com/cognizable_wan
‏وقتی به یه نوع زندگی عادت میکنیم، یه ریتم خاص، یه نگرش خاص و شاید هم با یه آدم خاص، فکر تغییر دادن اون ریتم برامون درد آوره چه برسه به انجامش! ولی خبر نداریم باور نداریم تغییر یه جاهایی یه وقتایی شاید دردناک باشه اما ممکنه سورپرایز اصلی زندگیمون بعد اون تغییر منتظرمون باشه... http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆 ✍ حرف‌هایت را از صافی رد کن 🔹شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت: گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت… 🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟ 🔹آن شخص گفت: کدام سه صافی؟ 🔸همسایه گفت: اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟ 🔹شخص گفت: نه، من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است. 🔸همسایه سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، باعث خوشحالی‌ام می‌شود. 🔹گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. 🔸همسایه گفت: بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟ 🔹شخص گفت: نه، به هیچ وجه! 🔸همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی. http://eitaa.com/cognizable_wan
✍زنی، نجاری برای تعمیر کمد دیواری خود به خانه دعوت کرد. نجار ساده به خانه رسید و خواست مشغول کار شود.زن جوان گفت: وقتی اتوبوس یا ماشین سنگینی از خیابان رد می‌شود، بخشی از چوب‌های این کمد دیواری از هم باز شده که نیاز به میخ‌زنی دارد. مرد جوان داخل کمد دیواری رفت و منتظر ماند تا ماشین سنگینی از خیابان رد شود. داخل کمد گرمش شد و پیراهن خود را در آورد و به خانم خانه داد. در حالی‌که نجار ساده در داخل کمد با پیراهن از شدت گرما عرق ریخته و خیس شده بود، شوهر آن زن آمد و چون این صحنه را دید، مرد را از کمد بیرون کشیده و زیر مشت و لگد انداخت و نجار بدون هیچ حرفی فقط معذرت خواهی می‌کرد و کتک می‌خورد.زن خانه جلو رفته و او را بعد از کتک خوردن مفصلی از دست شوهر خود گرفت و داستان را توضیح داد.شوهر زن جوان پشیمان شده و از نجار ساده ناراحت شد که چرا سکوت کرده و چیزی نگفته و از خود دفاع نکرده است. نجار گفت: در آن شرایطی که من قرار داشتم، دیدم اگر حتی واقعیت را بگویم نه تنها تو باور نخواهی کرد، بلکه به عنوان کسی که واقعا با همسر تو رابطه‌ای داشتم و به دروغ متوسل شده‌ام، مرا بیشتر کتک خواهی زد. پس چاره‌ای جز سکوت کردن و کتک خوردن برای خود ندیدم. تا شرایط برای دفاع کردن از خودم فراهم شود. 🍀 نتیجه اخلاقی این‌که اولا انسان نباید خود را در معرض اتهام قرار دهد دوم این که اگر در معرض تهمت ناخواسته قرار گرفت، که کسی حرف او را باور نکرد، به دنبال دفاع از خود در آن زمان نباشد، و اثبات بی‌گناهی خود را به گذشت زمان بسپارد. http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃 یک نوازش ساده برای آرامش همسرمان وقتی که او نگران است 🍃 یک گفت و گوی صمیمی و خوردن یک فنجان چای کنار یکدیگر باعث می شود پایه های زندگی مشترک ما محکم تر شود. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰 میوه ها و سبزیجات لاغر کننده 🥗 سیر 🥗چغندر 🥗بروکلی 🥗 زغال اخته 🥗کرفس 🥗قارچ 🥗کاهو 🥗بلال 🥗فلفل تند 🍐 گلابی 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🤔بهترین زمان برای خوردن نوشیدنی «قبل از خوردن صبحانه» است 👈آب=افزایش سوخت ساز بدن 👈آب لیمو=چربی سوزی 👈آب سیب=درمان فوری جوش 👈آب کرفـس=درمان فوری چاقی 👈آب هویـج=درمان فوری کبد چرب 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨ ⚜ حکایتهای معنوی⚜ ✨اصغر آواره✨ در قدیم یک فردی بود در همدان به نام اصغرآواره. 👈اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسی‌ها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرمی می‌کرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را می‌شناختند و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می‌گفتند اصغر آواره! ✴️انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود می‌رفت تو اتوبوس برای مردم می‌زد و می‌خواند و شب‌ها می‌رفت در بهزیستی می‌خوابید ⏪تا اینجای داستان را داشته باشید! 🔲در آن زمان یک فرد متدین و مؤمن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا می‌رود و وصیت‌کرده بود اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم اباعبدالله علیه‌السلام و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند 🔲خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند برای تشیبع جنازه در باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت 🌹حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت: تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملاعلی همدانی فاتحه‌ای بخوانم و برگردم 🏴وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسال‌خانه می‌بردند ⁉️کنجکاو شد و به سمت آنها رفت. پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟ یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است تا اسم او را شنید فریادی از سر تأسف زد و گریست ‼️مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند‌ و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند‌چه شد که شما برای این فرد این طور ناله کردید؟! 🌹حاجی گفت: مردم این فرد را می‌شناسید؟ همه گفتند: نه! مگه کیه این؟ حاجی گفت: این همون اصغر آواره است مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود. شما از کجا می‌شناسیدش؟! 💬و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی: 💭گفت: سال‌ها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمان‌ها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می‌رفت سوار اتوبوس که شدم دیدم وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد 🔴ترسیدم و گفتم: یا حسین اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین می‌رود ✔️اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمی‌ذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید چه کنم؟! 😔خلاصه از خجالت سرم را به پائین انداختم اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ ⁉️چرا نمیزنی؟ ♨️گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها موسیقی ننواختم. خلاصه حرمت نگه داشت و رفت ❤️اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین علیه‌السلام برات جبران کنه حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه‌ای بشود برای این امر 👈خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد هر چقدر می‌شکنیم باز نمک می‌ریزد 📚http://eitaa.com/cognizable_wan
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد، "ﻗﻄﻌﺎً میمیرد" ﭼﻪ در درﯾﺎ، ﭼﻪ در روﯾﺎ چه در دروغ، ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ... چه در جهل، چه در انکار چه در حسد، چه در بخل "چه در کینه" ، چه در انتقام مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ!🍂🌼 👇👇💙💙💙 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔰 میل جنسی کمی دارید؟ خوراکی هایی که باعث افزایش میل جنسی زنان می شود : سیب دارچین زنجبیل زعفران آب هویج آب آناناس گیاه پنج انگشت فلفل (سبز یا قرمز) 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✍‌ خرما اولین و قوی ترین داروی ضد سرطان است ! 💥اگر هرشخص روزانه 10 الی 15 مغز را با 3 تا 5 عدد بخورد تا آخر عمرش نه ساییدگی استخوان سراغش می آید نه آرتروز میگیرد. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
❌مضرات کیوی ✨کیوی دارای مقدار زیادی اگزالات است که موجب تشکیل سنگ در کلیه و کیسه صفرا می شود. به همین دلیل برای افراد مستعد کلیه و سنگ صفرا مضر است 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
💑 دختران جوان بدانيد مردتان با همه شرايط و نواقص شما كنار می‌آيد مگرغرغرو بودنتان❌ يک ملكه‌ی باوقار به هيچ‌وجه احتياجی به غرغر كردن، جيغ و داد و بدگويی ندارد 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻مضرات مصرف چای مانده برای بدن ▫️اسید تانیک و اگزالات دو ماده در چای هستند که باعث جذب نشدن آهن میشوند و مقدار آن‌ها در چای کهنه و پررنگ بیشتر است. در همین زمینه افراد باید از مصرف چای کهنه و نیز چای پررنگ که حاوی مقدار زیادی اسید تانیک و اگزالات است خودداری کنند. ▫️همچنین برای جذب بهتر آهن توصیه میشود، افراد از مصرف چای بلافاصله بعد از وعده غذایی خودداری کنند. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan