eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) : هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم. 📕 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰ امروز پنجشنبه یادی كنيم ازمسافرانی که روزي درکنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقی ست با ذكر فاتحه و صلوات "روحشان راشادکنیم 🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۶ ‌ بهار ڪش و قوسے بہ بدنش داد و خمیازہ ڪشید! نگاهم رو دوختم بہ پنجرہ ے ڪلاس! مغزم داشت منفجر مے شد،امین چرا بازے مے ڪرد؟! چرا نمیذاشت همہ چیز تموم بشہ؟! صداش پیچید توے سرم:همیشہ دوستت داشتم! صداے بهار باعث شد از فڪر بیرون بیام:خواهر هانیہ خواهر،بہ گوشے خواهر؟! بے حوصلہ برگشتم سمتش،ڪیفم رو برداشتم و گفتم:پاشو بریم! همہ چیز رو براش تعریف ڪردہ بودم،بدون حرف از ڪلاس خارج شدیم،وارد حیاط شدیم،بهار گفت:هانیہ اصلا بهش فڪرنڪن،طرف خُلہ بابا! خواست ادامہ بدہ ڪہ ساڪت شد و بہ جایے خیرہ شد،رد نگاهش رو گرفتم،سهیلے با عصا ڪنار ورودے دانشگاہ ایستادہ بود و پسرها دورش رو گرفتہ بودن! بهار با تعجب گفت:این چرا با این پاش اومدہ اینجا؟! نگاهے بہ بهار انداختم و گفتم:ڪلا این تو این شد،بہ ما چہ دلش خواستہ بیاد! رسیدیم جلوے ورودے،حواسش بہ ما نبود،از دانشگاہ خارج شدیم،رسیدیم نزدیڪ خیابون اصلے ڪہ بهار گفت:سلام استاد،بهترید؟ با تعجب پشتم رو نگاہ ڪردم،سهیلے همونطور ڪہ ڪنار برادر ڪوچیڪترش با عصا مے اومد گفت:سلام ممنون شڪر خدا! بهار با آرنجش زد تو پهلوم و گفت:استاد هستنا! آروم نفسم رو بیرون دادم و سلام ڪردم،سهیلے سر بہ زیر جوابم رو داد! صداے بوق ماشینے توجهم رو جلب ڪرد،بہ ماشین نگاہ ڪردم،خیلے آشنا بود،انقدر آشنا ڪہ حتم پیدا ڪردم ماشین امینِ! لبم رو بہ دندون گرفتم و اخم ڪردم،سہ ماہ از مرگ مریم میگذشت این ڪارهاے امین عادے نبود! اون پسر سر بہ زیر چندسال پیش نبود! بهار بدون توجہ بہ قیافہ ے من رو بہ سهیلے گفت:استاد چرا با این پا اومدید آخہ؟ سهیلے همونطور ڪہ با عصا میرفت لبخندے زد و گفت:گفتم یڪم هوا بخورم! بهار باز گفت:از تهران تا قم براے هوا خورے؟! از صورت سهیلے مشخص بود علاقہ اے بہ جواب دادن ندارہ اما جواب داد:یڪم ڪار داشتم! صداے بوق ماشین دوبارہ بلند شد،توجهے نڪردم،در سمت رانندہ باز شد و امین پیادہ شد. جدے نگاهش رو دوخت بہ سهیلے! بهار نگاهے بہ امین انداخت و گفت:استاد فڪرڪنم اون آقا با شما ڪار دارن! سهیلے سرش رو بلند ڪرد و زل زد بہ امین! با تعجب گفت:نہ من نمیشناسمشون! خواستم خودم رو از اون گیر و داد نجات بدم ڪہ امین اجازہ نداد:خانم هدایتے! سهیلے متعجب بہ امین خیرہ شد،بهار با ڪنجڪاوے گفت:هانیہ میشناسیش؟ سرم رو تڪون دادم و آروم گفتم:امینِ! بهار با دهن باز زل زد بهم،بے تفاوت گفتم:تابلو بازے درنیار! برگشتم سمت امین،چادرم رو ڪمے جلو ڪشیدم و با قدم هاے محڪم بہ سمتش رفتم ایستادم رو بہ روش خواستم هرچے لایقش بود رو بهش بگم،زل زدم بہ دڪمہ هاے پیرهن مشڪیش خواستم حرف بزنم ڪہ عاطفہ از ماشین پیادہ شد! با تعجب گفتم:عاطفہ! ڪلافہ دستے بہ چادرش ڪہ ڪثیف بود ڪشید و گفت:دوساعتہ بوق و تبل و دهل میزنیم چرا نمیاے؟ نگاهم رو از امین گرفتم و گفتم:اِم..اِم...خب... امین جدے گفت:لابد فڪر ڪردن من تنهام! عاطفہ چشم غرہ اے بہ امین رفت و گفت:من خواستم بیایم دنبالت،این امینم ڪہ بے ڪار گفتم یہ ڪارے ڪنہ! دوبارہ بہ چادرش نگاہ ڪرد و گفت:امین این چہ رانندگیہ آخہ همچین ترمز ڪردے خودم پخش ماشین شدم ڪہ هیچ،ذرت مڪزیڪے تمام ریخت رو چادرم! بهار سرفہ اے ڪرد و نگاهم ڪرد،با عاطفہ احوال پرسے ڪرد و سریع رفت! خواستم سوار ماشین بشم ڪہ امین گفت:این آقا با شما ڪارے دارن؟ سرم رو برگردوندم،منظورش سهیلے بود ڪہ جور خاصے نگاهمون میڪرد! سریع نگاهش رو دزدید،نمیخواستم سهیلے فڪر بد ڪنہ بہ عاطفہ گفتم:الان میام! عاطفہ گفت:قبلا ندیدہ بودمش؟! همونطور ڪہ بہ سمت سهیلے میرفتم گفتم:موقع خرید محضر! آهانے گفت،بہ سمت سهیلے رفتم،با نزدیڪ شدن من برادر سهیلے سر بہ زیر عقب رفت! خیلے خجالتے بود! سهیلے نگاهے بهش انداخت و گفت:امیررضا هیولا دیدے؟! خندہ م گرفت،بے توجہ بہ من ادامہ داد:بیا بریم دیگہ! سرفہ اے ڪردم و گفتم:استاد بفرمایید برسونیمتون! میدونستم قبول نمیڪنہ،میخواستم بفهمہ امین ڪسے ڪہ فڪر میڪنہ نیست،شاید هم میتونست باشہ! زل زد بہ پایین چادرم:ممنون وسیلہ هست! سرش رو آورد بالا و زل زد بہ امین! یڪ قدم اومد جلو! _مثل اینڪہ اون آقا خوششون نمیاد با من صحبت ڪنید!خدانگهدار خواهر! خواهر رو غلیظ گفت،برادرش اومد ڪنارش و راہ افتادن! پوزخندے زدم و گفتم:خدانگهدار برادر! ایستاد،برنگشت سمتم،دوبارہ راہ افتاد! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
ادامه ی رمان جذاب من با تو 😊☺️ 🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۷ _هین هین! با لبخند جلوش زانو زدم،تازہ یاد گرفتہ بود اسمم رو بگہ،لهجہ ے نمیڪینش قند تو دلم آب مے ڪرد! _جانہ هین هین! دوید بغلم و سرش رو خم ڪرد،با لب هاے غنچہ شدہ گفت:آف! یڪ سال و نیمش بود و حرف زدنش آدم رو مے ڪشت! بلند شدم،همونطور ڪہ بہ سمت آشپزخونہ مے رفتم گونہ ش رو بوسیدم و گفتم:دیگہ نگو هین هین،عمہ عاطفہ بد یادت دادہ! بگو هانیہ باشہ قوربونت برم؟ زل زد بہ صورتم دوبارہ گفت:هین هین! خندیدم و گفتم:فهمیدم بچہ ے حلال زادہ بہ عمہ ش میرہ! عاطفہ از حیاط وارد پذیرایے شد و گفت:خواهر شوهر صداتو شنیدم! عمہ عاطفہ چے؟هان؟ براے اینڪہ هستے راحت بتونہ آب بخورہ فنجونے برداشتم و پر از آب ڪردم. فنجون رو گرفتم جلوے دهن هستے و رو بہ عاطفہ گفتم:نزدیڪ عروسیتہ چیزے نمیگم! هین هین یعنے چے آخہ؟! بہ این بچہ هم یاد دادے! بزرگ شو عاطے خانم! چشم پشتے برام نازڪ ڪرد:بابا بزرگ!قهرمان!دلاور! از لحنش خندہ م گرفت،هستے با ولع آب میخورد،با دهنش فنجون رو گرفتہ بود! موهاش رو ناز ڪردم و گفتم:جیگر خانم تشنہ بودا! دهنش رو از فنجون جدا ڪرد و نفس بلندے ڪشید! عاطفہ با لبخند دست هاش رو بہ سمت هستے دراز ڪرد و گفت:عمہ فدات شہ بیا ببینم! بہ ساعت نگاہ ڪردم،هستے رو دادم بغل عاطفہ همونطور ڪہ بہ سمت ریخت آویز براے برداشتن چادرم مے رفتم گفتم:من دیگہ برم الان داداشت میاد! عاطفہ سرے تڪون داد. چادرم رو سر ڪردم و در ورودے رو باز دستم رو بہ نشونہ ے خداحافظے تڪون دادم:باے باے! هستے جیغ ڪشید:نلو! خواستم جوابش رو بدم ڪہ در حیاط باز شد. امین وارد شد،سرش پایبین بود متوجہ ما نشد،در رو بست همونطور ڪہ بر مے گشت سمت ما بلند گفت:هستیِ با... با دیدن من ادامہ نداد،خجول سرش رو انداخت پایین و آروم سلام ڪرد. با دست چادرم رو گرفتم و جوابش رو دادم. امین رفت بہ سمت عاطفہ و هستے رو ازش گرفت،قصد ڪردم برم ڪہ هستے جیغ ڪشید! برگشتم سمتش،بہ زور از بغل امین اومد پایین و دوید سمتم! گوشہ چادرم رو گرفت:هین هین! چرا بهش وابستہ بودم،چرا بهم وابستہ بود؟! امین بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ جلوے هستے زانو زد،دستش رو گرفت و ڪشید،چادرم از دست ڪوچیڪ هستے رها شد! دست هستے رو بوسید و با ملایمت گفت:خالہ ڪار دارہ بذار برہ فردا میاد،الان بریم با بابا بازے ڪن بابا انرژے بگیرہ! با لبخند چشم هاش رو تا حد آخر باز ڪرد و ادامہ داد:بوس بدہ خب نمیبینے خستہ ام؟! هستے با خندہ گونہ ے امین رو بوس ڪرد،فرصت رو غنیمت شمردم و سریع رفتم بیرون! ڪلید رو انداختم داخل قفل و چرخوندم،در رو بستم و از حیاط رد شدم،چادرم رو درآوردم داشتم گرہ روسریم رو باز میڪردم ڪہ دیدم خالہ فاطمہ و مادرم ڪنار هم نشستن،خالہ فاطمہ صحبت مے ڪرد،مادرم ساڪت اخم ڪردہ بود! با تعجب نگاهشون ڪردم و گفتم:سلام بر بانوان عزیز! خالہ فاطمہ نگاهے بہ من انداخت و با لبخند بلند شد،رفتم بہ سمتش و باهاش دست دادم،مادرم زل زد بهم،رنگ نگاهش جور خاصے بود،رنگ نگرانے و خشم! نتونستم طاقت بیارم پرسیدم:چیزے شدہ؟ خالہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:بشین عزیزم! ڪنجڪاو شدم،روسریم رو انداختم روے شونہ هام! خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:هانیہ جون میخوام یہ چیزے بگم لطفا تا آخرش گوش بدہ و قضاوت نڪن! ادامه ۴۷ 👇👇
ادامه ۴۷ 👇👇 سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم. _خانوادہ ے مریم اصرار دارن امین ازدواج ڪنہ! اخم هام رفت توے هم،حدس زدم! ادامہ داد:مام همینو میخوایم،خدا مریم رو رحمت ڪنہ هنوز باورم نمیشہ دختر بہ اون گلے زیر خاڪہ! آهے ڪشید:اما امین زندہ س حق زندگے دارہ،چند نفر رو بهش معرفے ڪردیم اما قبول نڪرد میگہ ازدواج نمیڪنم،ڪلے باهاش صحبت ڪردم تا اینڪہ دیشب گفت باید با هانیہ حرف بزنم! دستم رو فشرد:بہ خدا ڪلے سرزنشش ڪردم حرص خوردم حتے ڪم موندہ بود بزنم تو گوشش! اما بچہ م مظلوم چیزے نگفت صبح گفت مامان مرگہ امین برو از خالہ ناهید اینا اجازہ بگیر با هانیہ حرف بزنم! خواستگارے و این حرفا نہ هیچوقت بہ خودم همچین اجازہ اے نمیدم ولے باید باهاش حرف بزنم! با شرمندگے ادامہ داد:مرگشو قسم نمیداد بهش فڪرم نمیڪردم چہ برسہ بهتون بگم! پوفے ڪردم و بلند شدم،همونطور ڪہ بہ سمت طبقہ دوم میرفتم گفتم:از پدرم اجازہ میگیرم! مادرم با حرص گفت:هانیہ! با لبخند برگشتم سمتش:جانہ هانیہ! چیزے نگفت،خشمگین نگاهم ڪرد،بغضم گرفت! حس عجیبے بود بعد از پنج سال! چیزے ڪہ پنج سال پیش میخواستم ممڪن بود اتفاق بیوفتہ! آروم گفتم:مامان جونم من هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم اما باید بعضے چیزا رو بدونم تا هانیہ پنج سال پیش رو ڪامل خاڪ ڪنم! خالہ فاطمہ با ناراحتے نگاهش رو بہ مبل رو بہ روییش دوخت،پس میدونست! نفسے ڪشیدم و رفتم طبقہ دوم.... ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۸ رسیدم جلوے در اتاق،دستگیرہ ے در رو گرفتم یادم افتاد خیلے وقتہ اتاق من و شهریار جا بہ جا شدہ! زل زدم بہ دستم،چند لحظہ ایستادم،دستگیرہ رو فشار دادم در باز شد! وارد اتاق شدم،نگاهم رو دور اتاق چرخوندم زیر لب گفتم:خدایا ڪمڪم ڪن،از دلم خبر دارے! دلم با امین نبود اما بعضے اتفاق ها اون حس قدیمے رو برمے گردوند مثل اتفاق امروز! نگاهم افتاد بہ پنجرہ،روسریم رو سر ڪردم و نزدیڪ پنجرہ شدم! چندسال بود از پشت این پنجرہ بیرون رو نگاہ نڪردہ بودم؟! بیشتر از پنج سال،شاید پونصد سال! زل زدم بہ حیاطشون،مثل قدیم! لبخند زدم،دهنم تلخ شدہ بود گذشتہ مزہ ے شیرینے ندارہ! داشت تو حیاط با هستے بازے میڪرد،یادم افتاد یڪ بار خواب دیدہ بودم پشت پنجرہ ام و امین دارہ با دخترمون بازے میڪنہ،با هستے نہ! با دخترمون! من هم از پشت پنجرہ تماشاشون میڪنم! چشم هام رو بستم،هانیہ تو ڪہ ضعیف نیستے،هستے؟! احساسات بچگونہ ت ڪہ بر نمے گردہ،بزرگ شدے! چشم هام رو باز ڪردم،موهاے هستے رو بو مے ڪرد و میبوسید،خواستم از ڪنار پنجرہ برم ڪہ سرش رو آورد بالا! نگاہ هامون بهم دوختہ شد،برقشون بہ هم برخورد ڪرد،برق خاطرہ! منفجر شدن! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ❤️ 💠 ۴۹ بہ درخت هاے بے برگ رو بہ روم نگاہ ڪردم،روے بعضے هاشون ڪمے جوونہ زدہ بود،بهار تو راہ بود! ڪش چادرم رو محڪم ڪردم و قدم برداشتم. پارڪ خلوت بود،صداے جز قار قار ڪلاغ ها بہ گوش نمے رسید. ڪمے جلو رفتم امین رو دیدم ڪہ روے نیمڪت نشستہ و بہ رو بہ روش زل زدہ بود. بعداز ڪلے صحبت تونستم پدر و مادرم رو راضے ڪنم،اصرار داشتن تو خونہ صحبت ڪنیم اما قبول نڪردم! میخواستم دور از بقیہ و هیاهو باشیم! رسیدم بہ چند قدمیش،متوجہ حضورم شد بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ بلند شد و سلام ڪرد. جوابش رو دادم و نشستم،با فاصلہ نشست ڪنارم. ساڪت بود،سڪوت رو شڪستم،جدے گفتم:براے شنیدن حرفاتون اینجام! بہ موهاش دستے ڪشید و گفت:یڪم برام سختہ! لبم رو بہ دندون گرفتم،از انتظار خستہ بودم! پاهام رو تڪون مے دادم،گرمایے تو بدنم احساس نمے ڪردم،فقط سرما و سِر بودن دست هام و یڪ دنیا اضطراب! ڪمے جا بہ جا شد و گفت:باشہ میگم از اولش! جدے زل زدہ بود بہ رو بہ روش! _اولین بارے ڪہ احساس ڪردم دوستت دارم هفت سالت بود! ضربان قلبم بالا رفت،چقدر ڪر بود ڪہ ادامہ داد:وقتے پسراے ڪوچہ اذیتت ڪردن و گریہ ڪردے! حس عجیبے بهت داشتم،حسے ڪہ تو شونزدہ سالگے برام واقعا عجیب بود! با خودم میگفتم برام مثل عاطفہ اے و برادرانہ دوستت دارم توام یہ دختر بچہ بیشتر نبودے! این احساس قوے تر مے شد و با برچسب مثل عاطفہ س خودمو قانع مے ڪردم! پیشونیش عرق ڪردہ بود،ادامہ داد:تا اینڪہ چهاردہ پونزدہ سالت شد دیگہ نمے تونست حس برادرانہ باشہ! توام دوسم داشتے رفتارت اینو میگفت! دختر تو دارے نبودے راحت مے شد فهمید! رفتارام دست خودم نبود بہ خدا نبود چقدر خودمو سر زنش ڪردم سر نماز گریہ مے ڪردم! اما دست و پا چلفتے بودم و نتونستم خودمو ڪنترل ڪنم میخواستم پا پیش بذارم خودت نذاشتے! دست هاش رو بہ هم گرہ زد و هشون خیر شد. _دوستت داشتم اما ازت بدم مے اومد،این بدترین دوست داشتن دنیاست! با تعجب نگاهش ڪردم و خواستم بپرسم چرا ڪہ خودش ادامہ داد:خیلے ضعیف بودے،از طرز رفتار و دست پاچگیت متنفر بودم! مخصوصا بعد از ماجراے اون پسر همسایہ! گفتم امین وسوسہ شدے،نامحرمہ چون بهت نزدیڪہ فڪر میڪنے دوسش دارے! اصلا این دختر بہ تو نمیخورہ نمیخواے بچہ بزرگ ڪنے ڪہ! ساڪت شد خواست عذرخواهے ڪنہ ڪہ بدون ناراحتے گفتم:مهم نیست! سرش رو تڪون داد:براے خودم راہ حل ریختم ڪہ ازدواج ڪنم توام هردفعہ با ڪارات مسمم میڪردے! صورتش رو برگردوند سمتم نگاهش بہ زمین بود آروم گفت:شب خواستگارے یادتہ؟ سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم. _پشیمون شدہ بودم! ادامہ در ڪامنت اول با تعجب گفتم:فڪر مے ڪردم جواب رد دادن! لبخند غمگینے زد:نہ از ڪارم پشیمون شدم دلم پشت پنجرہ بود! نفسے ڪشیدم و چیزے نگفتم،زن و مردے از ڪنارمون رد شد بعداز رفتنشون گفت:چقدر نذر ڪردم جواب رد بدن! پوزخند زدم،پس یڪ نقطہ ے اشتراڪ داشتیم! نفسش رو با شدت داد بیرون:بعداز ازدواج بہ مریم علاقہ پیدا ڪردم! با گفتن اسم مریم صورتش درهم شد. _همون زنے بود ڪہ میخواستم بعداز ازدواجم بہ خدا سعے ڪردم بهت فڪر نڪنم و موفق شدم اما عذاب وجدان داشتم. بعد از مریم اگہ هستے نبود نمیدونم چہ بلایے سرم مے اومد،جاے یڪے تو قلبم خالیہ. خیلے آروم گفت:جاے اون دختربچہ! سریع اضافہ ڪرد:دیگہ حرمت نمے شڪنم تو.... مڪث ڪرد و ادامہ داد:شما لیاقت بیشترے دارے بے انصافیہ بخوام درگیر من و دخترم بشے! بلند شدم،خبرے از اون اضطراب اولے و ضربان بالاے قلبم نبود! آروم گرفتم! دلایلش برام منطقے نبود غیرمنطقے هم نبود! _ڪاش اینا رو همون پنج سال پیش مے گفتید حتما اوضاعم بهتر میشد! بہ فعل جمع تاڪید ڪردم. لبخندے از سر آرامش زدم:ممنون ڪہ بزرگترین لطف رو در حقم ڪردید! متعجب شد! _اگہ ازدواج مے ڪردیم اگہ این اتفاق ها نمے افتاد شاید الان با تنفر داشتیم از هم جدا مے شدیم! من همون هانیہ دست و پا چلفتے مے موندم هیچوقت بہ خدا نمے رسیدم،چقدر میتونستم تو اون قالب بمونم؟! ممنون ڪہ خودم رو بهم هدیہ دادید! چیزے نگفت،خواستم برم ڪہ گفت:یڪم امید داشتم. صداے بم مردونہ ش غم داشت! زمزمہ ڪردم:ما ز یاران چشم یارے داشتیم! دوبارہ قصد ڪردم برم ڪہ گفت:حلال میڪنے؟ همونطور ڪہ پشتم بهش بود از صمیم قلب گفتم:حلالہ حلال! با قدم هاے آروم اما محڪم ازش دور شدم. داشتم بہ اگہ ها فڪر مے ڪردم اگہ با امین ازدواج مے ڪردم... سرم رو بلند ڪردم و خیرہ شدم بہ آسمون و لبخند زدم:بے حڪمت نیست ڪارات،شڪرت! ... http://eitaa.com/cognizable_wan 🍂 🍂🍂 🍂🍂🍂 🍂🍂🍂🍂
❣تا وقتی کسی رو نشناختید بهش دلبسته نشید. ❣اگر دلبسته کسی شدید و صلاح بود از راه درست بدون ترس و واهمه اقدام کنید. و آخر اینکه: ❣با رفتارمون باعث تحریک افکار کسی نشیم. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❌اگر زنی،حس خوبی نسبت به خودنداشته باشد،همسرش نمیتواند حس خوبی به او داشته باشد 🌀پس باید زیبایی را از درون خود بجویدصرف نظر از این که چقدر تلاش میکند تا زیباتر به نظر آید 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
یک زن اگر بخواهد حتی میتواند با صدایش تو را در آغوش بگیرد "میشود باز کسی همرهت اما هرگز مثل من عاشق و دیوانه و مدهوشت، نه" ‏ 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
بعضی وقت ها باید از همه چیز دست کشید یک گوشه دنج پیدا کرد، آرامش دم کرد و جرعه جرعه بیخیالی سر کشید... 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
هرگز همسرتان را به خاطر اینکه نمی‌تواند مثل شما بیندیشد، تحقیر نکنید؛ تنها راه این است که اگر اندیشه‌ای زیبا دارید، چنان رفتار کنید که شیفته‌ی اندیشه‌های شما شود 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
هر کس در دوران زندگی اش می تواند دو کارکرد داشته باشد: "ساختن" یا " کاشتن" . سازندگان شاید سالها در کار خود بمانند و سازندگی شان مدت ها طول بکشد، اما روزی می رسد که کارشان به پایان برسد. در این هنگام باز می ایستند و در میانِ دیوارهای خود ساخته محصور می شوند. اما کسانی هستند که میکارند. اینان گاهی، هنگام طوفان و تغییر فصل ها رنج می برند و گاهی به ندرت- خسته میشوند. اما یک باغ، بر خلاف ساختمان، هرگز از رشد باز نمی ماند و همان زمانی که نیازمند توجه باغبان است، می گذارد زندگی برای باغبان ماجرایی عظیم باشد. باغبانان در میان جمع یکدیگر را باز می شناسند، چرا که می دانند در سرگذشت هر گیاه، رشدِ سراسر زمین نهفته است. 🍃 🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺جملات کوتاه و بسیار زیبا : هیچ بوسه‌ای جای زخم‌زبان را خوب نمی‌کند! پس مراقب گفتارتان باشيد. آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید! اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید. اگر اضطراب دارید، درگير آینده! و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر می‌برید. یک نكته را هرگز فراموش نكنيد: لطف مکرّر، حقّ مسلّم می‌گردد! پس به اندازه لطف کنيد. از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟ چون سعی می‌کند با دروغ‌های پی‌درپی، شما را قانع كند جادّه‌ی زندگی نبايد صاف و هموار باشد وگرنه خوابمان می‌برد! دست‏ اندازها نعمت بزرگی هستند...  👇👇💚💚💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
اولین چیزی که محبت را از خونه میبره و شیشه محبت را بین زن و شوهر میشکونه هست. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
خواص نمک دریا ... . تسکین درد مفاصل . جوانسازی سلولهای بدن . خاصیت ضد عفونی کننده قوی . مانند نمک معمولی باعث افزایش فشار خون نشده، باعث بروز بیماری قلبی نمی‌شود. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
دعوای دو شاعر زن و مرد که زن و شوهرند 😂😂 ناهید نوری : به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجت با شعف آفرید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید ! وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید برای من اما فقط یک نفر / "براد پیت من" را" حَسَنْ" آفرید ! برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید. پاسخ از نادر جدیدی : به ‌نام خداوند مرد آفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین ! نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین! مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین!!!😂😂😂 http://eitaa.com/cognizable_wan
برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است آنانکه میفهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند مهم نیست که چه "مدرکی" دارید مهم اینه که چه "درکی" دارید مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ میلِ ترکیبیِ بالایی دارند کلماتی که از دهانِ شمابیرون می آید ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست پس وای بر جمعی که لب را بی تامل وا کنند چرا که کم داشتن و زیاد گفتن مثلِ نداشتن و زیادخرج کردن است! پس نگذارید زبانِ شما از افکارتان جلو بزند!!! 🌹🌹🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻كیوی را حلقه كرده و خشک كنید و بجای چیپس، كیوی خشک شده میل كنید ! ▫️کیوی خشک شده دارای مقادیر زیادی ویتامین c است به این صورت که یک عدد کیوی خشک از ۳ پرتقال بیشتر ویتامین c دارد. + كیوی از غلظت خون میكاهد و از تنگ شدن عروق و بروز انواع سكته‌ها جلوگیری میکند 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
وفاداری در یک رابطه کاری ارادی و خودآگاهانه نیست. اگر کسی رو دوست داشته باشید ناخوآگاه و قلبا به او وفادار خواهید شد. پس اگر به کسی وفادار نیستید یعنی او را قلبا دوست ندارید. در این حالت بهتر است او را رها کنید تا کسی وارد زندگیش بشود که او را دوست دارد و به او وفادار است. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸کودکان باید پشتکار و سماجت را یاد ‌بگیرند! ضریب‌هوشی بالا برای رسیدن به موفقیت تأثیرگذار است اما تضمین کننده نیست. نقش انضباط فردی و پشتکار را نباید دست‌کم گرفت. پژوهشگران اروپایی معتقدند باید به کودکان کمک کرد تا پیشتکار و سماجت را فرا بگیرند. 🔸برای رسیدن به موفقیت، سماجت و پشتکار مهمتر از ضریب هوشی بالاست. 🔸پژوهشگران معتقدند بزرگسالان باید عرق ریختن خود برای رسیدن به یک هدف را به فرزندان خود نشان دهند. آنها می‌گویند کودکانی که در زندگی شهری و مدرن رشد می‌کنند، نمی‌توانند شاهد آن باشند که بزرگسالان چطور با چالش‌های پیش‌روی خود کنار می‌آیند. این کودکان در مهدکودک و مدرسه، بزرگسال را در حال انجام کارهایی می‌بینند که به خوبی از پس آن‌ها برمی‌آیند و ممکن است دچار این برداشت اشتباه شوند که آنها هم در بزرگسالی به سادگی از پس انجام همه‌کارها برخواهند آمد و نیازی به پیگیری و پشتکار ندارند. 🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
افرادی که کم خونی دارند ترشی مصرف نکنند👇 هر ماده غذایی که طعم ترشی دارد با خون سازی منافات دارد. لذا توصیه میشود افرادی که دچار کم خونی هستند از مصرف ترشی دوری نمایند. مصرف زیاد ترشی توسط زنان منجر به تشدید کم خونی و فقر آهن در آنها شده و در ادامه افت فشار به همراه دارد. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ روزانه یک عدد سیب 🍎🍏 بخورید زیرا باعث 👇 ✨چربی سوزی ✨پیشگیری از کبد چرب ✨تقویت پوست وناخن ✨تقویت مغز ✨کاهش عفونت بدن ✨سلامت قلب و عروق ✨کاهش استرس ✨سلامت دندان 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
چطوری ۳ روزه سرفه رو قطع کنیم؟🤔 👈 داخل ترب سیاه عسل بریزید و انتهاشو سوراخ کنید و بذارید سر یه لیوان - توی مدت ۵ ساعت شیره ای ازش خارج میشه که ظرف ۳ روز سرفه رو قطع میکنه(روزی ۲ قاشق بخورید) 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻 اگر 10 روز 6 دانه انجیر خشک را از وسط نصف کنید و در آب ولرم تا صبح بخیسانید و صبح ناشتا بخورید !👌🏻 ▫️ یبوست ▫️ورم طحال ▫️پروستات را درمان میکند ▫️انجیر ، یكی از بهترین میوه ها برای تمیز كردن روده بزرگ و رفع یبوست است + افرادی که می‌خواهند چاق شوند، حتما صبح ناشتا انجیر مصرف کنند. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻 ⚕خواص آبغوره ◽آبغوره برای درمان چاقی مفرط مفید است ،دررفع زردی موثراست، ◽درمان کننده پا درد وکمر درد میباشد،روده ها را ضدعفونی میکند وتقویت کننده کبد است ◽ افزایش شیره‌های گوارشی و کمک به هضم ‌غذا هنگامیکه یک قاشق قبل از غذا مصرف شود.همچنین موجب پاکسازی کبد و معده و روده شده و کرم ‌معده را از بین میبرد. ◽مصرف آبغوره در درمان قطع قاعدگی گرم مزاجان بسیار مفید و موثر است. و به دلیل قاعده آور بودن در دوران بارداری مصرف نشود. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✔️ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan