زنبور هیچ گاه تخریب نمیکند.
آنچه را که نیاز دارد جمع آوری میکند،
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی
که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند...
بگونه ای زندگی کن که به هیچ کس آسیب نرساني.
سازنده، ملاحظه گر و هنرمندانه زندگی کن.
با حساسیت و ظرافت زندگی کن
و هیچ گاه دلبسته نشو.
از تجارب زندگی لذت ببر.
از تمام گلهای زندگی لذت ببر.
اما روان باش و در هیچ جایی توقف نکن
تا به خدا برسی...
🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
دخترا توعمرشون سر جمع ده دقیقه هست که :
بی آزار ترین
مظلوم ترین
گوشه گیر ترین
و ساکت ترین فرد روی زمینن...
اونم زمانیه که منتظرن لاکــشون خشک شه... 🙄😃
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 حکایت
از گوسفندی پرسیدند:
اگر تو گرگ بودی چه كار می كردی؟
گوسفند گفت:
من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نكنند.
از گرگی هم پرسیدند:
اگر گوسفند بودی چه كار می كردی؟
گفت:
من به گوسفند ها می آموختم كه چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و آن ها را بكشند.
ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض كرد
و آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ
ذاتشان تغییر نمیكند.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
http://eitaa.com/cognizable_wan
📔#داستان_کوتاه_آموزندە
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد:
ای خدای دانا وتوانا! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟
چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود: ای موسی! میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی.
تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب.
هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه خداوند فرمود: ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود.
موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت و مشغول درو کردن شد.
ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟
موسی جواب داد: پروردگارا! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندم ها را از کاه باید جدا کنیم.
خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟
موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند فرمود: پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روح های پاک هست، روح های تیره و سیاه هم هست.
همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمت های نهان الهی آشکار شود.
✨ خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
📔#مثنوی_معنوی
http://eitaa.com/cognizable_wan
یه ضرب المثل فرانسوی هم هست
که خیلی خوبه!
میگه دریا هم تا وقتی توش غرق نشدی
میخوادت. غرق که بشی پَسِت میزنه!
این قانون تو روابط بین آدما حرف اوله!
🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
بهترین نصیحت دنیا رو داستايفسكى کرده:
با پاى شكسته خود، به راهت ادامه بده،
دستت را بر شانه كسى نگذار!
http://eitaa.com/cognizable_wan
روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد کدخدای ده رفت و گفت: کدخدا فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچههایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانوادهام حاصل شود.
کدخدا پرسید: از مال دنیا چه داری؟
روستایی گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است. کدخدا گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.
روستایی که چارهای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد….
کدخدا گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانوادهام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!
کدخدا گفت: فراموش نکن که قول دادهای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.
صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد کدخدا رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.
کدخدا یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.
چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد کدخدا می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانوادهاش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد کدخدا رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!
کدخدا دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختیها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!
ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد کدخدا می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.روز بعد وقتی روستایی نزد کدخدا رفت، کدخدا از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند ، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم و این است حکایت حال و روز ما آدمها...
🌐http://eitaa.com/cognizable_wan
یه وقتهایی، کائنات ازت میخواد که صبر داشته باشی، نه به این دلیل که میخواد تو رو تنبیه کنه، بلکه به این خاطر که میخواد از تو توی مرحلهٔ بعدی محافظت کنه. به زمانبندی زندگیت اعتماد کن. به مراحلی که باید طی بشن ایمان داشته باش.
یه حکمتی توش هست...💫
http://eitaa.com/cognizable_wan
⛈شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ⛈
☔ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
☔ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
☔ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎنیﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ
☔ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ برای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ.
☔ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ.
☔ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ
ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺰﺍﺭﻡ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ شوهر نکرده ﺑﺎﺷﻪ
ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﻪ ﭼﺸﺶ ﮐﻮﺭ ﺑﻮﺩ
ﯾﻪ ﭘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﭘﺮﺍﺷﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺍﯾﻦ شوهر نداره؟
ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿگرفتی ؟🙄😃
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
✅آواز_قو ماجرای جالبی داره که شاید
با اون آشنا نباشید تا به حال درباره قوها زیاد
به گوش شما رسیده ولی آیا میدونید
جریان آواز قو چیه؟
كمتر كساني ميدونن آواز قو يعني چه…
قو تنها پرنده ايه كه يك بار عاشق ميشه…
و براي هميشه پاي عشقش ميشينه
و تو تمام زندگي هر كاري براي راحتي
عشقش انجام ميده
قو تنها پرنده ايه كه زمان مرگشو
ميدونه كِي هست ؟ چه زماني ميميره
قو يك هفته مانده به مرگش
ميره جايي
كه برأي اولين بار عشقش يعني جفتشو
ديده و عاشقش شده ،
اونجا مي مونه تا زمان مرگش فرا برسه
و يك روز مانده به مرگش يه آوازي براي عشقش
از خود سر ميده و مي خونه كه بهترين و زيباترين آواز ميان پرندگان ست
و بعد سرش را روي بالهايش
ميگذارد و ميميرد ...
http://eitaa.com/cognizable_wan
دخترک ﯾﮏ ﺷﺐ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﮔﻔﺖ📢📢 ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﯾﮏ ﮔﻞرﺯ ﺭﺍ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺸﮏ ﻣﯿﺸﻪ دﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ😍😍ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻢ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ...!🤔🤔
ﻣﺎﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: خفه بابا من الان تو فكر اينم كه هفته دیگه عيد فطره و همه ميخوان منو ببينن و من موندم چی بپوشم😂
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan